این مطلب رو یکی از دوستانم نوشته که براتون میزارم
فرهنگ ذکر و فرهنگ ورد
شهریور. ۱۸ عمومی ۵۹ دیدگاه
کوچکتر که بودم، از نظرم فاصلهی بین مذهب و جادو، زیاد نبود.
اهل مذهب، واژههایی را داشتند که دائماً تکرار میکردند. تسبیح به دست میگرفتند و صد بار، چند واژهی عربی را یکی پس از دیگری تکرار میکردند. جملههایی داشتند که میخواندند و باور داشتند قدرتمندشان میکند. غمها را از آنها میگیرد. امید میدهد. در گذرگاههای سخت و تلخ زندگی، با کمترین خطر عبورشان میدهد و …
اهل جادو هم، آنطور که در فیلمها دیده بودم و آنطور که از پدر و مادرم شنیده بودم، کلمات و جملههای ثابتی داشتند. از آن جملهی معجزه آمیز «اجی مجی لا ترجی…» که هر روز در فیلمها و نمایشها و شعبدهها میشنیدم تا کلمات عجیب بیمعنی که هزاران بار تکرار میشد و آنها را در خلسهای عمیق میبرد تا قدرتی مضاعف بیابند و بر قوانین طبیعت غلبه کنند.
سالهای بعد، بیشتر خواندم و آموختم. دیدم که این دو رفتار، لباسی یکسان بر تن دارند اما پیکری که در درون خود پنهان کردهاند بسیار متفاوت است. اهل جادو، کلمات خود را «ورد» مینامند. واژههایی چنان معجزه آسا که تکرار بدون درک آنها هم، معجزه میکند. اما اهل مذهب، واژههای خود را «ذکر» مینامند. «یادکردن و به یاد آوردن».
اهل جادو، وردهای خود را میخوانند و در انتظار میمانند که معجزهای روی دهد، اهل مذهب، «ذکر» میگویند و قوانین هستی را به «یاد» میآورند و برمیخیزند تا معجزهای به پا کنند. «الله اکبر» قرار نیست به خودی خود، کاری کند. قرار است به «یاد» بیاورد که «خدا بزرگترین است» و «همه چیز در برابر او کوچک است» و «در برابر هیچ چیز جز او نباید سر تعظیم فرود آورد». این «یادآوری» است که انسان را رویینتن میسازد.
سالها گذشت. تمایز «ورد» و «ذکر» کشف غرورانگیز دوران نوجوانی من بود. حالا دیگر میدانستم که مذهب و جادو، هیچ شباهتی به هم ندارند. حالا دیگر، میدانستم که «ورد جادو»، تلاشی برای شکستن قوانین هستی است و «ذکر مذهب» ابزاری برای یادآوری واقعیت هستی.
مفهوم ورد و ذکر، به عنوان دو مدل ذهنی، همیشه در ذهن من باقی ماند و هنوز هم – شاید از آن رو که از نخستین آموخته های من بود – در پس نگاه و تحلیل من، حاضر و مشهود است.
در سالهای بعد، دنیا برایم پیچیدهتر شد. چه بسیار جادوگرانی که «ورد» برای آنها «ذکر» بود. میخواندند و به جدیت در چهرهی طرف مقابل نگاه میکردند تا به خاطر بیاورند و به خاطر بسپارند که آن کس که روبرویشان نشسته، از کمترین دانش و نگرش و منطق، بیبهره است و قربانی ارزشمندی برای حیلههای آنان است. و چه بسیار اهل مذهب که «ذکر» برای آنها «ورد» بود. در برابر مظاهر کفر و عصیان، به ضعف و زبونی تعظیم میکردند و همزمان لبهایشان ساکت بود و در زبانشان «لااله الا الله» میگفتند. خوشحال و شاد از اینکه این «ورد» را میشود بدون حرکت لبها خواند. اینگونه در ظاهر، دل شیاطین را به دست میآوردند و بر زبان، دل فرشتگان را. در انتظار اینکه معجزهای از سوی خداوند روی دهد…
مفهوم ذکر و ورد، که زمانی برای من، تفکیک مذهب و جادو بود، امروز یکی از معیارهای تفکیک انسانها و حتی نگرش مدیریتی آنهاست. مردم و مدیرانی که واژهها را بدون اینکه بفهمند به کار میبرند. از «قضاوت کردن و قضاوت نکردن» میگویند. از «رضایت مشتری»، از «کیفیت خدمات»، از «خدمت به خلق»، از «نقد کردن و نقدپذیری و انتقادناپذیری»، از «دیدگاه و نظر»، از «نظر و نظریه». جمله میسازند و ورد میخوانند.
خواندن و شنیدن حرفها، گاه مرا به این باور میرساند که در دیار جادوگران زندگی میکنم. اما جادوگرانی که خطرناکتر از جادوگران سنتی هستند. جادوگر سنتی، ورد میخواند و میدانست که روبروی قوانین هستی به طغیان ایستاده است و این «ورد خوان مدرن»، خود را همسو و همراستای قوانین هستی میداند…