سلام:
میخوام چند تا از داستان که نه نوشته هامو این جا بذارم تا شما دوستان بخونیدشون و نظر بدید.
فقط همین اول بگم اکه حوصلتون سر رفت به من چه ها((119))((119))
خب، پس:
.
.
.
یا علی
((84))((84))((84))
نتونستم نظر بدم((84))
صحنه ای نمی تواند، صحنه ی عاشورا باشد. هیچ مقدمه ای، مقدمه ی آب نیست. هیچ آبی، آب فرات نیست و هیچ زمینی، زمین کربلا نیست. هیچ ظلمی، ظلم کربلا نیست . هرگز قیامی، قیام حسین نیست ...
صحنه ی کربلا را ندیده ایم، شاید، گاه تصور یک صدم از واقعیت، زیرا هر صحنه ای، ذکر خدا نیست. داغ حسین را نمیدانیم، داغ زینب را همو داغ سجاد و عباس و تک تک آن 72 تن و کوکان و اسرای کربلا را، نمیدانیم ...
کسی که نام کربلا را می آورد، باید بداند که در آن چه گذشته است اما، هیچ نویسنده ای اصل ماجرا را نمیداند...
از قیام کربلا چه میدانی؟ از آثار یا رنج آن چه؟
نه، مثل همیشه هیچ ...
قیامی که خون داشت، قربانی داشت، خورشید داشت، زمین داشت ولی آب نداشت و آب یعنی مایه ی حیات و این قیام حیات هم نداشت ...
اما، اما این قیام با وجود نداشتن حیات، آن را به دنیای اسلام بخشید و دوباره نشان داد، کرم و ایثار اربابش را ...
حیات نداشت اما انقلاب داشت، الگو نداشت، چون خود الگو بود، الگویی که تاریخ از آن سر چشمه میگیرد، الگویی که خاندان کفر را رسوا و جان اسلام را حفظ کرد، با خونی به خونباری تاریخ ...
و اما،
روزی میرسد که انتقام آن خون گرفته میشود. باید تا آن روز، یاد این خون را زنده نگه داریم، این وظیفه ی ماست در قبال آن خون پاک و شریف...
ما هستیم که خاطره ی آن روز سرخ، و امید آن روز سبز را زنده نگه میداریم،
باشد که از یاران او باشیم ...