آگاهسازیها
پاککردن همه
فانتزی
5
ارسال
4
کاربران
13
Reactions
1,947
نمایش
شروع کننده موضوع 1396/09/23 20:24
بازگشت
بالاخره بعد از سفری طولانی به زادگاهش بازگشته بود از بالای کوهی که رو آن ایستاده بود میتوانست دیوار های بلند و برج های سیاه سرزمینش را ببیند حال که فقط مسافتی کوتاه بین او و دروازه شهر باقی مانده بود ، هیچ چیزی نمیتوانست شوقی که درونش بود را متوقف سازد
پایین آمد سوار اسبش شد تاخت و تاخت تا با دروازه های بسته رو به رو شد .
( امروز جمعه است، روز بدون پادشاه هیچ کس حق ورود یا خروج ندارد ) صدای نگهبانی بود که بالا دیوار ایستاده بود. نگهبانی با سر گراز و بدنی پوشیده از زره که تیر کمانش را به سمت سوار نشانه رفته بود
1396/09/23 23:23
اول باید یه متنی بذاری تا نقد بشه مرد
همینجا قول میدم وقتی متن گذاشتی بیام خاکشیرش کنم
momo jon واکنش نشان داد
1396/09/24 08:01
خب خب خب
باید بیشتر باشه تا نقد کنم و ببینم این اشکالات تو کل متن هست یا خیر. ولی متن خام خوب بود تا اینجا.
momo jon واکنش نشان داد
1396/09/24 11:06
این معرفی بود؟ خوشم اومد
خودش کی میاد
شروع کننده موضوع 1396/09/24 11:31
@Envelope 105032 گفته:
اول باید یه متنی بذاری تا نقد بشه مرد
همینجا قول میدم وقتی متن گذاشتی بیام خاکشیرش کنم
دارم کاملش میکنم به زودی کامل ترشو میزارم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
@kianick 105033 گفته:
خب خب خب
باید بیشتر باشه تا نقد کنم و ببینم این اشکالات تو کل متن هست یا خیر. ولی متن خام خوب بود تا اینجا.
بزودی کامل میشه
ممنون