نام کتاب: احساس من معلول نیست
نویسنده: سمیه ف.ح. کاربر نودوهشتیا
خلاصه:
هنگامه دختری متفاوته . البته متفاوت نه از نظر خودش. از دید شمایی که اونو متفاوت می بیند. البته بعضی وقتها همینم غنیمته . چون خیلی ها ممکنه اصلاً نبیننش. چون اون معلوله . یه معلول جسمی . معلولی با هوش و قابلیتهایی خیلی بیشتر از تو ! خیلی بیشتر از من ! باز تا اینجا مشکلی نیست . مشکل وقتی به وجود میاد که این آدم ، عاشق یه فرد سالم از نظر جسمی میشه . اون معلوله ولی احساسش معلول نیست . اون به اندازه ی من و تو یا حتی شاید خیلی بیشتر از ما ها ، عشق رو می فهمه ….
قسمتی از متن کتاب
مامانش فریبا خانم ، که یه دبیر بازنشسته ست و یه شاعره ی توانا هم به حساب می یاد ، تو آشپزخونه مشغول تدارک وسایل پذیراییه. عمه فاطمه اینا از چهار سال پیش ، گذارشون به تهران نیفتاده و مادر هنگامه ، دوست داره بهترین پذیرایی رو از خواهر شوهر بزرگش به عمل بیاره . هنگامه تنها فرزندشونه و چون مادرزادی به اون مشکل گرفتاره ، پدر و مادرش از ترس اینکه بچه های دیگه شون هم با نقص عضو به دنیا بیان ، از خیر فرزند دوم گذشتن و تمان همت خودشون رو به کار بستن که هنگامه رو یه انسان به تمام معنا تحویل جامعه بدن و الحق و النصاف هم موفق شدن.
هنگامه دختری با ضریب هوش ۱۳۸ ، یه نابغه به حساب می یاد . فارغ التحصیل دکترای زمین شناسی و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد دماوند . از نظر خودش و خانواده اش فرد موفقی به حساب می یاد . دختری نمکین ، با قد ۱۶۸ ، صورتی گرد ، پوستی گندمگون و یکدست . چشمای درشت مشکی و ابروهایی پرپشت به هم پیوسته درست مثل زنان دوران قاجار که هرزگاهی اجازه می ده پیوستگی ها خودشون رو نشون بدن و اون موقع ست که پدرش با عشق نگاش می کنه و می گه :
-بذار ابروهات اینطوری مثل خورشید خانم بمونن بابا جان !!!
خب من تقریبا لذت بردم از این کتاب... میشد گفت موضوع جدیدی داره و بچگانه نیست...نثر معمولی ای داره هر چند بعضی جاهاش انگار از دست نویسنده در رفته... یکی از ایرادایی که داره اینه که نویسنده خواسته همزمان چند تا مورد آموزنده رو با هم آموزش بده! که یکم داستان رو لوس کرده...
در هر صورت....تشکر از نویسنده