Header Background day #08
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

اموال گمشده

8 ارسال‌
7 کاربران
13 Reactions
905 نمایش‌
Amir2527
(@amir2527)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 206
شروع کننده موضوع  
خب، خیلی وقته داستان کوتاه قرار ندادم. این یکی از یکی دو ساله پیش ایده ش تو ذهنم بود. بالاخره چند روز پیش ایده رو روی کاغذ آوردم. ترجیح دادم داستان کوتاهی باشه، حتی در مقایسه با داستان های کوتاه، پس شاید توصیفات به اندازه نباشه.

اموال گمشده

با دستانم گلویش را محکم چنگ می زنم و رویش آوار می شوم و او را زمین می زنم. با این حال گلویش را رها نمی کنم، بلکه هر لحظه حلقه ی دستانم را تنگ تر می کنم. او شروع به خرخر می کند. مطمئنم اگر این جا تاریک نبود، می دیدم که صورتش سرخ و منقبض شده است. برای نجات زندگی اش دست و پا می زند. بی فایده است، من ضربات او را تحمل می کنم. نمی گذارم از چنگم فرار کند. او چیزهایی که متعلق به من هستند را دزدیده، حقش است که این طور زجر بکشد و بمیرد.

هر لحظه بر شدت فشار انگشتانم می افزایم. کم کم، خرخر ها ناله می شوند و دست و پا زدن ها تقلا هایی ضعیف و بریده بریده.

دیگر حرکت نمی کند. صدای خرخر هم قطع شده است. مطمئنم که او مرده، اما من همچنان گردنش را می فشارم، آن چنان محکم که انگشتانم درد می گیرند. از او متنفرم. متنفرم، چون سال هاست که من را از آن ها دور کرده است. حقش است، حقش است که چند بار دیگر هم او را بکشم، دزد کثیف!

برای پس گرفتن آن ها سال های سال همه جا را گشته ام. بالاخره جست و جو به پایان رسیده است. من اینجا هستم، در تاریکی روی سینه این دزد نشسته ام و تنها چند سانتی متر با آن ها فاصله دارم.

ناخن هایم را از درون گوشت گردنش بیرون می کشم، دستانم را کورمال کورمال روی صورت منقبض شده اش حرکت می دهم. به چشم ها که می رسم، آن ها را با لذت و همراه با صدایی چندش آور از حدقه ها بیرون می کشم. سپس در حالی که از فرت خوشحالی نیشم تا بناگوش باز است و به زحمت جلوی قهقهه زدن خودم را گرفته ام، آن ها را در حدقه های خود می گذارم. چند بار پلک می زنم. بلافاصله لبخندم محو می شود و خوشحالی ام جای خود را به غم و نا امیدی می دهد. اینجا هنوز تاریک است. این ها هم چشمان من نیستند...

یه درخواست دارم: اگه اسم بهتری سراغ دارید به من پیشنهاد بدید، عجله ای انتخاب کردم اسم رو. یه اسمی باشه که داستان رو لو نده، ممنون.

دوستان یه سوال: شخصیتش شبیه اسمیگل نشد؟

تالارگفتمان 1


   
Azi، mis_reihane، SIR M.H.E و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
adamrolingtone
(@adamrolingtone)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 23
 

یکم زیادی خشن نبوده :افکت بچه به دیوار چسبیده ای که در کپ کرده:

قشنگ بود! من که خوشم اومد.

اگه نمی گفتی احتمالا یاد اسمیگل نمی افتادم، ولی آره... هر چند که شخصا خوشحالم که دست اسمیگل هیچ وقت به بیل بو نرسید.

راجع به اسمش هم... "دوباره خاموشی" ؟!


   
Azi، banooshamash و Amir2527 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Shadowartist
(@shadowartist)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 5
 

خیلی خیلی خشن بود !((105))


   
پاسخنقل‌قول
alietesamy
(@alietesamy)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 343
 

شت((42))

نه خوب بود....ولی کاش از توصیفات قوی تر و با درونمایه ی بیشتری استفاده میکردی،نه اینکه الان داستان خام یا ضعیفیه و نه به اون معنا که توصیفات کم یا نابجاست، اما از سوی دیگه توصیفات قوی تر و با جزئیات بیشتر میتونست خیلی خیلی سبعیت بیشتری رو از ورای داستان جلوه گر کنه

در رابطه با عنوانم میتونم بگم...مناسبه،باتوجه به کوتاهی داستان..ایده ای برای لو رفتن به خواننده نمیده

نکته ی دیگه اینکه کاش همین طور که داره گلوشو فشار میده کلشم به زمین میکوبید تا جمجمش شکافته شه((46))

داستان خوبی بود و دوسش داشتم،محتوی ی لازم رو داشت،امیدوارم بتونه بالاخره دزد چشماشو پیدا کنه،بازم بنویس،نذا ایده ها زمین بمونه!هرچند..خودم یه دفترچه ایده دارم که تا 4 سال تامینم میکنه!

منتظر بقیه ی داستانات هستیم!

موفق و پیشتاز باشی.


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Amir2527
(@amir2527)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 206
شروع کننده موضوع  

@س.ع.الف 101837 گفته:

شت((42))

نه خوب بود....ولی کاش از توصیفات قوی تر و با درونمایه ی بیشتری استفاده میکردی،نه اینکه الان داستان خام یا ضعیفیه و نه به اون معنا که توصیفات کم یا نابجاست، اما از سوی دیگه توصیفات قوی تر و با جزئیات بیشتر میتونست خیلی خیلی سبعیت بیشتری رو از ورای داستان جلوه گر کنه

در رابطه با عنوانم میتونم بگم...مناسبه،باتوجه به کوتاهی داستان..ایده ای برای لو رفتن به خواننده نمیده

نکته ی دیگه اینکه کاش همین طور که داره گلوشو فشار میده کلشم به زمین میکوبید تا جمجمش شکافته شه((46))

داستان خوبی بود و دوسش داشتم،محتوی ی لازم رو داشت،امیدوارم بتونه بالاخره دزد چشماشو پیدا کنه،بازم بنویس،نذا ایده ها زمین بمونه!هرچند..خودم یه دفترچه ایده دارم که تا 4 سال تامینم میکنه!

منتظر بقیه ی داستانات هستیم!

موفق و پیشتاز باشی.

خب، راجع یه توصیفات فقط می تونم بگم که چون نخواستم داستان از این بلند تر بشه زیاد توصیف نکردم.

در مورد اون ایده ی کوبیدن سر به زمین هم باید بگم که از اونجایی که شخصیت داستان خیلی بی جنبه س نزاشتم این کارو بکنه چون اگه اجازه می دادم اونقدر این کارو می کرد که حتی چشمای طرف هم نابود می شد((200))

در مورد ایده ها، خب، من اونقدر ایده دارم که تا آخر عمرم تامینم، اینو بدون هیچ گونه شوخی گفتم((231)) ممنون که خوندی ((48))

@Atena 101836 گفته:

خیلی خیلی خشن بود !((105))

ای بابا! یکی میگه خشونتو خوب نشون ندادی، یکی دیگه میگه زیادی خشن بود. منم آخرش نفهمیدم کدوم یکی از این دوتاس. به هر حال ممنون که خوندی((48))


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
banooshamash
(@banooshamash)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 520
 

یا جد اطهر جد جد جد امامزاده سید شاهزاده احمد:| o_____0 این چرا اینطوری بـــــــــــــــود؟؟ :))

منکه خیلی خوشم اومد و درواقع، یه جورایی وقتی به آخرش رسیدم، غافلگیر شدم. توصیفاتت هم در حد اینکه یه داستان کوتاه کوچیک بنویسی، به نظرم خوب بود:)

منکه با اسمی که خودت انتخاب کردی هم موافقم. درواقع انتظار نداشتم یه داستان کوتاه باشه. و همینطورم انتظار داشتم که درمورد اشیا بوده باشه نه چیزای مهمتر مثل چشم:دی


   
Azi و Amir2527 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Wintermute
(@wintermute)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 6
 

متن باحالی بود.

پایانش پیچش خوبی داره و خلاف انتظارات من بود که فکر میکردم به این خاطر چشمای یارو رو درآورده که صرفا عصبانیه. و من حتی وقتی فحش


   
پاسخنقل‌قول
هالی
(@s-n-p)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 209
 

سلام.

خشونت نوشتت خوبه. اینکه یکی میگه کمه و یکی میگه زیاده به سلیقۀ خودش بستگی داره.مثل من که میگم خوبه. مهم اینه که خودت چی فکر میکنی.

ایکاش کمی طولانی‌تر می‌نوشتی اما همین هم قشنگ بود و با توجه به اینکه قصد خیلی کوتاه نویسی داشتی، توصیفات کافی بودن.

بازم بنویس. باور کن من فقط دنبال ایدۀ نو می‌گردم تا بنویسم. ((221))

موفق باشی


   
پاسخنقل‌قول
اشتراک: