درود دوستان خب تصمیم گرفتم هر سه فصلی که می نویسم یک فصل برای خوانندگان بذارم تا هم دستم باز باشه و هم داستان پیش بره. کاور رو هم محمد مهدی عزیز زحمتش رو کشید که از همین جا ازش تشکر می کنم. دستت درد نکنه داداشم! مرسی.
خلاصه:
تنها همین را به یاد داشته باش! قلبی که ناقص باشد، به دنبال همتای خود می گردد. همتای تو خفته است؛ انتظار سخت تر از آن است که می پنداری. بـــســیار سخـــت.
هفت منطقه متفاوت، تشکیل شده در تاریخچه ای نامتقارن اما دارای اعتقادی متقارن. مناطقی که در روزگاران قدیم خوش، اما کنون محصور در ویرانی و خرابی بودند. زمانی که هفت شش شوند، پایداری مقاومت در هم می شکند. در اوج عشق ناب، اتحاد از هم پاشیده و تنها با جایگذاری حسی جدید به مأوا خواهند رسید. در زمان تعیین شده، هر یک از سرنوشت داران، راه خود را پیش گرفته تا به نیروی وجود خود دست یابند. تنها یکی زنده خواهد ماند، منتظر یا جستجوگر! هر یک که باشند، اتحاد را به ارمغان می آورد. از آن استفاده کن؛ تنها راه پیروزی اتحاد است ... اتـــحـــاد
مجموعه: افتخارهای مدفون شده
#اول: سایه های تزویر
در مورد تعداد جلد ها هم نمی دونم فعلاً. دارم می نویسم تا ببینم، شاید تو دوتا تمومش کردم.
پ،ن: داستان قبلی رو هم گذاشتم تو آب نمک تا یه راه حلی براش پیدا کنم. لینک فصول:
مجید داداش جالب بود
حتما ادامش بده
دمت گرم
وای من عاشق داستان شدم شماااااااا به زودی سعی کن فصل سوم رو قرار بدی این واقعا مسخره است که من اینطوری تو امپاس بمونم .....
خدایا من ادامه ی این داستانو میخوووووووامممممم
مجید کارت سفارشی شد دارم جدی میگم ردش کن بیاد ببینممممممممم
مهدی از اینجور کار هاااا مخصوصااا کاور خیلی خوشش میاد
از همین الان مطمعنم ذوق مرگ میشه .
مثل من ((100))
اینقد قشنگ و جزاب بود که دوبار خوندمش تعریفم جدیه
دوستان حتما شروع کنید ....به دنیال کردن .
خداوکیلی هیچی بهتر از یه داستان جدیدو وباحال نمیتونه اینقد به ادم انرژی و امید بده .
ممنون
خوش حالم که خوشتون اومده:دی
این فصل اول بود شهرزاد جان:دی
تنکیو وری وری ماچ
هیچ انتقادی نمیتونم بش وارد کنم
بکس این سایت همشون یه پا نویسندن
ممنون از نظرات دل گرم کننده!
شهرزاد جان امیدوارم داستانم بهت روحیه داده باشه، چون نظرت اصلا روحیمو خیلی تقویت کرد.
خلاصه هم اضافه شد به پست اول! عمراً فهمیده باشید ازش:دی
مجییییییییید! زود باش برو ادامه شو بنویسسس!
من بقیه شو میخواممممم!:دی
ایده ش عالیه! نثرت هم جذب میکنه! تو یه فرصت مناسب حتما میشینم دوباره خیلی دقیق میخونمش!
والا من نخوندم و نمی خونم چون مطمئنم فکرم می ره سمتش و ... ولی همون لحظه دیدم داستان تو هست با خودم گفتم حتما یه داستان درست و حسابی با نثر خوب و پخته هست
یعنی خدایی جز یه چیز عالی ازت توقع نیست پس بترکون
خلاصه هم خیلی خفن بود
مجید مردم هرچی کمتر از خلاصه بفهمن بیشتر جذب کتاب می شن غصشو نخور
تازه نثر خلاصه هم خفن بود لذت بهتر
زودی ادامشو بده من بتونم شروع کنم
@shery 74620 گفته:
خدا وندااااا دارم جدی میگم چرا اینقد پخته و خوب بود ؟وای من عاشق داستان شدم شماااااااا به زودی سعی کن فصل سوم رو قرار بدی این واقعا مسخره است که من اینطوری تو امپاس بمونم .....
خدایا من ادامه ی این داستانو میخوووووووامممممم
مجید کارت سفارشی شد دارم جدی میگم ردش کن بیاد ببینممممممممم
مهدی از اینجور کار هاااا مخصوصااا کاور خیلی خوشش میاد
از همین الان مطمعنم ذوق مرگ میشه .
مثل من ((100))
اینقد قشنگ و جزاب بود که دوبار خوندمش تعریفم جدیه
دوستان حتما شروع کنید ....به دنیال کردن .
خداوکیلی هیچی بهتر از یه داستان جدیدو وباحال نمیتونه اینقد به ادم انرژی و امید بده .
ممنون
داستانش عالی بود و جای بحث نذاشت ولی یکم گنگ بود
خواهر جذاب نه جزاب
عالی بود واقعا عالی بود
توصیف هایی که کردی خیلی به جا و مناسب بود
بهت پیشنهاد میکنم حتما واسه داستانت نقشه هفت سرزمین و بقیه داستانتو بکشی
درضمن دادا چون تو داستانت موجود جدید اسم آوردی (یا حداقل واسه من جدیده) حتما یه تصویر براش ردیف کنه تا آدم بتونه تصور کنه
اگه دنیایی فانتزی خودتو با موجودات فانتزی خودت خلق کنی چیز ردیفی میشه
من دو تا پیشنهاد دارم یکی برا مجید، یکی برای خوانندگان داستان
1- مجید تا وقتی به یه جایی از داستان نرسیدی که مطمئین باشی تغییری نمی خوای توش اعمال کنی و مطمئین بشی حتما ادامش میدی نمی خواد بقیه فصلا رو بزاری! من که تو رو می شناسم اگه یه جای داستان حس کنی دیگه خوشت نمیاد میشه مثل داستان قبلیت! ملت می مونن تو خماری!
2- عزیزانی که می خوان اندکی با داستان بیشتر اشنا بشن برن ارشیو چت باکسو بخونن 90% کتاب داخل ارشیو هست!( این پیشنهاد دوم هم تیکه بود به مجید، خب اخه برادر من کیف می کنی از داستان نوشتن می دونم ولی چرا هی اسپویل می کنی کتاب خودتو؟)
@eliya1400 74703 گفته:
عالی بود واقعا عالی بود
توصیف هایی که کردی خیلی به جا و مناسب بود
بهت پیشنهاد میکنم حتما واسه داستانت نقشه هفت سرزمین و بقیه داستانتو بکشی
درضمن دادا چون تو داستانت موجود جدید اسم آوردی (یا حداقل واسه من جدیده) حتما یه تصویر براش ردیف کنه تا آدم بتونه تصور کنه
اگه دنیایی فانتزی خودتو با موجودات فانتزی خودت خلق کنی چیز ردیفی میشه
خب ممنون از نقطه نظراتتون...
این فصلای اول بیشتر جنبه معرفی داره و تا چند فصل اول داستان اصلی شروع نمی شه، بخش های آموزشی و این موضوعات که داستان در اونها راکد هستند رو سعی کرد با نثر قوی برای خواننده جذاب کنم. تا ببینیم بازخوردش چی میشه.
نژاد آهیشبی گونه های مختلفی از موجودات شیطانی رو تشکیل داده و همه در یک رده نیستند. (در مورد اسمشم واقعا نمی دونم چرا اینو انتخاب کردم..به ذهنم اومد و به نظرم رسید جذابه؛ البته هنوزم فکر می کنم مناسبه)
در اصل هفت سرزمین نیست، هفت منطقه در سری کوهستان عظیمه که طی نسل ها ساخته شده و بیشتر شبیه صومعه یا چیزی عین قلعه ای محصور در شرارته. به لطف شخصیت های زیاد می تونم به خوبی داستان رو شیفت کنم؛ البته کمی مشکله و باید کلی روش وقت بذارم...
بعد تصمیم گرفتم، روند فصل دهیم همیشه اینطوری باشه که با نوشتن هر چهار فصل یک فصل برای خواننده ها بذارم..اون وقت وقتی جلد یک تموم شد راحت می تونم هر هفته فصل بدم... الان پایان رو مشخص کردم..روند داستان رو می دونم وسعیم بر اینه که در عین جذابیت علاوه بر معرفی شخصیت ها، به نقطه دلخواهم برسم.
اتفاقا همین تصمیم رو دارم، نمونه نقشه قلمروی اِلدا رو کشیدم. به دلیل پیچیده بودن داستان فکر زیادی رو باید روش بذارم..برای همین از همه می خوام صبور باشن و با نظراتشون منو دلگرم کنن(مثل همین الان:دی )..
متشکرم از نظرتون.
محمد؛ پیشنهادات رو واسه خودت نگه دار داداشی)) نه اینو نصفه ول نمی کنم، قبلی رو هم دلم می خواست کامل کنم و می تونم کامل کنم، منتهی هنوز طرحش به اون شاخ و برگ مد نظر من نرسیده؛ پس ترجیح می دم داستان رو ندم، تا اینکه خواننده آخرش بگه چه چیز چرتی! وقتم رو واس چی حروم کردم. محمد اون که من تو چت باکس گفتم 1 درصد طرح مورد نظر منم نیست:دی
ممنون.
خیلی جالب بود!
اصلا هم کلیشه ای نبود حداقل به نظر من!
فقط......موهای ارغوانی؟
با یه فصل نمیشه نظر داد خب!
بقیه ی فصلا رو بذار :-"
+جمله آخرشو دوست داشتم : دعا به خداوندگار بی قلبشان....