سپیده دم را دوست دارم
همان موقع هاست که تو را میان چشمان خواب آلودم
میبینم که هراسان اطرافت را میگردی،
میان برگ های نارنجی خیس از باران پاییزی را،
دنبال کسی که نگاهت میکرد...
و من باز هم میلرزم؛
مبادا دستانت سرد باشند... آخر میدانی؟
دستان من حتی در تابستان هم یخ میزنند...
من ، در ساعتی که منتظری فرا برسد
به این اندیشه که
او را با خود بیاورد شاید...
جایی تاریک تر از اعماق قلبت،
هر سپیده دم اعدام میشوم...
و من هر سپیده دم میکشم؛
از این سیگار
از این زندگی
از این درد
و دستانت را
شاید برگردی...
آری،
من سپیده دم را دوست دارم،
و سیگارش
تو او را،
و دستانش...
#دل_نوشت
خرده نگیرید. میدونم جالب نبود ولی خب بخونید بد نیست...
خیلی جالب بود برام.
ممنونم.
فقط ی نکته.اینقد جملاتت رو بریده ننویس.بعضی جاها ی جمله رو میگی دو خط بعد فعلشو میاری از این جور چیزا.یکم روون تر هم بنویسی بهتره.
ولی قشنگ بود.خوشم اومد.
@MIS_REIHANE 100600 گفته:
خیلی جالب بود برام.
ممنونم.
فقط ی نکته.اینقد جملاتت رو بریده ننویس.بعضی جاها ی جمله رو میگی دو خط بعد فعلشو میاری از این جور چیزا.یکم روون تر هم بنویسی بهتره.
ولی قشنگ بود.خوشم اومد.
سلام
اون بریده نوشتنم عمدی بود گفتم یه جور جدید بنویسم این کارو کردم :دی در واقع خواستم بریده بریده حرف زدنو تا حدودی القا کرده باشم یا گیج زدن و پریشان بودنو... ظاهرا جواب نداده خخخخ
قشنگ بود دوست عزیز ((5))
باز هم از این دلنوشتهها بنویس
خیلی خوب بود معلومه از خواب بلند شدی گفتی دوباره خوابیدی حس پاییز صبح زود عشق سردی همرو به خواننده القا میکردی