از خواب می پری
نیمه ای از شب گذشته
بدون دلیلی مشخص
نه گرم است نه سرد
نه گرسنه ای نه پر
حتی فکر و خیالی هم در کار نیست
یک حس
که نمی توانی بیانش کنی
حتی برای خودت
تظاهر کنی یا نکنی
سعی کنی قوی باشی یا نباشی
چندان فرقی به حالت نمی کند
بعد از خودت می پرسی که اصلا چرا درباره اش می نویسی
و بعد دوباره به خواب می روی
بدون دلیلی مشخص
تا نیمه ی دیگر شب نیز بگذرد...
سلام.
برام جالب بود متنت. حس مبهمی که هر کس میتونه ی جور تعبیرش کنه و خودت چیزی در موردش نگفتی.
میتونه عاشقانه باشه.((5))میتونه ترس باشه((105))حتی از بُعد طنز میتونه نیاز به رفع حاجت باشه((207))
فقط ی نکتهای که به نظر من بهتر بود رعایت میکردی ادبی نویسیه کلمات بود. مثل گشنه تو خط پنجم که گرسنه قشنگتره به نظر من و دربارش تو خط سیزدهم که دربارهاش بهتره بازم به نظر من.
البته من تخصصی ندارم و اینا صرفاً نظره خودمه
@ghoghnous13 103288 گفته:
سلام.
برام جالب بود متنت. حس مبهمی که هر کس میتونه ی جور تعبیرش کنه و خودت چیزی در موردش نگفتی.
میتونه عاشقانه باشه.((5))میتونه ترس باشه((105))حتی از بُعد طنز میتونه نیاز به رفع حاجت باشه((207))
فقط ی نکتهای که به نظر من بهتر بود رعایت میکردی ادبی نویسیه کلمات بود. مثل گشنه تو خط پنجم که گرسنه قشنگتره به نظر من و دربارش تو خط سیزدهم که دربارهاش بهتره بازم به نظر من.
البته من تخصصی ندارم و اینا صرفاً نظره خودمه
درود
اول از همه سپاس از master عزیز بابت متن جالبش!
از نظر من این حس مبهم نمیتونه عاشقانه، ترس و ... تعبیر بشه...
تو خود متن گفته:
یک حس
که نمی توانی بیانش کنی
حتی برای خودت
خب عشق و ترس و از این دسته مخصوصا نیاز به رفع حاجت احساسات قابل بیانی هستند مخصوصا برای خود شخص
((200))
از نظر من متن می خواست غیر قابل بیان و غیر قابل درک و فهم بودن اون حس رو یا حتی یه چیزایی تو مایه های بی حسی و برسونه...در هر صورت این فقط نظر منه((200))