من اول میخواستم این رو زیر انجمن نویسندگان جوان بذارم، بعد متوجه شدم که اونجا نمیشه تاپیک جدید زد و باید زیر یکی بخشها باشه حتماً.
حالا گذاشتمش زیر بحث آزاد، اگه ناظرین محترم فکر کردند که باید جای دیگهای باشه منتقل میکنند حتماً.
ذائقهی اکتسابی یعنی اینکه مثلاً یک خوردنی یا نوشیدنی رو امتحان میکنید و دوست ندارید. بعد چندبار امتحانش میکنید و به مزهاش عادت میکنید و بعدش مشتری میشید.
مثلاً فرض کنید که شما همهی عمرتون فسنجون شیرین خوردین. بعد یکی بهتون میگه که بعضیا فسنجون رو تُرش درست میکنند. شما میتونید بگین که «راه فقط همون راهیه که من میرم و پدرانم (یا به احتمال بیشتر مادرانم) پیش از من میرفتند!» یا میتونید برید و امتحان کنید. شاید خوشتون اومد، گفتید که حالا هر از چندگاهی هم به جای فسنجون شیرین، تُرش بخوریم. شاید هم آخر به این نتیجه رسیدید که نه، شیرینش بهتره برای شما.
حالا ربط داستان با فسنجون تُرش یا شیرین چیه؟
من داشتم نظرات دوستان رو پای داستانهای این رفیقِ قدیمیمون میخوندم (شرط و سرگذشت غریب خانوادهی قوامی) و دیدم که بعضی از دوستان به جلو و عقب شدن افعال ایراد گرفتن، و به ترکیب لحن محاورهای و کتابی (که به نظر میاد به خاطر استفاده از زنه و مرده توی داستان باشه).
بعد دیدم که پای یه داستان دیگهای (تیغههای جنگنده) دوستان ایراد گرفتند که محاورهای ننویسید (البته منظورم این نیست که از نثر داستان دفاع کنم، به نظر من هم نثر داستان جای کار داره).
بعد دیدم که پای داستان ساعتگرد، خیلی از دوستان نظرشون این بوده که راوی بهتره از انگلیسی استفاده نکنه توی داستانش، (یا اگه هدف اونطور که نویسنده میگه نشون دادن ورود کلمات خارجی به مکالمات روزمرهاست، بهتره اون رو از زبان شخصیتها نشون بده و راوی از فارسی استاندارد استفاده کنه).
حالا نمیگم که جابهجا کردن فعل یا محاورهای نوشتن حرکت انقلابیایه البته. بیشتر هدفم این بود که نمونههایی که توی این چند روزه دیدم که خواننده از یه کاری که نویسنده کرده خوشش نیومده رو بیارم کنار هم.
چیزی که میخوام بگم اینه که، بعضی وقتها نویسنده سعی میکنه یه از حالت استاندارد معمول فاصله بگیره.
یه مقدار فعلها رو عقب جلو کنه که لحن راوی با لحن گویندهی اخبار تلویزیون فاصله بگیره، یه کم شاعرانهتر شه، یا نه، یه کم شخصیتر شه.
یا ممکنه از توصیفاتی استفاده کنه که به ذهن نزدیک نیستن. یا حتی خدای نکرده ممکنه داستان رو محاورهای بنویسه.
من فکر میکنم که اگه خواننده آغوشش رو به تجربیات جدید باز کنه، ممکنه بعد از یکی دو پاراگراف (یا یکی دو صفحه) به لحن جدید عادت کنه و از داستان لذت ببره.
ممکنه هم دو سه صفحه بخونه و به این نتیجه برسه که نه آقاجان، فسنجون ترش برای ما کار نمیکنه، نوش جون هر کی که دوست داره، ما همون شیرین میخوریم.
حالا شما ممکنه بگید که نویسنده میخواسته پُز انگلیسی بلد بودنش رو بده (که شاید درست باشه) یا نویسنده بلد نبوده فارسی حرف بزنه (که اون هم شاید درست باشه) یا بگید که اگه اینطور بنویسه فقط یه گروه کوچکتری میخونن داستان رو (که صد در صد درسته).
منتها میخوام بگم که، اگه شما به صدای نویسنده گوش بدید، حالا هر چقدر هم که در ابتدا به نظر عجیب یا نچسب باشه، ممکنه جلوتر ببینید که نه، خیلی هم عجیب و نچسب نیست، خوشمزه هم هست.
حالا من که البته نمیتونم بیام و مجبورتون کنم که حرکتهای تجربی نویسندگان جوان رو بخونید و به به و چه چه کنید. بعضی وقتها هم هر چهقدر آدم تلاش کنه بازم به به و چه چه نمیتونه بکنه برای داستانه. فقط میخوام بگم شاید بدون پیشداوری خوندن داستان، تجربهی لذتبخشتری باشه برای خواننده.