نام کتاب:سال های بدون من
نویسنده و شاعر:س.کاف.غ
تعداد صفحات:160صa4
12189
درباره ی کتاب:
ریسه های احساس و حماسه درهم تنیده اند تا ماجرایی شگفت را روایت کنند.
نویسنده کوشیده فضایی خشک و خشن را با شاعرانه هایی لطیف درآمیزد تا قصه ای متفاوت را خلق کند. رمانی مکاتبه ای که با ناپدید شدن ناگهانی یکی از قهرمانهای داستان، ماجراجویی های منحصربه فردی را به تصویر می کشد و با پایانی غیر منتظره، مخاطب را غافلگیر می کند.
در زیر بخشی از کتاب را میخوانیم:
پریِ قصه ی آبی که بیابان شده است
ذوقِ یک غنچه به باغی که خیابان شده است
خسته ام مثل صدای غمی از حنجره ای
یا دو چشمی که ز دیدار تو حیران شده است
دل قسم داده مرا کافر عشقت باشم
من مسلمان شده ام او ز تو گریان شده است
دست رَد بر دل تقدیر زدم تا با تو
راه جویم به بهاری که زمستان شده است
من که از عشق گذشتم ز چه رو قصه ی من
مثل تقدیرِ غمِ یوسف کنعان شده است
دیرفهمیدم از این شهر که افسوس اما
قسمِ سود و زیان ظاهر ایمان شده است
این دلِ گمشده را سخت به آغوشت کَش
که به فتوای تو او عاقبت انسان شده است
چه بنویسم! به کجا باید بنویسم؟ اصالاً چطور بنویسم؟
مگر می شود عشق را به بند جمالت کشید؟
نامه هایم به صلیب سرخ و
سازمان ملل، بی نتیجه بود. هیچی!
هیچ خبری از تو نیست، حتی یک نشانه. می گویند طوری گمشده ای که انگار از اول نبوده ای. مثل یک ستاره ی دنباله دار که با همه وجود در آسمان هستی بدرخشد و ناپدید شود، پنهانی و ادامه راهت می درخشد. هرجا فکرش را بکنی رفته ام. هرکاری
توانستم انجام داده ام. اما حاصل چهار سال انتظار و پریشان حالی ام رسیده به اینجا...
عع. عع. عع.
برم بگوشم.
با تشکر از کوثر عزییییییزم!