درپپ
بچه ها تو این تاپیک در مورد ذهنیتی که از قیافه و......کاربری که قبل از شما پست داده رو در بچگی و سن الانش بنویسید به نظرم جالب میشه
من شروع میکنم با
.
.
.
.
.
.
.حانیه
بچگی از این بچه تپل مپلا که لباسای صورتی یا سفید میپوشن لپ قرمز تپل مپل موقعه ای که میخورن زمین میخوان گریه کنن فک جلشون میلرزه
الان بازم تپله یکم بیریخ تر شده یکمم جوش زده شدید موقعی که از مدرسه میاد شبیه این دختر شلخته هاست مانتوش یه وریه میاد یه راس میشه پشت کامپیوترو...........................
خب داداش سپهر خودم که اند تیپ و قیافه و جذابیت...
ولی حانی..از این دخدر شیطونا و سرا با کلی لباس چروک...پشتت کامپیوتری...واه..اتاق در هم و منظم...خخخخخخ
سپهر از این شر مزخرفا..با قیافه ی نشسته میره دنبال بی ادبی...تازشم...تو بچگی...کلی بی نظم بوده تو اتاقش گم میشده
@vahidkia 68490 گفته:
خب داداش سپهر خودم که اند تیپ و قیافه و جذابیت...
ولی حانی..از این دخدر شیطونا و سرا با کلی لباس چروک...پشتت کامپیوتری...واه..اتاق در هم و منظم...خخخخخخ
وحید فقط باید قبلیتو بگی
خب من حمزه رو میگم!
مثل این پسربچه هایی می مونه که ادای بزرگ ترا رو در میاوردن!
با خودکار سبیل می زاشتن!
ساعت می کشیدن و همه ش پز می دادن!
با یه لحن خاصی حرف می زدن و مثل بزرگ ترها کجکی قدم بر می داشتن!
( در اینجا هست که شاعر می گه : اصن یه وضیه!خخخخخخخخخخخخخخخ((42)))
اما بچه ی ناناسی به نظر می رسید!
از اون پسر بچه هایی که کوچولوئن نازن بزرگ می شن زشت می شن! ( من در شرف مردن!((89))((105)))
حمزه منو بکشی خودت می دونی.((220))
بالاخره این تصور منه.((220))
بچه ها خوبی بدی دیدین حلال کنین.((106))
نادر از این بچه دماغو ها بوده ( دقت کن بوده...الان خوبی:دی)
یه نمه بچه ننه
تکلیفاش رو همیشه مرتب انجام میداده
موهاشم یه طرفی شونه میکردن براش!!!
همینا دیگه
خب خب خب حانیه خانم حالا نوبت منه!((204))
حانیه مطمئنا سوگولی بابا بوده!
از اون دخترایی که موهاشون وز وزی بود .
همیشه سر شونه کردن غرغر می کرده.
توی انتخاب لباساش سخت می گرفته و میخواست بهرتین لباسا رو بپوشه و ناناز باشه!
بیش تر اوقات مورد حمله ی عمه ها برای گرفتن یه بوس و لپ بودن!
بد جوری گریه می کرد!
کارهاش رو هم بیش تر با گریه درست می کرد.
باباش رو کمی بیش تر از مانمانش دوست داشته!
خب درست بوده؟
آهان!
راستی!
دماغو هم بوده!((204))
همــــــــــــــــــــــون که گفتم!!!!
همون که گفتم! خخخخخخخخخخخخخخخخخ
محمد چهارشونه قدبلند از اونایی که ردیف آخر کلاس اول میشینن آتیش میسوزونن
همه هم ازش میترسیدن
دکمه های روپوششو بالا پایینمی بسته
آخی از این پسر شرا
خخخخخخخخخخخخخخ
( خواهشا جدید بگین:دی)
پس لطفا تو هم پستت رو ویرایش کن حانیه!((106))
از این دختر پروروها که با پسرا لج بود!((220))
لوس و نونور!((89))
بی ادب ( کمی! )((82))
کمی هم با افکار شیطانی((204))
نادر از اون بچه هایی بوده ک به همسن هاش زور می گفته و همش قمپز در می کرده :دی
موقع دعوا هم همش بقل دست ناظمشون راه می رفته . ( یه جورایی بادیگارد خصوصی داشته :دی )
اگ قبل تر بریم از اون بچه هایی می شه که دوست داره عروسک مال خودش باشه ... تا مال داداشش :دی
بازم قبل تر بریم می رسیم به اونجا که با تعجب وارد دنیا می شه و می گه یالله من اومدم دنیا رو مال خودم کنم ((105)) ( لابد می پرسید تعجبش کجاس ؟؟؟؟ خب اون سلسله مراتب داره که نمی شه توضیح داد اما در همین حد بدونید که تعجب می کنه ((3)))
حمزه
قبل از ابتدایی
از اون بچه ها بوده که چیزایی رو که واسش میخریدن دوست نداشته ولی شجاعت این که بگه دوست ندارم رو نداشته
تو دوران ابتدایی به شدت کتک خور.بوده مثه چی میزدنش
راهنمایی میره ورزش رزمی
یه دوسه سالی همینجور کتک میخوره اونجا تا وارد میشه
تقریبا از سال دوم راهنمایی شروع میکنه به زدن این و اون تا کم کم ملت ازش میترسن