زیر آسمانی تیره و بی قرار
سوار بر امواجی کف آلود و بی منطق
در گردابی به عمق پرسش دست و پا می زنم
چشمانم در رگباری از حال و آینده تار شده اند
در تلاش برای یادآوری خطوط و حدود نقشه ای از دست رفته
قایقی به این برزخ بادبان نخواهد کشید
این آبها مرا به ساحلی نخواهند رساند
قصه ای زیبا از آن سوی گرداب برایم بساز
بگذار این روان حیران آرام گیرد
قبل از اینکه در این برهوت گم شوم
رنگی دیگر را روایت کن
این خاک دریاها باید طی کند...
از قایقی می گویم نزدیک ساحل در احاطه امواج پر از بیم غرق شدن و مملو از امید رسیدن! چه می توان گفت در این حال جز باصدای بلند فریاد زدن که آهای اینجا ساحلی هست .حقیقی حقیقی نزدیک نزدیک. باشد که غریقی بشنود و لحظه ای دیگر تاب بیاورد تا شاید در همان لحظه ساکنان ساحل امن از راه برسند با کشتی نجات دل به دریای ما بسپارند .دستی برآب بزنند و غریقی را از خطر درد آوری که احاطه اش کرده ، نجات بخشند.
مثل هميشه عالي بود علي آقا
@skghkhm 95249 گفته:
برایت باصدای رسا روایت می کنم . نه از آن سوی ساحل نه از رویایی که دست نیافته ام. از قایقی برایت می گویم نزدیک ساحل در احاطه امواج پر از بیم غرق شدن و مملو از امید رسیدن! چه می توان گفت در این حال جز باصدای بلند فریاد زدن که آهای اینجا ساحلی هست .حقیقی حقیقی نزدیک نزدیک. باشد که غریقی بشنود و لحظه ای دیگر تاب بیاورد تا شاید در همان لحظه ساکنان ساحل امن از راه برسند با کشتی نجات دل به دریای ما بسپارند .دستی برآب بزنند و غریقی را از خطر درد آوری که احاطه اش کرده ، نجات بخشند.
.
.
.
نمی دونم بهش میگن شعر نو، دلنوشته، شعر سپید، دکلمه یا هرچی ... بیان حرفها رو در قالب داستان و استعاره دوست دارم.شما قشنگ می نویسی توصیفاتت رو راحت میتونم تصور کنم این باعث میشه ذوق شاعریم گل کنه خخخخ((72))
متن ادبي بهش ميگن!
اينم راست ميگي،بعضي متن ها واقعا ادم رو به هيجان مياره!
@skghkhm 95249 گفته:
برایت باصدای رسا روایت می کنم . نه از آن سوی ساحل نه از رویایی که دست نیافته ام. از قایقی برایت می گویم نزدیک ساحل در احاطه امواج پر از بیم غرق شدن و مملو از امید رسیدن! چه می توان گفت در این حال جز باصدای بلند فریاد زدن که آهای اینجا ساحلی هست .حقیقی حقیقی نزدیک نزدیک. باشد که غریقی بشنود و لحظه ای دیگر تاب بیاورد تا شاید در همان لحظه ساکنان ساحل امن از راه برسند با کشتی نجات دل به دریای ما بسپارند .دستی برآب بزنند و غریقی را از خطر درد آوری که احاطه اش کرده ، نجات بخشند.
.
.
.
نمی دونم بهش میگن شعر نو، دلنوشته، شعر سپید، دکلمه یا هرچی ... بیان حرفها رو در قالب داستان و استعاره دوست دارم.شما قشنگ می نویسی توصیفاتت رو راحت میتونم تصور کنم این باعث میشه ذوق شاعریم گل کنه خخخخ((72))
خوب می نویسی شما هم احسنت. به خاطر عنصر تخیلش و رهایی دوست دارم روش اسم شعر بزارم.