خوب سلام خوبین؟ وایسادم یکم اینجا جا بی افتم بعدش این تاپیکو بزنم... این داستانی ک من تصمیم ب نوشتنش گرفتم هنوز کامل نشده و خیلی جاهاش مورد داره نگارشش هنوز غلط غولط داره و با توجه ب این ک بازنویسی رو برای وقتی ک تموم شد میذارم لطفن کمکم کنید ک ی ویراستاری خوب بشه و لطفن نقدم کنین ب کوبشی ترین حالت ممکن... مثل ریحانه... دیدین چ طوری نقد میکنه؟ همون مدلی.. این خیلی کمه ک همین اول کاری بم بگین کجاهاش ایراد داره... چی رو درست کنم چی خوبه... نثرم... می دونم نثرم خیلی بده بگین پرش داره چه جوریه... لطفننننننننننننننن
مقدمه:
لندن اگر گربه سیاهی تبدیل به زنی میانسال تبدیل شود، کسی توجه نخواهد کرد.
وقتی مردم به فکر این یودند که با چه زاویه ای به دیگران طعنه بزنند تا سریع تر به یکی از مغازه ها برسند،کنار یکی از خیابان ها ی باریک فرعی ناگهان از غیب پسر جوانی حدودا 14 الی 15 ساله ظاهر شد. خیلی
سریع وارد همان فرعی بن بست شد. اطراف کوچه ساختمان هایی آجری وجود داشتند که هیچ کدام هیچ دیدی چه از طریق پنجره چه بالکن به آن فرعی نداشتند.
پسر مو زیتونی با چشمان براقش چند بار دور و بر کوچه را نگاه کرد. ته کوچه خانه ای بسیار قدیمی وجود داشت که پنجره هایش کدر و بسیار کثیف بودند. پسرک جلو رفت. دستگیره ی در را گرفت و آن را هل داد.
باز شدن در باعث پدیداری نمای سیاه و خاکستری داخل شد.باد شدیدی وزیدن گرفت که باعث شد کت خاکستری رنگ و رو رفته اش تاب بخورد. لحظه ای مکث کرد و دکمه های کتش را بست. سپس وقتی
مطمئن شد کسی آنجا نیست در را دوباره بست و کلیدی عجیب را از جیب کتش در آورد. کلید را داخل قفل در کرد و چرخواند، چشمانش را بست، چند کلمه ای زیر لب زمزمه کرد و کلید را از قفل بیرون کشید. و سپس دوباره گویی اصلا در قفل نشده باشد هلش داد و وارد فضای بزرگی با دیوار هایی نقره فام شد. . .
امیدوارم کاملش کنی و کتاب خوبی از کار در بیاد
سلام! بیمقدّمه بریم سراغ نگارش:
یگران
ایین
متنو یکی دوبار بعد از نوشتن بخون که این غلطایِ ریز توش نباشه. چندان مهم نیس، امّا ظاهرش رو خراب میکنه.
گربه سیاهی
گربهی سیاهی یا گربه ی سیاهی اگه نیمفاصله استفاده نمیکنی درسته.
مردم اینقدر درگیر کار های خودشانند
مردم آنقدر درگیرِ کارهایِ خودشانند فک کنم بهتر باشه! البّته اونم درسته.
خیلی سریع وارد همان فرعی بن بست شد.
بهسرعت وارد همان... یا همون، سریع واردِ همان... مینوشتی بهتر میشد. چون سریع دیگه خودش یه قیده. خیلی سریع اینجا لازم نیست.
کنار یکی از خیابان ها ی باریک فرعی ناگهان از غیب پسر جوانی حدودا 14 الی 15 ساله ظاهر شد.
کنارِ یکی از خیابانهایِ فرعیِ باریک* و ویرگول هم میخواست.
اعداد رو هم ریاضی ننویس.
ته کوچه خانه ای بسیار قدیمی وجود داشت که پنجره هایش کدر و بسیار کثیف بودند
یکی از اون"بسیار"ها رو حذف کن :-؟
باز شدن در باعث پدیداری نمای سیاه و خاکستری داخل شد.
پدیداری خوب نیست. پدیدار شدن. برای تکرار نشدنِ فعل هم میشد بگی با باز شدنِ در، فضایِ خاکستری و سیاهِ داخل پدیدار شد. یا یه چیزی شبیه همین.
لحظه ای مکث کرد و دکمه های کتش را بست.
واو فک نکنم لازم باشه اونجا.
سپس وقتی مطمئن شد کسی آنجا نیست در را دوباره بست
بعد از نیست، ویرگول میخواد.
از جیب کتش در آورد
بیرون آورد. در آورد محاورهای بید.
کلید را از قفل بیرون کشید.
وسپس دوباره گویی اصلا در قفل نشده باشد هلش داد
بعد از تموم شدنِ جمله توی داستانها واو نمیذارن. (بهجز تویِ ترجمهها) درضمن بعد از باشد، ویرگول.
خب اینا نکتههایِ نگارشیای بود که دیدم. نثر رو یکم لازمه روش کار کنی. جملهبندیها زیاد جذاب نیست. ولی تکرارِ فعل و اینچیزا نداری و این خوبه. فککنم اگه بعد از نوشتنش یکی دوبار بخونی و جملهها رو عوض کنی و ویرایش کنی و اینا بهتر بشه. عجلهای که نداری. پس با دقّت ویرایش کن.
فضاسازی و توصیف کم بود. چون مقدّمهاش شاید اشکالی نداشته باشه ولی تویِ فصلهات سعی کن بیشتر و دقیقتر و مناسبتر توصیف کنی. البّته حواست به نوعِ توصیفهات هم باشه. مهمه که چطوری یه جمله رو بگی تا تاثیرِ درست بذاره. بههرحال، فضاسازی رو قویتر کن.
در کل به عنوان یه مقدّمه بهنظرِ من متوسط بود. کوتاه بود و زیاد شبیهِ مقدّمههایِ دیگه نبود. ولی موضوع جالبی داشت، آدمو جذب میکرد از همون اوّل که بدونه اون و کلید و اینها چیه، قشنگ بود! ((3))
بنویس بازم. فقد با نوشتن و تمرینکردن داستانت بهتر و قویتر میشه. منتظر فصل اوّلت هستم.
موّفق باشی:11192_gholi2:
@^ Mad Hatter ^ 99857 گفته:
سلام! بیمقدّمه بریم سراغ نگارش:
متنو یکی دوبار بعد از نوشتن بخون که این غلطایِ ریز توش نباشه. چندان مهم نیس، امّا ظاهرش رو خراب میکنه.
گربهی سیاهی یا گربه ی سیاهی اگه نیمفاصله استفاده نمیکنی درسته.
مردم آنقدر درگیرِ کارهایِ خودشانند فک کنم بهتر باشه! البّته اونم درسته.
بهسرعت وارد همان... یا همون، سریع واردِ همان... مینوشتی بهتر میشد. چون سریع دیگه خودش یه قیده. خیلی سریع اینجا لازم نیست.
کنارِ یکی از خیابانهایِ فرعیِ باریک* و ویرگول هم میخواست.
اعداد رو هم ریاضی ننویس.
یکی از اون"بسیار"ها رو حذف کن :-؟
پدیداری خوب نیست. پدیدار شدن. برای تکرار نشدنِ فعل هم میشد بگی با باز شدنِ در، فضایِ خاکستری و سیاهِ داخل پدیدار شد. یا یه چیزی شبیه همین.
واو فک نکنم لازم باشه اونجا.
بعد از نیست، ویرگول میخواد.
بیرون آورد. در آورد محاورهای بید.
بعد از تموم شدنِ جمله توی داستانها واو نمیذارن. (بهجز تویِ ترجمهها) درضمن بعد از باشد، ویرگول.
خب اینا نکتههایِ نگارشیای بود که دیدم. نثر رو یکم لازمه روش کار کنی. جملهبندیها زیاد جذاب نیست. ولی تکرارِ فعل و اینچیزا نداری و این خوبه. فککنم اگه بعد از نوشتنش یکی دوبار بخونی و جملهها رو عوض کنی و ویرایش کنی و اینا بهتر بشه. عجلهای که نداری. پس با دقّت ویرایش کن.
فضاسازی و توصیف کم بود. چون مقدّمهاش شاید اشکالی نداشته باشه ولی تویِ فصلهات سعی کن بیشتر و دقیقتر و مناسبتر توصیف کنی. البّته حواست به نوعِ توصیفهات هم باشه. مهمه که چطوری یه جمله رو بگی تا تاثیرِ درست بذاره. بههرحال، فضاسازی رو قویتر کن.
در کل به عنوان یه مقدّمه بهنظرِ من متوسط بود. کوتاه بود و زیاد شبیهِ مقدّمههایِ دیگه نبود. ولی موضوع جالبی داشت، آدمو جذب میکرد از همون اوّل که بدونه اون و کلید و اینها چیه، قشنگ بود! ((3))
بنویس بازم. فقد با نوشتن و تمرینکردن داستانت بهتر و قویتر میشه. منتظر فصل اوّلت هستم.
موّفق باشی:11192_gholi2:
سلام
مرسی از نقد فوق العادت خیلی مرسی
اون واو چیه؟ واو یعنی چی؟
چشم اشکالات نثر رو سعی می کنم بر طرف کنم اینی هم ک میبینین بعد شیش بار باز نویسی این شده دیگه ببین اولش چی بوده
راجع ب فضا سازی و توصیف می دونم می دونم اصن ب نظرم این خیلی کوتاه بود برای فضا سازی... ایشالا بعدی رو ک بذارم رده از فضا سازی داغونم هم برداشته میشه... باید ب ریحان بگم ی پستی هم راجع ب فضا سازی بزنه.... اینقدر اوضام داغونه... در هر حال مرسی خیلی لطف کردین
@Melisandre 99866 گفته:
سلام
مرسی از نقد فوق العادت خیلی مرسی
اون واو چیه؟ واو یعنی چی؟
چشم اشکالات نثر رو سعی می کنم بر طرف کنم اینی هم ک میبینین بعد شیش بار باز نویسی این شده دیگه ببین اولش چی بوده
راجع ب فضا سازی و توصیف می دونم می دونم اصن ب نظرم این خیلی کوتاه بود برای فضا سازی... ایشالا بعدی رو ک بذارم رده از فضا سازی داغونم هم برداشته میشه... باید ب ریحان بگم ی پستی هم راجع ب فضا سازی بزنه.... اینقدر اوضام داغونه... در هر حال مرسی خیلی لطف کردین
همون "و" ((200)) گاهی سختمه دوتا از اینا " بذارم مینویسم واو.
+ خواهش میکنم؛ امّیدوارم قسمت بعدی عالی باشه.
اههههههه چرا اینقدر کوتاههه بعد عمری (دو سه روز) اومدم انجمن دوتا مقدمه کوتاه خوندم و باز خماری((210))
شوخی کردم. مقدمه مجذوب کننده ای بود. پسرکه هاول نیست؟:دی
منتظر ادامه هستم ((48))
@mixed-nut 99949 گفته:
اههههههه چرا اینقدر کوتاههه بعد عمری (دو سه روز) اومدم انجمن دوتا مقدمه کوتاه خوندم و باز خماری((210))
شوخی کردم. مقدمه مجذوب کننده ای بود. پسرکه هاول نیست؟:دی
منتظر ادامه هستم ((48))
سه چهار نفر خوندن همه متفق القول : این آرتمیس نبود؟
وای اینقدر از این موضوع میترسیدم حتی اوایل قبل از این که ده بار ویرایشش کنم ی انجمن دیگه گذاشته بودمش پسره به جای در و کیلید می رفت توی ی دیوار...
بعد کلا همه ملت این مدلی بودن: آرتمیس تو کینگزکراس چی کار می کنه ولی تمام تلاشمو می کنم شبیه آرتمیس نشه و کینگزکراس رو هم درستش کردم...
حالا هاول رو هم والا من نمیشناسم برم تحقیق کنم ببینم هاول جنکنیز هم عین این شخصیت منه که بشه آرتمیس جنکنیز با ی زخم رو پیشونیش
ممنون بابت توجهتون
@Melisandre 99951 گفته:
سه چهار نفر خوندن همه متفق القول : این آرتمیس نبود؟
وای اینقدر از این موضوع میترسیدم حتی اوایل قبل از این که ده بار ویرایشش کنم ی انجمن دیگه گذاشته بودمش پسره به جای در و کیلید می رفت توی ی دیوار...
بعد کلا همه ملت این مدلی بودن: آرتمیس تو کینگزکراس چی کار می کنه ولی تمام تلاشمو می کنم شبیه آرتمیس نشه و کینگزکراس رو هم درستش کردم...
حالا هاول رو هم والا من نمیشناسم برم تحقیق کنم ببینم هاول جنکنیز هم عین این شخصیت منه که بشه آرتمیس جنکنیز با ی زخم رو پیشونیش
ممنون بابت توجهتون
))))
ناامید نشی ها. خب شاید یه همچین تصوری به ذهن خواننده ها متبادر کنه، ولی مسلما رفته رفته که بنویسی داستان رو و بخونیمش متوجه میشیم که موضوعات چقدر مجزا هستن
گذشته از همه مشکلات (که دوستان کامل اشاره کردند) از موضوع داستانت تا اینجا خوشم اومد ادامه بده
موفق باشی((86))
@Melisandre 99849 گفته:
خوب سلام خوبین؟ وایسادم یکم اینجا جا بی افتم بعدش این تاپیکو بزنم... این داستانی ک من تصمیم ب نوشتنش گرفتم هنوز کامل نشده و خیلی جاهاش مورد داره نگارشش هنوز غلط غولط داره و با توجه ب این ک بازنویسی رو برای وقتی ک تموم شد میذارم لطفن کمکم کنید ک ی ویراستاری خوب بشه و لطفن نقدم کنین ب کوبشی ترین حالت ممکن... مثل ریحانه... دیدین چ طوری نقد میکنه؟ همون مدلی.. این خیلی کمه ک همین اول کاری بم بگین کجاهاش ایراد داره... چی رو درست کنم چی خوبه... نثرم... می دونم نثرم خیلی بده بگین پرش داره چه جوریه... لطفننننننننننننننن
مقدمه:
خیابان های تنگ و شلوغ همیشه بهترین جاها برای انجام کار های عجیب هستند. جایی که مردم اینقدر درگیر کار های خودشانند که وقتی برای توجه به یگران ندارند. مثلا در یکی از بازار های شلوغ ایین شهرلندن اگر گربه سیاهی تبدیل به زنی میانسال تبدیل شود، کسی توجه نخواهد کرد.
وقتی مردم به فکر این یودند که با چه زاویه ای به دیگران طعنه بزنند تا سریع تر به یکی از مغازه ها برسند،کنار یکی از خیابان ها ی باریک فرعی ناگهان از غیب پسر جوانی حدودا 14 الی 15 ساله ظاهر شد. خیلی
سریع وارد همان فرعی بن بست شد. اطراف کوچه ساختمان هایی آجری وجود داشتند که هیچ کدام هیچ دیدی چه از طریق پنجره چه بالکن به آن فرعی نداشتند.
پسر مو زیتونی با چشمان براقش چند بار دور و بر کوچه را نگاه کرد. ته کوچه خانه ای بسیار قدیمی وجود داشت که پنجره هایش کدر و بسیار کثیف بودند. پسرک جلو رفت. دستگیره ی در را گرفت و آن را هل داد.
باز شدن در باعث پدیداری نمای سیاه و خاکستری داخل شد.باد شدیدی وزیدن گرفت که باعث شد کت خاکستری رنگ و رو رفته اش تاب بخورد. لحظه ای مکث کرد و دکمه های کتش را بست. سپس وقتی
مطمئن شد کسی آنجا نیست در را دوباره بست و کلیدی عجیب را از جیب کتش در آورد. کلید را داخل قفل در کرد و چرخواند، چشمانش را بست، چند کلمه ای زیر لب زمزمه کرد و کلید را از قفل بیرون کشید. و سپس دوباره گویی اصلا در قفل نشده باشد هلش داد و وارد فضای بزرگی با دیوار هایی نقره فام شد. . .
سلام
قرار نیست داستانتو کاملش کنی؟((85))
@admiral 101006 گفته:
سلام
قرار نیست داستانتو کاملش کنی؟((85))
سلام
والا اینو تا فصل سه ش نوشتم اما مشکلم اینه که خیلی داغونه میترسم بذارمش چشم ادامه می دم تاپیک خاک نخوره چرت نشه
مقدمه دو اضافه شد
دوستان نظر بدین لطفا
سلام سارا.من ویراستارت میشم^^
میخوای اصن؟