سلام
خب درباره ی اسم تاپیک ((3))
اگه یک درصد فکر کردین کتاب جدیده باید بگم سخت در اشتباهید! ((3))((204))
پابوت مخففه! پیشنهاد، انتقاد، بحث و تبادل نظر!((204))
خب اول از همه ازتون میخوام یه لیست بنویسید! میدونید که 4 قسمت از داستان گروهیمون گذشت! و تقریبا یه چندماهی (براساس برآورد من 6 یا 7 ماه براساس برآورد بقیه 9 ماه!) ما توی داستان گروهی بودیم! میخوام بگید چه حسی داشت این داستان گروهی بهتون چه حسی داد؟
اگه برگردین عقب بازم شرکت میکنید؟
نمیکنید؟ چرا نه؟
اگه برگردی عقب چه قدرتی انتخاب میکنی؟ و اینکه اگه بازم شرکت میکنی به چه علت؟
خوبیها و بدیهای داستان گروهی؟
میدونم از دست من که ناراحتین همه حتما ((3)) ولی نظرتون درباره دوتا ناظر دیگه چیبود؟ (انتقاد و پیشنهاد به اونا)
همین سوال بالا درباره من؟ کارم خوب بود؟ بد بود؟ چیکار کنم بهتر بشه؟
اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین!
بنظرتون داستان ادامه داشته باشه یا نه؟
فکر میکنید پایان داستان بهتر از شروعش بود یا برعکس؟
اصلا شما بودین از ابتدا تا انتهای داستانو چجوری پیش میبردین؟ (حداقل 2 خطر برای خسته های سایت! و حداکثر 6 خط برای اونای که دل پری دارن! محمدجواد توروخدا بیش از 6 خط نشه فقط((3)))
پایان داستانو چجوری تموم میکردین؟
توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟ (فقط قسمت آخر رو در نظر نگیرید همه قسمتا رو بگید)
کدوم قسمتو بیشتر از همه دوست داشتید؟
اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟
نظر درباره عکسهای اینستاگرام داستان؟ و کانال داستان با هنرنمایی سه تفنگدار؟((107))
درباره کاور کتابها؟
و در آخر کلی سوال دیگه هست که میخوام بدونم ولی میدونم تنبلی میکنید پس همینا رو جواب بدین فعلا ولی اینو بدونید که اینجا هرچه دل تنگت میخواهد بگو هم داره! ایناها دقیقا همین پایینه ببینش:
هرچه میخواهد دل تنگت بگو (پیشنهادی انتقادی بحثی دعوایی یا هرچیزی آزاده! بالاخره سطل زباله هم برای همین روزا اختراع شده دیه! ((3))((3))((3))((3)) شوخی کردم میخونم همه صحبتاتونو!)
بفرمایید:
یاخدا
یاابلفضضضضض
((225))
خب
به نام خدا
- چه حسی داشتید؟
+ خب اولش که من اصرار داشتم یه نقش معمولی کوچولو موچولو بدین من نویسندگیم صفره و اینا. ولی بعد که شروع به نوشتن کردم خیلی به خودم امیدوار شدم. درواقع داستان گروهی بهم کمک کرد تا به این باور برسم که من هم میتونم بنویسم، تمرین لازم دارم. از خوندن داستان لذت میبردم. از این که ببینم بچه ها چی توی مغزشون میگذره و چه تخیلات و فانتزی هایی دارن لذت می بردم. یکی از بهترین فعالیت های سایت بود به نظرم.
- اگه برگردین عقب بازم شرکت میکنید؟
+ آره. حتما. احتمالا حتی با اعتماد به نفس بیشتر و پست های بیشتر.
- اگه برگردی عقب چه قدرتی انتخاب میکنی؟
+ اممم. مطمئن نیستم بخوام قدرت دیگه ای انتخاب کنم. درواقع چیزی به ذهنم نمیرسه. ولی فکر میکنم این نابینا بودن یه کم دست و پامو بسته بود. سر توصیفات بدبخت میشدم و دست به دامان سرماها. میدون جنگ که بماند...
- و اینکه اگه بازم شرکت میکنی به چه علت؟
+ علتشو که گفتم. هم کسب تجربه، هم شناخت، هم فور فان
- خوبیها و بدیهای داستان گروهی؟
+ خوبی هاش این بود که شرکت برای عموم آزاد بود. و این که ناظرای عزیز حسابی پاسخگو بودن. لازمه بازم به تجربه و اینا اشاره کنم؟
بدی هاش که نمیدونم بدی داشت یا نه یا اصلا اینایی که میگم بدی حساب میشن یا چی... (چقدر یا) خود من اولین مشکلی که داشتم این بود که اون اوایل نمیدونستم سیر داستان چیه و چه اتفاقاتی باید توی داستانم بگنجونم. موضوع دیگه ای که به ذهنم میرسه این بود که توی فصول اول همه ی اتفاقات معمولی بودن و داستان سیر خیلی ملایمی داشت و یهو افتاد روی دور تند. اون اوایل جز معرفی خودمون و شناخت قصر اتفاق شاخی نیفتاد((225)) و این که کاش حجم نوشته های بچه ها یه میانگین مشخصی داشت. مثلا یکی ده بند نوشته بود و یکی دیگه دو بند. توی اون فایلی که pdf کردید هم داستانا بر اساس نویسنده ها مرتب شده که یه کم آدم رو گیج میکنه چون خواننده انگار خودش باید فلش بک بزنه (شایدم من اینطور حس کردم، اگر اشتباه میکنم ببخشید :دی) دیگه موردی به ذهنم نمیرسه.
- نظرتون درباره دوتا ناظر دیگه چیبود؟
+ دوتا ناظر دیگه کیا بودن؟!!! o_0
خوب بود دوستان ((48)) خداقوت و دستتون درد نکنه
- کارم خوب بود؟ بد بود؟ چیکار کنم بهتر بشه؟
+ من انتقادی ندارم. چه میدونم((225))
دست شما هم درد نکنه و ممنون کلی ((48))
- اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین!
+ آی لاو ایت که.
نمره نمیدوم ولی با اختلاف کمی بعد از نایت ساید در رتبه دوم قرار داره.
- بنظرتون داستان ادامه داشته باشه یا نه؟
+ بله :دی
- فکر میکنید پایان داستان بهتر از شروعش بود یا برعکس؟
+ به نظر من اواخرش بهتر بود. هیجانش بیشتر بود چون.
- اصلا شما بودین از ابتدا تا انتهای داستانو چجوری پیش میبردین؟
+ حالا که اصرار داری من یه نقدی بیان کنم :دی
حانیه اجازه نداد ارواح پیشتازی ها برن به دنیای ارواح چون نگهبانش بود و ارواح برگشتن، درست.
سوال اینجاست روح اونایی که جسمشون ذوب، لهیده و پورد شده بود دقیقا کجا برگشتن؟((225))
سوال دوم این که چطور در عرض دوسال اون همههههه خرابی رو تعمیر کردن آدما که حالا یه قصر جدید هم داشتن؟
من از سیری که داستان از ابتدا تا انتها طی کرد راضی ام (البته کاش اون اوایل هم هیجانش بالا میبود) احتمالا اگه من بودم روی تمرین ها و آمادگی هامون بیشتر تمرکز میکردم. مثل تربیت یه ارتش. و این که خیلی عجیب بود که هیچ ردی از دولت و سیاست توی داستان نبود. منظورم اینه که for god's sake، یه مشت آدم عجیب غریب توی یه آپارتمان ویرانه رفت و آمد کنن و هیچی به هیچی؟!
- پایان داستانو چجوری تموم میکردین؟
+ من از پایانش راضی هستم (غیر از اون یکی دوتا خلاء بالایی که اشاره کردم) راستی اونجا که امیرحسین مُرد رو فکر میکنم باید بیشتر توصیف میکردی از اوج ناامیدی و فلاکت و اینا، ناسلامتی همه فکر میکردیم نگهبان ایشونه.
- توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟
+ فکر نمیکردیم برگشته باشیم به دنیای خودمون. فکر میکردیم داستان قراره در یه دنیای دیگه ادامه پیدا کنه یا یه همچین چیزایی.
فکر میکنم شعار رو باید به all men must die and then return تغییر بدیم.
- کدوم قسمتو بیشتر از همه دوست داشتید؟
+ قسمت های طنز رو ((42)) والااااا
ولی من از اون قسمت شیطانی شدن مجید خیلی خوشم اومد. ضربه ی مهلکی بود.
- اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟
+ چمدونم رو میبندم و شبانه قاچاقی از مرز خارج میشم
خو این چه کاریه؟:دی
هیچ ایده ای ندارم، شرمنده
- نظر درباره عکسهای اینستاگرام داستان؟
+ عکسها که با مشورت خودمون انتخاب شدن و مرتبط با قدرت هامون، پس فکر میکنم خوب بودن.
- کانال داستان با هنرنمایی سه تفنگدار؟
+ فقط میتونم بگم ((42))((42))((42))((46))
- درباره کاور کتابها؟
+ خیلیم عالی
- سخن آخر
+ خسته شدم
جایزه ی من کو؟!
و من الله توفیق
@mixed-nut 99193 گفته:
یاخدا
- اصلا شما بودین از ابتدا تا انتهای داستانو چجوری پیش میبردین؟
+ حالا که اصرار داری من یه نقدی بیان کنم :دی
حانیه اجازه نداد ارواح پیشتازی ها برن به دنیای ارواح چون نگهبانش بود و ارواح برگشتن، درست.
سوال اینجاست روح اونایی که جسمشون ذوب، لهیده و پورد شده بود دقیقا کجا برگشتن؟((225))
سوال دوم این که چطور در عرض دوسال اون همههههه خرابی رو تعمیر کردن آدما که حالا یه قصر جدید هم داشتن؟
من از سیری که داستان از ابتدا تا انتها طی کرد راضی ام (البته کاش اون اوایل هم هیجانش بالا میبود) احتمالا اگه من بودم روی تمرین ها و آمادگی هامون بیشتر تمرکز میکردم. مثل تربیت یه ارتش. و این که خیلی عجیب بود که هیچ ردی از دولت و سیاست توی داستان نبود. منظورم اینه که for god's sake، یه مشت آدم عجیب غریب توی یه آپارتمان ویرانه رفت و آمد کنن و هیچی به هیچی؟!
- پایان داستانو چجوری تموم میکردین؟
+ من از پایانش راضی هستم (غیر از اون یکی دوتا خلاء بالایی که اشاره کردم) راستی اونجا که امیرحسین مُرد رو فکر میکنم باید بیشتر توصیف میکردی از اوج ناامیدی و فلاکت و اینا، ناسلامتی همه فکر میکردیم نگهبان ایشونه.
- توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟
+ فکر نمیکردیم برگشته باشیم به دنیای خودمون. فکر میکردیم داستان قراره در یه دنیای دیگه ادامه پیدا کنه یا یه همچین چیزایی.
فکر میکنم شعار رو باید به all men must die and then return تغییر بدیم.
- کدوم قسمتو بیشتر از همه دوست داشتید؟
+ قسمت های طنز رو ((42)) والااااا
ولی من از اون قسمت شیطانی شدن مجید خیلی خوشم اومد. ضربه ی مهلکی بود.
- اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟
+ چمدونم رو میبندم و شبانه قاچاقی از مرز خارج میشم
خو این چه کاریه؟:دی
هیچ ایده ای ندارم، شرمنده
- نظر درباره عکسهای اینستاگرام داستان؟
+ عکسها که با مشورت خودمون انتخاب شدن و مرتبط با قدرت هامون، پس فکر میکنم خوب بودن.
- کانال داستان با هنرنمایی سه تفنگدار؟
+ فقط میتونم بگم ((42))((42))((42))((46))
- درباره کاور کتابها؟
+ خیلیم عالی
- سخن آخر
+ خسته شدم
جایزه ی من کو؟!
و من الله توفیق
سلام! خب اول تشکر بابت نظرات قشنگت!
اما چون چندتا سوال پرسیدی( خصوصا دوست نداشتم سوال دومو بپرسی ولی دیگه چه کنم مجبورم لو بدم!)
آممم درباره حانیه من فکر میکردم واضح بود تو داستان... پیدایش انسان از اول دست شخص یا حتی خدا هم نبود...درواقع عبور از دروازه اینکارو میکرد کسی ک وارد دنیای مردگان بشه دروازه جسمشو نگه میداره و فقط روحش میگذره(فیلتره) و برعکس هرکی خارج بشه خود بخود تجسم پیدا میکنه... حانیه فقط مسول اینه ک کسی بی اجازه وارد و خارج نشه و قدرتای خودشو داره(دیگه پیشتاز نیست)
درباره سوال دوم! همون ک نمیخواستم بپرسی باید بگم من از اولش روی اینکه جادو و جادوگر نداریم؛ اصرار داشتم برای این بود ک "اگه" قسمت دومی درکار باشه همشون تو قسمت دوم میان اجازه بدین بیشتر از این بازش نکنم فقط بدونید اگه تا الان پیشتازارو فقط موجودات قصر میشناختن و ارتش تاتادوم، خب متاسفانه دیگه اینجوری نیست!
درباره سوال سوم ک چرا تمرین نظامی نداشتیم: حتما الان یادت نیست، علتش این بود ک میخواستیم حمله زامبیا غیرمنتظره باشه و ما سخت باور باشیم که درطی سالها صلح و صفا سست شدیم!
درباره شعار هم کاملا حق باتوعه! من گفتم all men must die و عمل هم کردم! ولی نگفتم ک نمیتونن برگردن! :دی
جایزه ات بزودی محفوظه و یادم هم نمیره!
- چه حسی داشتید؟
+ حس جالبی بود، اینکه شخصیت ساختیم برای خودمونف حرص تو رو در اوردیم و تو هم حرص ما رو در اوردی
- اگه برگردین عقب بازم شرکت میکنید؟
+ صد در صد.
- اگه برگردی عقب چه قدرتی انتخاب میکنی؟
+ از قدرتم راضی بودم
- و اینکه اگه بازم شرکت میکنی به چه علت؟
+ بخاطر حسش جالبش)
- خوبیها و بدیهای داستان گروهی؟
+ خوبیاش این که حس جالبی میداد و بدیش هم اینکه حال نوشتن نداشتم بنویسم داستانام رو وگرنه الآن بجای تو من اختتامیه رو میزدم و همه رو میکشتم، چه وعضشه همه رو زنده کردی؟
- نظرتون درباره دوتا ناظر دیگه چیبود؟
+ لیلا و شهرزاد؟ من که با اونا در مورد داستانم در ارتباط نبودم همش با خودت بود
- کارم خوب بود؟ بد بود؟ چیکار کنم بهتر بشه؟
+ همین که همه رو نکشتی خیلی بد بود
- اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین!
+ میتونست بهتر باشه اگه همه مثل آدم مینوشتن داستاناشون رو، هفت خوبه فکر کنم
- بنظرتون داستان ادامه داشته باشه یا نه؟
+ به همین سبک نه، زیادی حرص میخوری موهات سفید میشه. چندتا نویسنده باشن که وظیفه نوشتن چندتا از شخصیتها با اونا باشه.
- فکر میکنید پایان داستان بهتر از شروعش بود یا برعکس؟
+ والا من حوصلهام نکرد کل داستانها رو بخونم ولی شروعش یه هیجان تازهای داشتف شروع رو بیشتر دوست داشتم
- اصلا شما بودین از ابتدا تا انتهای داستانو چجوری پیش میبردین؟
+ به احتمال زیاد اصلا پیش نمیرفت
- پایان داستانو چجوری تموم میکردین؟
+ همه رو میکشتم و مینشستم با محمدحسین و مجید پاستیل میخوردیم
- توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟
+ باید همه میمردن
- کدوم قسمتو بیشتر از همه دوست داشتید؟
+ مرگ پنی
- اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟
+ به نام خدا. بمب باران شد و تمام ساختمان خراب شد و همه مردن. تمام.
- نظر درباره عکسهای اینستاگرام داستان؟
+ خوب بودن
- کانال داستان با هنرنمایی سه تفنگدار؟
+ لوس
- درباره کاور کتابها؟
+ کاوری که محمدمهدی زد، ماموریت انجام شد رو بیشتر دوست داشتم)(لازمه بازک بگم همه رو باید میکشتی؟)
- سخن آخر
+ ولم کن(
+ میخوام بگید چه حسی داشت این داستان گروهی بهتون چه حسی داد؟
عالی بود! اولین بار بود که یکم اعتماد به نفس درمورد اینکه منم میتونم یه چیزایی بنویسم پیدا کردم.
+ اگه برگردین عقب بازم شرکت میکنید؟
نمیکنید؟ چرا نه؟
نمیدونم به خاطر کنکورم احتمالا نه((62))
+ اگه برگردی عقب چه قدرتی انتخاب میکنی؟ و اینکه اگه بازم شرکت میکنی به چه علت؟
همین قدرتو. عاشق همین قدرتم. :دی
خوبی که زیاد داره:دی پس از خوبی هاش میگذرم و میرم سراغ بدی هاش :دی
انسجام محتوایی نداشت. زیادی شاخ و برگ اضافی داره. دلیلش اینه که بیشترمون نمیدونستیم چارچوب اصلی داستان چیه. لااقل اگه یه ذهنیت کوچیکی از روند داستان بهمون میدادی شاید یکم بهتر میشد.
و همینطوری که عذرا اشاره کرد محتوای نوشته ی بچه ها خیلی نامرتب بود و از نظر من خیلی کم بود. اگه فصل بندی در نظر بگیریم بهتر نبود نوشته ی هرکسی یه فصل حساب بشه؟ :دی+ میدونم از دست من که ناراحتین همه حتما
((3))
اونارو خودت باید نظر بدی دیگه :دی ما زیاد با اون دوتا ناظر دیگه درارتباط نبودیم که بتونیم چیزی بگیم :دی
+ همین سوال بالا درباره من؟ کارم خوب بود؟ بد بود؟ چیکار کنم بهتر بشه؟
عالی!
+ اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین!
با ارفاق 5((62)) :دی
ادامه :دی
+ فکر میکنید پایان داستان بهتر از شروعش بود یا برعکس؟
شروعش، شروعش یه شور و هیجان دیگه داشت. ولی آخرش هم خوب بود.
+ توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟ (فقط قسمت آخر رو در نظر نگیرید همه قسمتا رو بگید)
واقعا انتظارشو نداشتم همه چیو یادمون رفته؟ (ببینم ریتای من کو؟! )
+ کدوم قسمتو بیشتر از همه دوست داشتید؟
گروهبندی و ماموریتامون :دی
+ اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟
همراه با ریتا((94))
هرچه میخواهد دل تنگت بگو (پیشنهادی انتقادی بحثی دعوایی یا هرچیزی آزاده! بالاخره سطل زباله هم برای همین روزا اختراع شده دیه!
((3))((3))((3))((3))
ریتای من کو؟! :ffff:
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
یه سوال! یه جا نوشته بودی منو فاطمه به زودی از دانشگاه فارغ التحصیل میشیم، بعدش یه جای دیگه نوشته بودی فاطمه باید حدود 18-19 سال داشته باشه((62)) چجوریه که فاطمه ی تقریبا نوزده ساله داره به زودی از دانشگاه فارغ التحصیل میشه؟ :دی
@azam 99213 گفته:
سلام!+ خوبیها و بدیهای داستان گروهی؟
خوبی که زیاد داره:دی پس از خوبی هاش میگذرم و میرم سراغ بدی هاش :دی
انسجام محتوایی نداشت. زیادی شاخ و برگ اضافی داره. دلیلش اینه که بیشترمون نمیدونستیم چارچوب اصلی داستان چیه. لااقل اگه یه ذهنیت کوچیکی از روند داستان بهمون میدادی شاید یکم بهتر میشد.
و همینطوری که عذرا اشاره کرد محتوای نوشته ی بچه ها خیلی نامرتب بود و از نظر من خیلی کم بود. اگه فصل بندی در نظر بگیریم بهتر نبود نوشته ی هرکسی یه فصل حساب بشه؟
+ اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین!
با ارفاق 5((62)) :دی
+ توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟ (فقط قسمت آخر رو در نظر نگیرید همه قسمتا رو بگید)
واقعا انتظارشو نداشتم همه چیو یادمون رفته؟ (ببینم ریتای من کو؟! )
ریتای من کو؟! :ffff:
سلام
آره قبول دارم خیلی بچه ها اون اوایل نامرتب مینوشتن و اینا ولی کم کم هماهنگ شدن... او اوایل خیلی حرص میدادن ولی بعدش دیگه دستشون اومد!
5 کمه :foreveralone::cry::sadtrollface::ghdgir::okay:
ای بابا ریتات زنذه شده دیگه مثله پنی!
کشتی منو میگم زنده شد...
اصلا ریتات تکامل پیدا کرده مثه حانیه، ریتات از سوسک به ساس(کنه، شپش یا هرچی دوست داری) تغییر کاربری داده و الان لای پشمای پنیه و داره خونشو میمکه :troll::happyforeveralone::pftch:((229))
+عالی . من نویسنده قوی نیستم اما این که با بقیه یه هدف اشتیم واسم قشنگ بود حتی دور دوم که میخواستم بمیرم بازم دو به شک بودم چون جو داستانو واقعا دوست داشتم
((72))
و تازه اولین دلیل اشنایی من با خیلی از بچه های سایت شد ینی اگه نبود من مطمعنا الان شاید به جز محمد و ته تهش هادی هیچ کیو نمیشناختم
+ نمدونم شاید شاید شاید نه چون یادمه من دی ماه تازه واسه کنکور شروع کردم به خوندن بعد گفتم 4 روز اخر ماهو استراحت کنم و وقتی دیدم داستانه گفتم بزا این چهار روز این کارو کنم هر دفعه که میخواستم واسه کنکور بخونم میگفتم این دست که داستان گروهی تموم شد شروع میکنم و کنکور تموم شد اما داستان نه و کلا درسی که واسه کنکور خوندم شد هونی که تو دی ماه خوندم شاید اصن دی ما اون 4 روزم به خودم آبانس نمیدادم
((72))((72))((72))
+حقیقتش از اولم قدرت واسم مهم نبود همین دور هم بودنش کافی بود
- و اینکه اگه بازم شرکت میکنی به چه علت؟
+
+ خوبیهاش گروهی بودن و سیر جالبش بود ولی بدیش این بود که واقعا اولش یه سردرگمی بدی وجود داشت
- نظرتون درباره دوتا ناظر دیگه چیبود؟
+ والا لیلا که عالی با ناظر دیگه ام برخوردی نداشتم
+
+ نسبت به داستان گروهی بودنش 9
- بنظرتون داستان ادامه داشته باشه یا نه؟صد در صد
+ بله
:دی
+ راند 3 که گروهی بود یه خاطره خوبی تو ذهنم با وحید و رضا و جواد و سارا موند با اینکه بدترین گروه شدیم ولی حال داد
((72))
+به نظرم سیرش خوب بود فقط سرعت بچه ها کند بود باید یه قانونی میزاشتی که مثلا هر 5 روز یه بخش 3 صفحه ای از داستانتونو بزارین چون همه ول میکردن میچسبیدن دیقه اخر
- پایان داستانو چجوری تموم میکردین؟
+ از پایانش راضیم غیر منتظره بود ولی میتونستی چند بخشم به جنگ یا بحثی بین حانیه و مجید اختصاص بدی قبلش که احتمالا با شناختی که تو این مدت نسبت به به ها پیدا کردم قشنگ میتونست باعث شه داستان یه سه ماهه دیگه باز بمونه
((72))
+فکر میکردم اخرش پنی با یه سیگار برگ ظاهر شه یه پک بزنه با یه نگاه خسته زل بزنه به دوربین بعد مجید بره بهش تعظیم کنه و از این کارا که نشون بده ارباب شیطانیه بعدم پنی رو به دوربین بگه یا بیبی ددز دی اند بعد صفحه تاریک شه
((72))
+ قسمتایی که چند نفر هماهنگ میکردن به یه داستان به پردازن ه تو بخش 1 چند جا بود تو بخش 2 هم خودتو لیلا انجام دادی.
- اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟
+ احتمالا با صحبتای کسرا برای دوباره توضیح دادن اوضاع یا اینکه دوباره اتفاقای عجیبی میفته که توضیحی ندارن واسش یا مثلا یه رمزی دوباره کشف میشد مثلا رمز 4 امپراطور یه چیز خاص بود که حالا معلوم میشه البته یه ایده ام هس که با یه جنگ یا بحث بین حانیه و مجید شروع شه و حانیه لازم ببینه که ما برگردیم به کار
((231))
+ من هنوزم میخوام عکس ال یا ان تو دث نوت میزاشتم
- کانال داستان با هنرنمایی سه تفنگدار؟
- درباره کاور کتابها؟
+ عالی
- سخن آخر
+ دمت گرم خیلی اذیت شدی ولی طاقت آوردی
+ میخوام بگید چه حسی داشت این داستان گروهی بهتون چه حسی داد؟
بسی خوب بود و حال داد
+ اگه برگردین عقب بازم شرکت میکنید؟
نمیکنید؟ چرا نه؟
همین قدرتمو. اول خیلی دوستش نداشتم ولی بعد کم کم خیلی دوستش داشتم توی دور دوم خیلی فعال نبودم یعنی افتاد توی یکی از دوره های غیب شدنم از اینترنت و منم حوصلم نیومد کامل بخونم و الان فک میکنم چه حیف شد
اوایل یه کم اشفته بود، خودم از همه بدتر ولی بعدش که ماموریت و اینا بود خوب شد اخرشم یه کم زیادی همه پی به خوبی تموم نشد؟
+ میدونم از دست من که ناراحتین همه حتما ولی نظرتون درباره دوتا ناظر دیگه چیبود؟ (انتقاد و پیشنهاد به اونا)من کلن خیلی تو فاز نبودم نظری ندارم
+ همین سوال بالا درباره من؟ کارم خوب بود؟ بد بود؟ چیکار کنم بهتر بشه؟
خیلی خوب
+ اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین!
6
+ فکر میکنید پایان داستان بهتر از شروعش بود یا برعکس؟
وسطاش از همه بهتر بود
+ توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟ (فقط قسمت آخر رو در نظر نگیرید همه قسمتا رو بگید)
معذرت ولی فراموشی یه کم زیادی سرهمبندی اومد به نظرم اینکه درس عبرت بشه بهتر نیس؟
ماموریت
+ اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟
این که همه یهو به یاد بیارن
هرچه میخواهد دل تنگت بگو (پیشنهادی انتقادی بحثی دعوایی یا هرچیزی آزاده! بالاخره سطل زباله هم برای همین روزا اختراع شده دیه!
((3))((3))((3))((3))
امیدوارم ادامه داشته باشه
نمیکنید؟ چرا نه؟
اگه برگردی عقب چه قدرتی انتخاب میکنی؟ و اینکه اگه بازم شرکت میکنی به چه علت؟
خوبیها و بدیهای داستان گروهی؟
((3))
همین سوال بالا درباره من؟ کارم خوب بود؟ بد بود؟ چیکار کنم بهتر بشه؟
اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین!
بنظرتون داستان ادامه داشته باشه یا نه؟
فکر میکنید پایان داستان بهتر از شروعش بود یا برعکس؟ شروع بهتری داشت.
((3))
تو بخش پخش شدن ویروس تو جهان، یه پایگاه می زدیم و مقدار زیادی از انسان ها زنده می موندند. ما تو پایگاه با ویروس زامبی می جنگیدیم. با تحقیقات زیاد یه پادزهر میساختیم که زامبی هارو بازیابی کنه. هممون سازمان یافته شده تر می شدیم و با زامبی ها مبارزه می کردیم و انسان های بیشتری رو نجات می دادیم. جالب نمی شد؟ شاید هم کلیشه ای باشه.
توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟ (فقط قسمت آخر رو در نظر نگیرید همه قسمتا رو بگید)
اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟
نظر درباره عکسهای اینستاگرام داستان؟ و کانال داستان با هنرنمایی سه تفنگدار؟
کانال داستان خیلی خوب بود عکس ها نه...یعنی می تونم بگم حداقل عکس من می تونست بهتر باشه.
خب اول از همه ازتون میخوام یه لیست بنویسید! میدونید که 4 قسمت از داستان گروهیمون گذشت! و تقریبا یه چندماهی (براساس برآورد من 6 یا 7 ماه براساس برآورد بقیه 9 ماه!) ما توی داستان گروهی بودیم! میخوام بگید چه حسی داشت این داستان گروهی بهتون چه حسی داد؟
+واقعا برام یه حس جالب بود! اینکه تصور کنی بیشتر از ده یا بیست نویسنده در سن های مختلف، دارن همکاری میکنن و یه کتاب رو مینویسن! تقریبا تونستم اون حسی که نویسنده های ۳۹ سرنخ داشتن رو حس کنم! :دی ♥ واقعا واقعا واقعا جالب بود
اگه برگردین عقب بازم شرکت میکنید؟
+اممممم... به احتمال زیاد بله♥
نمیکنید؟ چرا نه؟
+اگر نخوام کنم، احتمالا بیکاری بیشتری رو خواهم داشت
اگه برگردی عقب چه قدرتی انتخاب میکنی؟
+ راستش چیزی ک اولای داستان منو شگفت زده کرد، این بود ک هر قدرتی ک از توی هر کتابی ب شما میگفتم، میگفتی ک رزرو شده! اون موقع بود ک به خلاقیت فوق العاده نویسنده هامون پی بردم
قدرتی ک انتخاب میکنم احتمالا قدرت ملکه سرخ رو انتخاب میکردم:دی
و اینکه اگه بازم شرکت میکنی به چه علت؟
+ اینکه اگر قدرتم عوض شد، داستان رو از دید قدرتی ک دارم بنویسم
خوبیها و بدیهای داستان گروهی؟
+خوبی های داستان، حس خوب همکاری و در عین حال دیدن سبک نوشتن و ایده های نویسنده ها بود:دی و همینطور اینکه داستانتو مینوشتی اما نمیدونستی که قراره در آخر چ بلایی سرت بیاد و شما چه سورپرایزی برامون آماده کردی:دی
بدی داستان... راستش بعضی جاهاش ک خیلی کند پیش میرفت دیگه واقعا کسل کننده میشد و همینطور اینکه وقتی ک این داستان جلد های مختلف داره، ای کاش ک اول هر جلد ب جز جلد آخر، میگفتین ک جریان داستان چطوریه و ب نویسنده ها بگین ک روال داستانشون رو چطور پیش ببرن. با اینکه شهرزاد یه راهنمایی هایی کرد توی تاپیک هاش اما ب نظرم بازم کافی نبودن و اطلاعات لازم رو برای پیش بردن روال داستان رو نداشتیم
میدونم از دست من که ناراحتین همه حتما ((3))
+ دادا بعضی وقتا اصن اعصاب نداریا:دی
ولی نظرتون درباره دوتا ناظر دیگه چیبود؟ (انتقاد و پیشنهاد به اونا)
لیلا و شهرزاد اگر اشتباه نکنم؟ شهرزاد ک وظیفه ش رو به نحو احسن انجام داد و توی جلد اول اطلاعاتی درمورد قصر و اینکه برخورد هامون جطوری باشه، مث برخورد کردن با فسیل، خوب بود.
لیلا هم... که... ) یادم نمیره ک دادا گفته بودی گروه لیلا ک منو فاطمه و شلغم و نگین باشیم، آخر همه داستان رو مینویسیم و هرکدوم فقط ۲ خط بنویسیم. ب لیلا ک اینو گفتم، ی جوری غیرتی شد ک من هیچوقت از یادم نمیرع) فک کنم عصبانی بود ازینکه چرا باس دو خط بنویسیم:دی
همین سوال بالا درباره من؟ کارم خوب بود؟ بد بود؟ چیکار کنم بهتر بشه؟
+کارت ک خوب بود دادا:دی فقط همون راهنمایی درمورد روال داستان و اعصاب نداشتنای یهوییتو و.... :دی
اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین!
+من ب نظر بقیه کار ندارم.... نمره ش هس ۹/۷۵ ک همون میشه ۱۰ :دی
بنظرتون داستان ادامه داشته باشه یا نه؟
+ادامه داشته باشه اما جان خودت انقد دردسر نداشته باشه
فکر میکنید پایان داستان بهتر از شروعش بود یا برعکس؟
+ به نظر من ک هم پایان هم شروع داستان، بهتر از تیکه های کسل کننده وسطش بود:دی ♥
اصلا شما بودین از ابتدا تا انتهای داستانو چجوری پیش میبردین؟ (حداقل 2 خطر برای خسته های سایت! و حداکثر 6 خط برای اونای که دل پری دارن!
+من خلاقیت تو رو ندارم دادا ک بخوام شروع و پایانش رو طور دیگه بنویسم همینی ک هست، عالی بود♥
پایان داستانو چجوری تموم میکردین؟
+چیزی ک من نفهمیدم این بود ک چ بلایی سر مجید خیر ندیده اومد؟ یا اینکه تاتادومیا کجا بودن؟
توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟ (فقط قسمت آخر رو در نظر نگیرید همه قسمتا رو بگید)
+ من فکر میکردم الانه بریم با ی مشت موجود اهریمنی زشت سیاه شاخدار چشم باباقوری بریم بجنگیم:دی و اینکه فکر میکردم مجید هم برای احضار این موجودات، ب معجونی ترکیب از همه قدرت های وجودی پیشتازی ها احتیاج داره. مثلا عنصر وجودی من ک کریستاب بود رو میخواست یا عنصر وجودی نگین ک آتش بود رو میخواست و برای همین، گیر می آورد ما رو، عنصر وجودی رو از حلقوممون میکشید بیرون و بعد ما رو میکشت:دی
کدوم قسمتو بیشتر از همه دوست داشتید؟
+تیکه آخر آخر:دی ♥
اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟
+همینی ک گفتم توی سوال یکی مونده ب قبلی :دی معجون و اینا
پ.ن: من تو ذهنم ی اتفاقای خفن واس خودمو لیلا ساخته بودمآآآآآ و همینطور ساختن ی شمشیر ک تو تلگرام بهت میگم چطور ساخته بشه ک رییس تاتادومیا رو لیلا بزنه بکشه :دی ♥♥♥
نظر درباره عکسهای اینستاگرام داستان؟
+ از عکسم خوشم نیومد البته اونی ک گذاشتی برام خوب بود ولی برا قدرت من عکس کلا نایاب بود
و کانال داستان با هنرنمایی سه تفنگدار؟((107))
+ منم با اسم #بتول_بانو براشون محتوا تولید میکنم:دی و امیدوارم فاطمه۲ دوباره بهم نگه پنیر مؤنث
درباره کاور کتابها؟
+کاور کتاب آخر ک واقعا ترکونددددد:دی 0___0 عاشقش شدم
و در آخر کلی سوال دیگه هست که میخوام بدونم ولی میدونم تنبلی میکنید پس همینا رو جواب بدین فعلا ولی اینو بدونید که اینجا هرچه دل تنگت میخواهد بگو هم داره! ایناها دقیقا همین پایینه ببینش:
هرچه میخواهد دل تنگت بگو (پیشنهادی انتقادی بحثی دعوایی یا هرچیزی آزاده! بالاخره سطل زباله هم برای همین روزا اختراع شده دیه! ((3))((3))((3))((3)) شوخی کردم میخونم همه صحبتاتونو!)
بفرمایید
خدا قوت امیدوارم توی همه مراحل زندگیت مثل همین کتاب ک با موفقیت پیش رفت، موفق باشی (با در نظر نگرفتن اعصاب خوردی هایی ک داشتی )
پ.ن: دادا دیدی آخرش اسم منو از شمش تبدیل کردن ب نرجس؟ من بهشون گفتمممم خواهش توی ویرایش ها تغییرشون بدین ب شمش. البته با تشکر از مهسان؟ ک اسمم رو درست نوشت توی داستانش♥
خب سلام
حسم درباره اش این بود ک می تونم بگم عالی بود و همیشه دبم می خواست ی همچسن اتفاقی توی سایت بیوفته با توجه ب شکستی ک هم ک با یکی دیگه از اعضای سایت واسه داستان نوشتن داشتیم...
البته انتقاد زمان شروعش افتضاح بود من ب خاطر زمان شروعش اصلا نمتونستم اونجوری ک دلم می خواست داستان رو بخونم چرا زمانش بد بود چون دقیقا امتحانای میان ترم بود و بعدش ترم ....
پیشنهادم اینه ک حتما اگه اصلاحاتی می خواد انجام بدین و ححححححتما پی دی اف کنین حتما چون ی سری از جمله خودم ک می خوان بخونن نمی تونن یا با مشکل مواجه می شن
اگه برگردیم عقب البته با ی داستان جدید حتما شروع می کنم و سعی می کنم نقش مو بهتر بازی کنم و فعال تر باشم اما حتما میام
قدرتمو اتش یا یخ انتخاب می کردم ((5))
خوبی و بدی رو من نمی تونم بگم چون کامل نخوندم هنوز ولی خب ی جورایی من پارسال از سایت ب دلایلی زده شدم برا همین خب چیکار کنم ی جوری بود برام ی جدری ک خب هم دوست داشتم هم نداشتم
کارت حرف نداشت ب نظر من کاری رو شروع کردی و ب پایان رسوندی ک خیلی انتظارشو می کشیدم
عکس انستاگرامو دوست داشتم هودم بسازم ولی خب خوب بود دستت درد نکنه
در کل عالی بود من برای وسط و اهر داستان نمی تونم قضاوت کنم حریر می تونه قضاوت کنه((200))((5))
اما خسته نباشی رویای ی سال پیش منو واقعی کردی واقعا خسته نباشی و همیشه از این ایده ها داشته باشی((200))((200))((200))
در کل نمره کتاب ب نظر من ۸ یا ۷ و هفتادو پنجه
امیر کسری دوستت داریم((87)) امیر کسری دوستت داریم((207))
بگید چه حسی داشت این داستان گروهی بهتون چه حسی داد؟
+ فوقالعاده بود. این که با ی گروه کار کنی و بقیه رو بشناسی. و اینکه به خودم دوباره امیدوار شدم که میتونم بنویسم و اگه تلاش کنم بهتر میشم!
اگه برگردین عقب بازم شرکت میکنید؟
+ حتما شرکت میکنم و ایندفعه فعالتر!
اگه برگردی عقب چه قدرتی انتخاب میکنی؟
+ قدرتمو دوست داشتم و صدالبته میشد بیشتر روش کار کرد.
اینکه اگه بازم شرکت میکنی به چه علت؟
+ به دلایل بالا و اینکه بعدا که بهش فکر کردم دیدم میتونست خیلی بهتر باشه.
خوبیها و بدیهای داستان گروهی؟
+ خوبیاش: کار گروهی. نویسندگی کسایی مثه من که کلا نمینوشتن. فان. و اینکه ی چیز جدید بود و خوب!
بدیاش: کار، مخصوصا اون اوایل، اصلا شیرازه نداشت! و اینکه خیلیا از جمله خودم کاملا تازهکار بودیم!
میدونم از دست من که ناراحتین همه حتما ((3)) ولی نظرتون درباره دوتا ناظر دیگه چیبود؟ (انتقاد و پیشنهاد به اونا)
+ خب من بیشتر با شهرزاد کار کردم که البته طبیعیه چون تو گروهش بودم و باید بگم که عالی بود و واقعا دیدم که همه تلاششو کرد!
همین سوال بالا درباره من؟ کارم خوب بود؟ بد بود؟ چیکار کنم بهتر بشه؟
+ اولا اصلا از دست ناراحت نیستم. (چرا باشم؟! با داستانت خیلی بهم خوش گذشت!) دوما کار خوب بود البته همونطور که بچهها گفتن ی نمه بیاعصاب بودی!
اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین!
+من بهش 8 میدم چون واقعا جای بهتر شدن داشت!
بنظرتون داستان ادامه داشته باشه یا نه؟
+ آره، حتما، صددرصد ( برای تاکید بیشتر!)
فکر میکنید پایان داستان بهتر از شروعش بود یا برعکس؟
+ شروعش خوب بود. پایانشم خوب بود. ولی بنظرم وسطش بهتر بود!
اصلا شما بودین از ابتدا تا انتهای داستانو چجوری پیش میبردین؟ (حداقل 2 خطر برای خسته های سایت! و حداکثر 6 خط برای اونای که دل پری دارن! محمدجواد توروخدا بیش از 6 خط نشه فقط((3)))
+ نمیدونم، من همینجوری که بودو دوست داشتم و اینکه الان فعلا خلاقیت و تخیلم تعطیله! ((10))
پایان داستانو چجوری تموم میکردین؟
+ جدا پایانش یکم ی جوری بود! ولی فعلا چیزی به ذهنم نمیرسه!
توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟ (فقط قسمت آخر رو در نظر نگیرید همه قسمتا رو بگید)
+ صراحتا اعلام میکنم که اصلا انتظارشو نداشتم! (خیلی مرگ دراماتیکی داشتم( ) )
کدوم قسمتو بیشتر از همه دوست داشتید؟
+ وسط داستان: ماموریتا و اینا دیگه!
اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟
+ نو کامنت!
نظر درباره عکسهای اینستاگرام داستان؟ و کانال داستان با هنرنمایی سه تفنگدار؟((107))
+ اینستا خیلی خوب بود. کانال فوقالعاده بود. کلی خندیدیم و روحمان شاد گشت! )
درباره کاور کتابها؟
+ کاورها هم یکی از یکی بهتر بودن!
و در آخر کلی سوال دیگه هست که میخوام بدونم ولی میدونم تنبلی میکنید پس همینا رو جواب بدین فعلا
+ خوشحالم که انقدر خوب ذات ما رو ( وشاید هم ذات خودتو) میشناسی :دی
ولی اینو بدونید که اینجا هرچه دل تنگت میخواهد بگو هم داره! ایناها دقیقا همین پایینه ببینش:
هرچه میخواهد دل تنگت بگو (پیشنهادی انتقادی بحثی دعوایی یا هرچیزی آزاده! بالاخره سطل زباله هم برای همین روزا اختراع شده دیه! ((3))((3))((3))((3)) شوخی کردم میخونم همه صحبتاتونو!)
بفرمایید
حرف خاصی ندارم. فقط خوشحالم که اینکارو شروع کردی، خوشحالم که صبور بودی و ازت ممنون.
سلامممممممم
هعی چه زود گذشت
هعی یادش به خیر اون اولاش که کله امیر کسرا رو سر قدرت و این چیزا خوردم
هعیییییییییییییی
خب اول از همه ازتون میخوام یه لیست بنویسید! میدونید که 4 قسمت از داستان گروهیمون گذشت! و تقریبا یه چندماهی (براساس برآورد من 6 یا 7 ماه براساس برآورد بقیه 9 ماه!) ما توی داستان گروهی بودیم! میخوام بگید چه حسی داشت این داستان گروهی بهتون چه حسی داد؟ حس خیلی خوبی بود که تو یه کار تیمی همراه با دوستای عزیزم شرکت کردم :دی
اگه برگردین عقب بازم شرکت میکنید؟صد درصد
نمیکنید؟ چرا نه؟...
اگه برگردی عقب چه قدرتی انتخاب میکنی؟ و اینکه اگه بازم شرکت میکنی به چه علت؟ایجاد توهم دوست دارم. چون خوش گذشت
خوبیها و بدیهای داستان گروهی؟ از خوبیاش که نمیشه گفت ریا میشه ولی بدیاش یکی این بود که بعضی جاها یکی یه چیزی مینوشت بعد یکی دیگه یه چیز دیگه ای مینوشت که با اون قبلیه هماهنگی نداشت...
میدونم از دست من که ناراحتین همه حتما ((3)) ولی نظرتون درباره دوتا ناظر دیگه چیبود؟ (انتقاد و پیشنهاد به اونا) کچلشون کردم؟!((62))کچلشون نکردم؟! نمیدونم ولی دمشون گرم خوب مُردم خخخخخخخخخ ولی واقعا خسته نباشن خیلی زحمت کشیدن
همین سوال بالا درباره من؟ کارم خوب بود؟ بد بود؟ چیکار کنم بهتر بشه؟ بد بود. مشاوره میشه پنج تومن...خخخخخخخخخخخخخ .... خسته نباشی و امیدوارم دیگه جی او تی نبینی با روحیهت سازگار نیست
اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین!8و 25
بنظرتون داستان ادامه داشته باشه یا نه؟ معلوووووووووووووووووووووومممممممممممممممممممممممممهههههههههههههههههههه ادامه داشته باشه
فکر میکنید پایان داستان بهتر از شروعش بود یا برعکس؟ برعکس ترجیحا
اصلا شما بودین از ابتدا تا انتهای داستانو چجوری پیش میبردین؟ (حداقل 2 خطر برای خسته های سایت! و حداکثر 6 خط برای اونای که دل پری دارن! محمدجواد توروخدا بیش از 6 خط نشه فقط((3))) دو خطططططططططططط؟؟؟؟؟؟؟؟ هعیییییییییییییییییییییی.... قسمتای قبل از ماموریتا رو یکم بیشتر کشش میدادم و ا ملت میخواستم توی سه بخش اول قدرتا و خصلتای شخصیتای داستانیشونو یکم بیشتر تشریح کنن...
پایان داستانو چجوری تموم میکردین؟والار موگولس((51))
توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟ (فقط قسمت آخر رو در نظر نگیرید همه قسمتا رو بگید) توقعی که نبود فقط امید داشتیم یه نفر لااقل زنده بمونه که الحمدلله موند
کدوم قسمتو بیشتر از همه دوست داشتید؟قسمت قبل از ماموریت
اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟بعد از کلاس همینطور تو راهروها داشتم راه میرفتم که یهو دیدم امیر کسرا رو زمین افتاده و یه حوضچه از خون دورش بوجود اومده، نزدیکتر که شدم دیدم تو یه دستش یه چاقوهه و توی دست دیگهش قلبش که از سینه درش اورده
نظر درباره عکسهای اینستاگرام داستان؟ و کانال داستان با هنرنمایی سه تفنگدار؟گودد
درباره کاور کتابها؟عالییییییییییییییییی ولی به جان خودت یکم کم ربط بودن
و در آخر کلی سوال دیگه هست که میخوام بدونم ولی میدونم تنبلی میکنید پس همینا رو جواب بدین فعلا ولی اینو بدونید که اینجا هرچه دل تنگت میخواهد بگو هم داره! ایناها دقیقا همین پایینه ببینش:
هرچه میخواهد دل تنگت بگو (پیشنهادی انتقادی بحثی دعوایی یا هرچیزی آزاده! بالاخره سطل زباله هم برای همین روزا اختراع شده دیه! ((3))((3))((3))((3)) شوخی کردم میخونم همه صحبتاتونو!)
بفرمایید: یادته اون اولا هر قدرتی که بهت گفتم گفتی نه؟ آی عَم عَوِنجر ((51))((218))
اگه برگردین عقب بازم شرکت میکنید؟ نمیکنید؟ چرا نه؟ ++بخاطر مسائلی که پیش آوردم نه
اگه برگردی عقب چه قدرتی انتخاب میکنی؟ و اینکه اگه بازم شرکت میکنی به چه علت؟ ++همون قدرت بی قدرتی که گفتم... کلا شخصیت لیلا از اول تا آخر داستان با قدرتش مشکل داشت.
خوبیها و بدیهای داستان گروهی؟ خوبیاش: ++همون طور که گفتم برای مدتی فعالیت سایت رو بیشتر کرد، بهتر با هم آشنا شدیم و نوشتن داستان لذت خاص خودشو داره، بدیاشم که بچه ها گفتن
میدونم از دست من که ناراحتین همه حتما
((3))
همین سوال بالا درباره من؟ کارم خوب بود؟ بد بود؟ چیکار کنم بهتر بشه؟ ++دستت درد نکنه
اصلا داستان چطور بود؟ از یک تا 10 بهش نمره بدین! ++5، اولش طولانی آخرش سمبل
بنظرتون داستان ادامه داشته باشه یا نه؟ ++حتما ادامه داشته باشه
فکر میکنید پایان داستان بهتر از شروعش بود یا برعکس؟ ++از نظر فعالیت اولش مسلما
اصلا شما بودین از ابتدا تا انتهای داستانو چجوری پیش میبردین؟ (حداقل 2 خطر برای خسته های سایت! و حداکثر 6 خط برای اونای که دل پری دارن! محمدجواد توروخدا بیش از 6 خط نشه فقط
((3))
پایان داستانو چجوری تموم میکردین؟ ++همین بهترین بود
توقعتون چیبود؟ یعنی فکر میکردین آخرش چی میشه؟ انتظار همچین پایانی رو داشتید یا نه؟ (فقط قسمت آخر رو در نظر نگیرید همه قسمتا رو بگید) قبل از اینکه بفهمم نه واقعا
کدوم قسمتو بیشتر از همه دوست داشتید؟ ++ماموریت
اگه بگم ادامه داستان دست شما کتاب دومو چجوری شروع میکنی؟ ++همونطور که گفتم
نظر درباره عکسهای اینستاگرام داستان؟ و کانال داستان با هنرنمایی سه تفنگدار؟
++اوایل عکسا عالی بودن بعد... خوب هر کس یه سلیقه ای داره دیگه... (آخه تاف؟ فنتزی فور؟ =__=)
و در آخر کلی سوال دیگه هست که میخوام بدونم ولی میدونم تنبلی میکنید پس همینا رو جواب بدین فعلا ولی اینو بدونید که اینجا هرچه دل تنگت میخواهد بگو هم داره! ایناها دقیقا همین پایینه ببینش:
هرچه میخواهد دل تنگت بگو (پیشنهادی انتقادی بحثی دعوایی یا هرچیزی آزاده! بالاخره سطل زباله هم برای همین روزا اختراع شده دیه!
((3))((3))((3))((3))
بفرمایید:
++خسته نباشی تجربه خیلی خوبی بود
خواستم بگم که متاسفانه پایان داستان یه جورایی کلیشه ای بود و انتظار داشتم که خلاقیت بیشتری به خرج بدی. بابت زحمات ممنون. کاری که کردی برا هممون خیلی ارزش داشت. و حتی اون پایان هم از ارزشش کم نکرد.
جواد دارک سایدر
آخرشم هشتگ میذارم
#من_یک_افسانه_ام