Header Background day #05
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

انتظار

6 ارسال‌
4 کاربران
23 Reactions
1,003 نمایش‌
Reen magystic
(@reen-magystic)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 421
شروع کننده موضوع  

innerlight_final.jpg

ریسه های توی کوچه تاب میخوردند. دو روز بود که بابا توی کوچه وصلشان کرده بود به انتظار. هنوز خاموش بودند. میگفت وقتش که برسد همه میفهمیم و بالاخره یکی هست برای روشن کردنشان. وقتش که رسید همه جا باید روشن باشد به نورش.

شمعدانی های توی حیاط می رقصیدند. مادربزرگ امروز، صبح زود، همه را خوب اب داده بود و گرد ازشان گرفته بود. خیلی مرتب، به ردیف گذاشته بودشان دور حوض کاشی. میگفت همین امروز فرداست که بیاید، ان وقت باید کل خیابان ها، کل کوچه هارا گل گذاشت. هرجا که نگاه میکند باید گل ببیند. کوچه ما هم باید گل باشد. چه دیدی خدا را، شاید راهش کشید به این جا و ان وقت اگر اماده نباشیم که...

حرفش را قطع کردم به سوال.

- کی؟ چه وقت؟

پلک هایش را بهم زد.

- وقتش که بشود خودت میفهمی. توی قلبت. کنار ذهنت.

گل شمعدانی را گذاشت توی دستهایم. بویش کل حیاط را پر کرده بود. کل خانه را. توی تمام اتاق ها بود. لای رختخواب ها. توی طاقچه، کنار قاب عکس عمو احمدرضا.

باد ریسه ها را تاب میداد و شمعدانی ها را میرقصاند.


   
F@teme، Leyla، ehsanihani302 و 9 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
sheyton.divane
(@sheyton-divane)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2544
 

آفرین، جالب و قشنگ ولی خب خیلی کوتاه!


   
StormBringer، Reen magystic و skghkhm واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
skghkhm
(@skghkhm)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 300
 

شمعدانی ، حوض کاشی و ریسه ها.... یه فضای ایرانی و قشنگه آفرین !

من حس کردم انتظار مادر یک شهید گمنام رو به تصویر کشیدی

شایدم چون حال وهوای خودم تواین جور فضا هاست اینطور حس کردم!


   
Leyla، StormBringer و Reen magystic واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Reen magystic
(@reen-magystic)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 421
شروع کننده موضوع  

@Ajam 87160 گفته:

آفرین، جالب و قشنگ ولی خب خیلی کوتاه!

کلا نمی تونم بلند بنویسم. گند میخوره توش.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

@skghkhm 87165 گفته:

شمعدانی ، حوض کاشی و ریسه ها.... یه فضای ایرانی و قشنگه آفرین !

من حس کردم انتظار مادر یک شهید گمنام رو به تصویر کشیدی

شایدم چون حال وهوای خودم تواین جور فضا هاست اینطور حس کردم!

خودمم یه حسی داشتم از شهید بودن عموش((99))

ولی انتظار اصلی برای یه نفر دیگه اس

ممنون که برداشتت رو گفتی


   
StormBringer واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
the ship
(@the-ship)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 366
 

مثل همیشه خیلی قشنگ نوشته بودی.

اتفاقا به نظر من کوتاه نوشتن خیلی سخت تره تا بلند نوشتن. خیلی خوبه که کوتاه مینویسی خودش یه هنره.این که بتونی تو یه متن کوتاه یه چیزی رو بیاری و بعد هم تمیز جمعش کنی خیلی هنر می خواد.

ولی اگه یه روزی بلند بنویسی من خوش حال میشم چون با داستانات حس خوبی میگیرم.((200))

مرسی:)


   
Leyla، Reen magystic و shaeremehr2 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Reen magystic
(@reen-magystic)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 421
شروع کننده موضوع  

@the ship 87244 گفته:

مثل همیشه خیلی قشنگ نوشته بودی.

اتفاقا به نظر من کوتاه نوشتن خیلی سخت تره تا بلند نوشتن. خیلی خوبه که کوتاه مینویسی خودش یه هنره.این که بتونی تو یه متن کوتاه یه چیزی رو بیاری و بعد هم تمیز جمعش کنی خیلی هنر می خواد.

ولی اگه یه روزی بلند بنویسی من خوش حال میشم چون با داستانات حس خوبی میگیرم.((200))

مرسی:)

همچنان سعی میکنم. اگه موفق شدم و خودمم راضی بودم ازش، چرا که نه؟

خوشحال میشم دیگران در مورد چیزی که مینویسم نظر بدن


   
the-ship واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
اشتراک: