Header Background day #29
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

قسمت های سانسور شده: آرتمیس فاول و معمای زمان

7 ارسال‌
7 کاربران
26 Reactions
4,152 نمایش‌
aftab
(@aftab)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 274
شروع کننده موضوع  

. بعضیا فقط حذف شده بودن چون مترجم نمیتونست اونو به صورت فارسی خوب در بیاره . مثل کتاب دوم ، صفحه ی 188 :

متن کتاب اینه :

- خیله خب ، دیگه حرف زدن بسه . فکر کنم به اندازه ی کافی با این آقای واسیکین آشنا شدیم .

این حرف رو باتلر میزنه .

متن اصلی اینه :

Right, enough talk. I think it’s time Mister Vassikin was introduced to my friend, Mister Fist

ترجمه ی اصلیش میشه تو این مایه ها :

خیلی خب ، حرف زدن بسه . فکر میکنم الان وقتشه که آقای واسیکین با دوست من ، آقای مشت آشنا بشه .

مشخصاً مترجم نمیتونسته آقای مشت رو تو کتاب بیاره ، چون منظور باتلر این بوده که واسیکین رو کتک بزنه . ولی چون معادل خاصی تو فارسی نمیتونست بیاره واسش از کتاب حذفش کرد .

اینایی که من نوشتم چیزایین که به خاطر مسائل اخلاقی ( ) از کتاب حذف شده . خیلی کمم هستش ، چون من فقط تو کتاب 6 دنبالش گشتم . خواهشاً بی جنبه بازی در نیارید ;;)

+ همه تو ادامه ی مطلبه

Cool Girl

آرتمیس فاول و معمای زمان

صفحه ی 223 کتاب

ترجمه شده

- معلومه که نجاتت دادم . بدون تو نمیتونستم تمامش کنم .

متن اصلی

'Of course I saved you,' she said. 'I couldn't do without you.' And because she was happy and flushed with magic Holly leaned down and kissed Artemis, magic sparking around the contact like tiny fireworks.

متن ترجمه شده ی اصلی

- معلومه که نجاتت دادم . بدون تو نمیتونستم تمامش کنم .

و چون خیلی خوشحال و از جادو برافروخته بود خم شد و آرتمیس را بوسید ، جادو دور اونها مثل آتش بازی های کوچیک جرقه میزد .

صفحه ی 228 کتاب

ترجمه شده

آرتمیس فوری هوشیار شد، روی پاهایش پرید و دست هایش را از هم باز کرد تا با سرگیجه اش مقابله کند .

هالی لبخند زد و گفت : « .....

متن اصلی

He was instantly alert. Holly had kissed him. Artemis back-pedall ed, jumping to his feet, spreading his arms wide to counteract the sudden dizziness

‘Eh, thanks,’ he said awkwardly. ‘That was unexpected.’

Holly smiled, feeling a little embarrassed.

متن ترجمه شده ی اصلی

آرتمیس فوری هوشیار شد . هالی او را بوسیده بود . به عقب برگشت و روی پاهایش پرید . دست هایش را از هم باز کرد تا با سرگیجه ی ناگهانی اش مقابله کند .

« اممم ... ممنونم . اون غیر منتظره بود » او ناشیانه گفت .

هالی با شرمندگی لبخند زد و گفت « ....

صفحه ی 229 کتاب

ترجمه شده

داشت بلند بلند فکر میکرد تا ذهنش را جمع و جور کند. چشم هایش را مالید تا تاری اش از بین برود ، ...

متن اصلی

He was thinking aloud, steadying his mind, trying to Forget the kiss for now. Think about it later. Artemis rubbed the red sparks from his eyes,

متن ترجمه شده ی اصلی

داشت بلند بلند فکر میکرد تا ذهنش را جمع و جور کند و بوسه را از خاطر ببرد . بعداً در مورد آن فکر میکرد . چشم هایش را مالید تا تاری اش از بین برود ، ...

صفحه ی 264 کتاب

ترجمه شده

- آرتمیس من ... وای، خدا .

- چیزی نیست . نتونستم لموره رو بگیرم. یعنی، در واقع گرفتم . ولی اون یکیِ خودم . اما نگران نباش، میدونم کجا دارم میرم .

آرتمیس در چشم های دو رنگ هالی نگاه کرد و لبخند زد، اما ناگهان چیزی را به خاطر آورد که مثل سنگی که وسط تار های یک عنکبوت خورده باشد ، لبخندش را محو کرد.

متن اصلی

‘Artemis, I . . . Oh, gods.’

‘It’s OK. I don’t have the lemur . . . well, actually, I do. The other me, but don’t worry, I know where I’m

going.’

Holly dragged at her cheeks with delicate fingers. ‘I mean Oh, gods, I think I kissed you! ’

Artemis’s head pounded and Holly’s mismatched eyes seemed to hypnotize him. She still had a blue eye, even

though her body had rejuvenated itself in the tunnel. Another paradox. But, though Artemis felt hypnotized,

even slightly dazed, he knew he was not mesmerized. There was no fairy magic here.

Artemis looked into those elfin eyes and he knew that this younger, somehow more vulnerable Holly felt the

same way at this particular tangle of time and space as he did.

After all we have been through. Or maybe because of it.

A memory smashed the delicate moment like a rock thrown through a spider’s web.

متن ترجمه شده ی اصلی

- آرتمیس ، من ... وای ، خدا .

- چیزی نیست . نتونستم لموره رو بگیرم. یعنی، در واقع گرفتم . ولی اون یکیِ خودم . اما نگران نباش، میدونم کجا دارم میرم .

هالی انگشت های ظریفش را روی گونه اش کشید .

- منظورم اینه که وای، خدا، فکر کنم من تو رو بوسیدم !

سر آرتمیس به نظر میرسید کوبیده شده باشد و چشم های هالی که با یکدیگر تطبیق نداشتند به نظر می رسید که او را هیپنوتیزم می کنند . او هنوز هم یک چشم آبی داشت ، حتی با اینکه بدنش در تونل دوباره جوان شده بود . یک معمای دیگر. ولی، با اینکه آرتمیس حس میکرد هیپنوتیزم شده ، حتی کمی گیج شده ، میدانست که او هیپنوتیزم نشده است . اینجا جادوی جن و پری ها نبود .

آرتمیس به آن چشمهای الف مانند نگاه کرد و دانست که هالی جوانتر ، به طریقی هالی آسیب پذیر تر همان حسی که او در این زمان در هم و بر هم داشت را دارد .

بعد از همه ی چیزایی که با هم داشتیم . یا شاید به خاطر این

ناگهان خاطره ای این لحظه ی حساس را از بین برد مثل سنگی که وسط تار های یک عنکبوت خورده باشد .

صفحه ی 280 کتاب

ترجمه شده

- وقتی با اون وضع تو رتدان دیدمت خیلی ترسیدم.

بعد صورتش را که قرمز شده بود با دست پوشاند و ادامه داد : « خیلی وراج شدم ، نه ؟ این سفر در زمان عوضم کرده . مثل دختر بچه ها شدم . »

راست میگفت . هالی عوض شده بود؛ هر دوشان عوض شده بودند. جریان زمان به هم نزدیک ترشان کرده بود.

- اگه همینطوری بمونیم چی ؟ زیاد هم بد نیست ، مگه نه ؟

آرتمیس یک دفعه گفت : « هالی ، تقصیر تو نبود . »

متن اصلی

‘Sorry about earlier. You know, the thing.’

‘The kiss?’

Holly closed her eyes. ‘Yes. I don’t know what’s happening to me. We’re not even the same species. And, when we go back, we will be ourselves again.’ Holly covered her face with her free hand. ‘Listen to me. Babbling. The LEP’s first female captain. That time stream has turned me into what you would call a teenager again.’

It was true. Holly was different; the time stream had brought them closer together.

4 What if I’m stuck like this? That wouldn’t be so bad, would it?’

The question hung in the air between them. A question heavy with insecurity and hope.

If you answer this question, it will be the worst thing you have ever done.

‘It wasn’t you, Holly,’ Artemis blurted, his forehead hot, his calm cracked.

متن ترجمه شده ی اصلی

- ببخشید بابت کاری که قبلاً انجام دادم . میدونی ، همون چیز .

- بوسه ؟

هالی چشم هایش را بست . « آره . نمیدونم چه اتفاقی داره واسم میفته . ما حتی تو زمان خودمونم نیستیم . و ، وقتی به زمان خودمون برگردیم ، دوباره خودمون میشیم . » هالی با دست آزادش صورتش را پوشاند . « منو ببین ، دارم وراجی میکنم . اولین کاپیتان زن نیروی پلیس زیرزمین . جریان زمان منو تبدیل به یه نوجوون کرده . »

راست می گفت . هالی عوض شده بود ، جریان زمان آن ها را به هم نزدیک تر کرده بود .

« چی میشه اگه من همینجوری بمونم ؟ اونقدرام بد نمیشه ، میشه ؟ »

این سوال بین آن ها وسط زمین و هوا معلق مانده بود . یک سوال سنگین با ناامنی و امید .

اگه به این سوال انجام بدی ، بدترین کاری میشه که تا حالا انجام دادی .

« تقصیر تو نبود ، هالی » آرتمیس لو داد ، پیشانی اش داغ و آرامشش از بین رفته بود .

منبfowlfan.mihanblog.com

البته این پست تو اون سایت خیلی قدیمیه


   
baloot، sir-mohamadali، banooshamash و 18 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3077
 

خب این سانسور ها رو می تونم درک کنم چرا انجام دادن

البته صرفا چون کتاب نوجووانانه اگر کتاب بزرگسالان بود بازم درک نمی کردم چرا سانسور شده


   
mahta-1378 و azam واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
shery
(@shery)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 514
 

خدااااایا هرکسی ارتمیس فاولووو خونده میدونه کمبود و خلع یه حس و یه اتفاقیو بین این دوتا احساس کنم . موندم تا کی میخواستم صبر کنم تا بلاخرهههههههههه به خودشون بیان این دوتا .

اوووووووووووووووووووف با این کارااااشونو حسو حال جریان کتب واز بین میبرن هب طور خیلی جدی بخش رومنس کتابو از بین بردن .

جدی میگم ترجمه نکنن بهتره .


   
grubbs-grady واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
UOUOEOOUUOE
(@uouoeoouuoe)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 37
 

مگ رمانو تو تلویزیون میخونیم ک اینم سانسور میکنن حالا خوبه فقط یه بوس بوده((119))


   
grubbs-grady واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Barasim
(@barasim)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 14
 

وایی خدا؟!؟!؟!؟!؟

آخه کتاب هارو هم؟!؟!!؟!؟!؟من برم بمیرم؟!؟!؟!؟!آخه صحنه های به این کمی!!!یعنی منی که تازه اینو پیدا کردم الان دارم میترکم((104))

کتاب ایرانی هاش والله بدتره((68))


   
پاسخنقل‌قول
سلینا
(@celaena_sardothien)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 111
 

خوب بود خخخخ((72))((119))

کاراشون مسخره ست . واسه همینه که من اصرار دارم که ترجمه سی و نه سر نخ رو از پیشتاز بخونم چون خـــــــــــیلی دوست دارم بدونم آخرش چه بلایی به سر ایان و امی میاد ! البته صرفا نه فقط برای این . کلا کتاب باید حداقل یه چیز کوچیکی مثل ابراز عشق حتی در حد گفتاری داشته باشه تا بهتر شه . ولی ظاهرا این مترجما اهمیتی نمیدن ا‍ـــــــی خـــــــــــــدا ! یعنی میشه اینا رو شفا بدی ؟ ((205))


   
banooshamash واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Reen magystic
(@reen-magystic)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 421
 

از اون جایی که کتاب نوجوانه طبیعیه وگرنه کتابای بزرگسال چنین چیزایی سانسور نمیشه ((200))


   
پاسخنقل‌قول
اشتراک: