Header Background day #28
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

نواده اژدها «جلد 1: من تنها اژدها هستم

19 ارسال‌
7 کاربران
20 Reactions
6,963 نمایش‌
hamidhh5959
(@hamidhh5959)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 43
شروع کننده موضوع  

سلام. امیر هستم تقریبا 2ماهی شده که به سایت نیومدم قبلش پروژه ای با همین اسم رو داشتم ولی به دلیل فن فیکیشن بودن کنسلش کردم و الان نواده اژدها رو به عنوان داستان مستقل اوردم .خب یک خلاصه بگم براتون:

سه شمشیر...سه قوم....دشمنان با دوستان میجنگند...پیروزی باعث شکست میشود...در اینجاست که تنها اژدها ظهور میکند و دنیا را دگرگون میسازد...آخرین نواده سرنوشت را تعیین میکند.آیا او دنیا را نابود میسازد ؟و یا دنیا را دوباره بنا خواهد کرد؟

ژانرش اکشن حماسه ای و مقداری کمی هم رمنس هست.

خب فصل هارو هر وقت بتونم قرار میدم و لطفا نقد کنید البته نقد هارو هر سه فصل یکبار روی نوشته اعمال میکنم یا به عبارتی هر سه فصلی یکبار اگر نکته ای بود برطرف میشه.

لطفا نظر بدید.

فصل اول آماده شد!لطفا نظر بدین ، .راستی نترسید من نقد پذیریم بالاست!

فصل اول


   
mmmnear، melisa، Azi و 5 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
hamidhh5959
(@hamidhh5959)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 43
شروع کننده موضوع  

سلام و درود . فصل اول آماده شد.البته فصل اول اول نیست ها داره چگونگی تشکیل دو خاندان دراگون ودراکولا رو توضیح میده.بفرمایید نظر هم فراموش نشه.

روزی روزگاری در زمانی که هنوز از شمشیر برای جنگ استفاده میشد ...در شهری دور رسم بود که نوازادانی که با موی دورنگ به دنیا می آیند به قتل

برسانند.اما در این میان دو نوزاد پسر توسط خانواده هایشان بر دهانه ی دو غار مختلف گذاشته شدند .غار اول غار خفاش های افسانه ای بودولی در غار

دوم هیچ موجودی نبود. نام این دو نوزاد رابرت و دریک بود ...جک موهایی مشکی داشت .اما قسمتی از آن موها به رنگ بلوند بود.دریک نیز موهایی

مشکی با قسمتی قرمز رنگ داشت.

پس از گذشت دقایقی خفاش ها دریک را به غار بردند و از خون خود به او

خوراندند.اما آن خفاش ها بر خلاف تصور مردم خفاش های عادی نبودند.

بلکه آنها خفاش هایی با قدرت و خون جادویی بودند در نتیجه برای دریک

هیچ اتفاقی نیفتاد جز اینکه به سرعت دندان های نیشش رشد کرد و

پوستش رنگ پریده شد.

اما در این سمت بر خلاف تصور مردم که غار را خالی از سکنه می پنداشتند

.غار پذیرای اژدهایی تنومند بود.صدای گریه ی رابرت اژدها را از خواب بیدار

کرد و اورا به دهانه ی غار کشاند.هیبت عطیم اژدها نمایان شد .پوستی

فلس دار و آتشین رنگ...پنجه ها و شاخ هایی که از دور مثل نقره برق میزدند...چشم هایی قرمز رنگ صورت خشنش را آراسته بود .طول بالهایش به اندازه ی بادبان کشتی بود و پوزه ی سرخ رنگش به صورت حرارت میداد.

اژدها رابرت را با بالهایش از زمین بلند کرد ...خیلی کوچک بود.خیلی خیلی

کوچک بود.اژدها رابرت را تماشا میکرد و به صدای گریه اش گوش میداد...

اما ناگهان صدای گریه نوزاد قطع شد ...دیگر نفش نمیکشید...اژدها از نفس

خود به کودک دمید و از روح بزرگ خود به نوزاد هدیه داد. رابرت به حیات

برگشت ...اژدها لبخندی زد و رابرت را به داخل غار برد و مشغول پرستاری از آن شد.بیست سال بعد رابرت و دریک دو جوان نیرومند شدند با فذق اینکه یکی از خون تغذیه میکرد ولی دیگری غذای همنوعان انسانش را میخورد. روزی رابرت و دریک به هم برخوردند و دقیقا همان زمان دو دختر

که لباس های اشرافی حریری و ابریشمی پوشیده بودند آنها را ملاقات کردند.دختر ها با آنها دوست شدند و آداب معاشرت ...حرف زدن و علم و دانش انسان هارا به آنها آموختند .پس از چند سال رابرت وارد جامعه انسان ها شد و اژدها را ترک کرد.دریک نیز با جک دوست شده بود و همراه رابرت

وارد جامعه ی انسان ها شد .رابرت نام خانوادگی «دراگون» و دریک نام

خانوادگی«دراکولا» را برای خود انتخاب کرد.رابرت خیلی زود توانست

قدرت عظیم جادوگری اش را که به واسطه داشتن روح اژدها که سمبل

جادو است بدست آوردهکنترل کند ولی دریک نتوانست .او به خون عطش فراوانی داشت و همین باعث شد دردسر ایجاد کند و از شهر به بیرون

رانده شود .رابرت و دریک هر دو ازدواج کردند . صاحب فرزند شدند و فرزندان آنها نیز صاحب فرزند شدند و روند به همین ترتیب ادامه یافت.


   
momo jon واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
hamidhh5959
(@hamidhh5959)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 43
شروع کننده موضوع  

با توجه به پیام های سایت های بوک پیج و دریم رایز بگم که این متن فصل اول نیست و اصلا فصل نیست بلکه این متن یه پیش نیاز برای خواننده که در مورد چگونه شکل گیری دو خانواده دراگون و دراکولا اطلاع داشته باشه .پس لطفا جزو فصل ها حسابش نکنید و ارزش داستان رو با این متن که در حد خلاصه پیشینه ی دراگون ها ودراکولا ها هست پایین نیارید. با تشکر


   
momo jon واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
mahdizare2121
(@mahdizare2121)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 6
 

امیر جان سلام

من تازه عضو انجمن شدم نمیتونم مطلب رو مثل تو پست کنم تو قسمت راهنما نوشته با استفاده از ابزار در بالا کادر این کارو انجام دهید اما من چیزی نمیبینم :(

میشه منو راهمایی کنی که چطوری مثل مطلب پست کنم ؟


   
momo jon واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
kianick
(@kianick)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 391
 

@|darkman 105026 گفته:

امیر جان سلام

من تازه عضو انجمن شدم نمیتونم مطلب رو مثل تو پست کنم تو قسمت راهنما نوشته با استفاده از ابزار در بالا کادر این کارو انجام دهید اما من چیزی نمیبینم :(

میشه منو راهمایی کنی که چطوری مثل مطلب پست کنم ؟

اوه! من امیر نیستم ولی! :دی

اگه منظورتون کتاب گذاشتن مثل پست اول هستش، باید برای گذاشتن داستان‌های خودتون به نویسندگان جوان و در غیر اون صورت، به قسمت مورد نظر با توجه به ژانر کتاب مورد نظر در کافه کتاب برید.

منظور از ابزار، همون کادر "ارسال موضول جدید" عه.

که هر تایپیکی که میزنید باید توی قسمت مخصوصش باشه. بدین صورت که به قسمت مربوطه میرید و روی ابزار کلیک کرده و قسمت‌های خالی رو پر میکنید و متنتونو مینویسید!

سولل دیگه‌ای هم هست؟


   
mahdizare2121 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
mahdizare2121
(@mahdizare2121)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 6
 

@kianick 105027 گفته:

اوه! من امیر نیستم ولی! :دی

اگه منظورتون کتاب گذاشتن مثل پست اول هستش، باید برای گذاشتن داستان‌های خودتون به نویسندگان جوان و در غیر اون صورت، به قسمت مورد نظر با توجه به ژانر کتاب مورد نظر در کافه کتاب برید.

منظور از ابزار، همون کادر "ارسال موضول جدید" عه.

که هر تایپیکی که میزنید باید توی قسمت مخصوصش باشه. بدین صورت که به قسمت مربوطه میرید و روی ابزار کلیک کرده و قسمت‌های خالی رو پر میکنید و متنتونو مینویسید!

سولل دیگه‌ای هم هست؟

ممنون از راهنمایی شما اگه بخوام پست ارسال کنم چی ؟

مثل همینی آقا امیر گذاشته و بقیه به راحتی میتوستن ببینی اگه برم قسمت کافه و ارسال کتاب جدید رو بزنم موضوع تو قسمت " پست های جدید "به نمایش گذاشته میشه ؟

تنها ابزاری که من میتونم ببینم اینا هستن ( انجمن . کافه کتاب . گروه دسته جمعی . تازه چه خبر ) چیزی به اسم ارسال پست جدید رو نمیتونم پیدا کنم


   
پاسخنقل‌قول
kianick
(@kianick)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 391
 

شما توی صفحه‌ی اصلی انجمن، برو به قسمتی که میخوای. مثلا فانتزی در پارسی و ترجمه شده‌ها. بعد لیست تایپیک‌ها رو میبینی. بالای لیست، این قسمت ارسال موضوع جدید قرار داره، باید به قسمتش بری توی صفحه‌ی اصلی انجمن چنین چیزی وجود نداره.


   
mahdizare2121 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
hamidhh5959
(@hamidhh5959)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 43
شروع کننده موضوع  

پی دی اف پیشینه ی دراکولا ها و دراگون ها:

پیشینه ی دو خاندان دراکولا و دراگون


   
mahdizare2121 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
suny
 suny
(@suny)
Eminent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 49
 

این داستان کی ارائه می شه؟


   
پاسخنقل‌قول
momo jon
(@momo-jon)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 307
 

@AMIR-FIRE 105012 گفته:

سلام و درود . فصل اول آماده شد.البته فصل اول اول نیست ها داره چگونگی تشکیل دو خاندان دراگون ودراکولا رو توضیح میده.بفرمایید نظر هم فراموش نشه.

روزی روزگاری در زمانی که هنوز از شمشیر برای جنگ استفاده میشد ...در شهری دور رسم بود که نوازادانی که با موی دورنگ به دنیا می آیند به قتل

برسانند.اما در این میان دو نوزاد پسر توسط خانواده هایشان بر دهانه ی دو غار مختلف گذاشته شدند .غار اول غار خفاش های افسانه ای بودولی در غار

دوم هیچ موجودی نبود. نام این دو نوزاد رابرت و دریک بود ...جک موهایی مشکی داشت .اما قسمتی از آن موها به رنگ بلوند بود.دریک نیز موهایی

مشکی با قسمتی قرمز رنگ داشت.

پس از گذشت دقایقی خفاش ها دریک را به غار بردند و از خون خود به او

خوراندند.اما آن خفاش ها بر خلاف تصور مردم خفاش های عادی نبودند.

بلکه آنها خفاش هایی با قدرت و خون جادویی بودند در نتیجه برای دریک

هیچ اتفاقی نیفتاد جز اینکه به سرعت دندان های نیشش رشد کرد و

پوستش رنگ پریده شد.

اما در این سمت بر خلاف تصور مردم که غار را خالی از سکنه می پنداشتند

.غار پذیرای اژدهایی تنومند بود.صدای گریه ی رابرت اژدها را از خواب بیدار

کرد و اورا به دهانه ی غار کشاند.هیبت عطیم اژدها نمایان شد .پوستی

فلس دار و آتشین رنگ...پنجه ها و شاخ هایی که از دور مثل نقره برق میزدند...چشم هایی قرمز رنگ صورت خشنش را آراسته بود .طول بالهایش به اندازه ی بادبان کشتی بود و پوزه ی سرخ رنگش به صورت حرارت میداد.

اژدها رابرت را با بالهایش از زمین بلند کرد ...خیلی کوچک بود.خیلی خیلی

کوچک بود.اژدها رابرت را تماشا میکرد و به صدای گریه اش گوش میداد...

اما ناگهان صدای گریه نوزاد قطع شد ...دیگر نفش نمیکشید...اژدها از نفس

خود به کودک دمید و از روح بزرگ خود به نوزاد هدیه داد. رابرت به حیات

برگشت ...اژدها لبخندی زد و رابرت را به داخل غار برد و مشغول پرستاری از آن شد.بیست سال بعد رابرت و دریک دو جوان نیرومند شدند با فذق اینکه یکی از خون تغذیه میکرد ولی دیگری غذای همنوعان انسانش را میخورد. روزی رابرت و دریک به هم برخوردند و دقیقا همان زمان دو دختر

که لباس های اشرافی حریری و ابریشمی پوشیده بودند آنها را ملاقات کردند.دختر ها با آنها دوست شدند و آداب معاشرت ...حرف زدن و علم و دانش انسان هارا به آنها آموختند .پس از چند سال رابرت وارد جامعه انسان ها شد و اژدها را ترک کرد.دریک نیز با جک دوست شده بود و همراه رابرت

وارد جامعه ی انسان ها شد .رابرت نام خانوادگی «دراگون» و دریک نام

خانوادگی«دراکولا» را برای خود انتخاب کرد.رابرت خیلی زود توانست

قدرت عظیم جادوگری اش را که به واسطه داشتن روح اژدها که سمبل

جادو است بدست آوردهکنترل کند ولی دریک نتوانست .او به خون عطش فراوانی داشت و همین باعث شد دردسر ایجاد کند و از شهر به بیرون

رانده شود .رابرت و دریک هر دو ازدواج کردند . صاحب فرزند شدند و فرزندان آنها نیز صاحب فرزند شدند و روند به همین ترتیب ادامه یافت.

این داستان با توجه به این متن به نظرم از داستان قبلیت بهتر بود ولی جای کار زیاد داره و هنوز در حد خوب نرسیده، ولی انقد کشش داشت که تا اخرش خوندم میتونی با کمی تغییر به مقدمش کنی.

اگه به کمک ویراستار احتیاج داری تو تاپیکش بگو


   
پاسخنقل‌قول
hamidhh5959
(@hamidhh5959)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 43
شروع کننده موضوع  

@suny 105037 گفته:

این داستان کی ارائه می شه؟

ببینید دوست عزیز من دیر به دیر ارائه میدم ولی حداقل جوری ارائه میدم که ارزش خوندن داشته باشه .الان دارم روی نوع نثر و چگونگی رفع اشکال هام در فصل اول فکر میکنم .البته شاید روز تولدم

فصل اول رو ارائه بدم پس منتظر باشید.


   
پاسخنقل‌قول
hamidhh5959
(@hamidhh5959)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 43
شروع کننده موضوع  

این پیام حذف شد.


   
momo jon واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
momo jon
(@momo-jon)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 307
 

یکم بیشتر میتونی روی شروع داستانت کار کنی مخصوصا جایی که نوشته کتابیه که داره میخونه

برای اینکه بفهمی سوم شخص بنویسی یا اول شخص پیشنهاد من اینه برای فصل اول هردو رو بنویس و بعد باهم مقایسه

و اینکه هردو زاویه ی دید هم معایب و هم محاسن خاص خودشون رو دارن بهتره اول یک شناخت جزئی از زاوایای دید داشته باشید


   
k.b واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
hamidhh5959
(@hamidhh5959)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 43
شروع کننده موضوع  

سلام.بعد از یه مدت خیلی طولانی دوباره برگشتم تا به نواده اژدها جون دوباره ببخشم.خب در این مدت خیلی چیزها از داستان تغییر کرده که بدین قراره:

1-خلاصه داستان

2-زاویه دید

3-ایده و خط طرح

از کسانی که نظر دادند و نظر میدهند و نظر خواهند داد ممنونم.

منتظر فصل اول باشید...

البته اضافه کنم شروعش هم فرق کرده


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
hamidhh5959
(@hamidhh5959)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 43
شروع کننده موضوع  

دوستان فصل اول به پست اول اضافه شد.بخونید و نقد کنید.البته این ویراست نشدست.


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
صفحه 1 / 2
اشتراک: