1235از این به بعد در این تاپیک دست نوشته خودم رو می گذارم امیدوارم که با نظر دادن من رو همراهی کنید
فصل اول
امروز
شاید هرگز چیزی را که می خواهم پیدا نکنم .در تمام طول زندگی که داشته ام تنها دریافتی های من - ترس – اهانت – خیانت – خشم و درد بودند . برای سالها قلبم لگد مال این سرکوبها شد, حالا وقت رها شدن است . پس من با سری افراخته همه گناهانم را می پذیرم و برای آن زندگی ام را می دهم . بلکه قویترین آتش , احساسهای سرکوب شده ام را جواب گوییم . بله ! از آتش دوست داشتن و عشق می گوییم . که ازمن جز خاکستری بجا نگذاشت و برای تو می نویسم تا بخوانی و احساسم را ببینی.......برای تو...از عشقی که هرگز به دست نیاوردم! و در انتظارش مرگ مرا در آغوش کشید. متاسفم دخترم امیدوارم رازهای زندگیم بعد از مرگم تو را سردرگم نکند. تو باارزشترین تکه از وجودم هستی که هیچگاه نتوانستم خیانتی به او کنم . پس مادرت را دریاب چرا که شاید تو مرا با این احساسم بتوانی بفهمی و درک کنی . چون تو نیز گوشه ای از این دریای بیکران سرخوردگی عشقم هستی . وجود تو مرا در زندگی با پدرت پیوند داد.
فصل اول به طور کامل دوشنبه گذاشته خواهد شد
بروید به پست اول