سلوم به همه
خب اینم داستان من
اولین باریه که داستان می زارم
امیدوارم همتون ازش خوشتون بیاد....
از همه ی دوستای خوبم که کمکم کردن تا داستان رو بزارم تشکر... http://s5.picofile.com/file/8141277726/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%81_3_2.pdf.html
پس بالاخره تصمیم گرفتی بزاری نه؟
بزار بخونم نظر میدم چیزی بود
البته من قبلا یه سری چیزار رو بهت گفتم
خب خب خب!
کیاناز باور کن می خواستم وقتی که خوندم بهت بگم، اما سرم به اندازه ی کهکشان راه فیلی شلوغ بود.
باور کن نمی تونستم کاری بکنم.((64))
اما الان اومدم تا نظرم رو بگم.((110))
بدون هیچ چیزی میرم سراغ نقدم :
داستانت شروعش نسبتا ناگهانی بود!
از این شروع ها خوشم میاد!
چون دارن شان هم بیش تر آغکتاب هاش اینجوری آغاز میشن!((97))
اما یه چیزی ... ((227))
یه چیزی توی داستانت بود که سطحش رو بی نهایت پایین می آورد.
و اون چیز این بود که آمیانه نوشتی.((6))
آأم باید وقتی میخواد بنویسه، با علاقه بنویسه و از دل خودش بنویسه.
نه اینکه هر چیزی که به ذهنش میاد.((17))
وگرنه داستانت واقعا زیبا و گیرا بود.
من که خیلی از فصل اول خوشم اومد!((31))
امیدوارم فصل هات رو زود زود بدی.
شاد باشی!!!((215))((226))
کیاناز حیفففففففففففففففففففففف که کتاب تو عه هااااااااااا
حیفففففففففففففففف
وگرنه که نمیخوندمش(مگه الان میخونی؟)
خخخخخخخخخخخخخخخخ
به نظر قشنگ میاد
حالا میزارمش تو نوبت
خخخخخخ
بیا اینم بهت شتیاق دادم برای ادامه
توی نویتم گزاشتمش
ولی یه 50 تایی کتاب جلوته متاسفانه
این داستان کاور نداره؟؟؟