Transformers: Age of Extinction (تبدیلشوندگان: عصر انقراض) | ----۲۷ ژوئن ۲۰۱۴ --- اکشن،ماجرایی،علمی-تخیلی ---۱۶۵ دقیقه PG-13 |
کارگردان : Michael Bay
نویسنده : Ehren Kruger
بازیگران : Mark Wahlberg, Nicola Peltz, Jack Reynor
خلاصه داستان : یک تعمیرکار و خانوادهاش به آتوباتها محلق میشوند، در حالی که یک شکارچی از دنیایی دیگر در پی آنهاست. |
منتقد: گِلِن کِنی (RogerEbert.com) - امتیاز ۶.۳ از ۱۰ (۲.۵ از ۴)
چهارمین فیلم از سری «تبدیل شوندگان» یک تجربهی بصری و شنیداری چشمگیر است. این فیلم حداقل همانگونه که به آن اطلاق میشود نیمه «بازسازی» است، چراکه هرچند بخشی از یک دنباله است، همهی شخصیتهای فیلمهای قبلی را کنار میگذارد (مگر تماشای اینکه شیا لِبوف چقدر خوب از وقت آزادش استفاده میکرد خوب نبود؟). پیچیدهترین جلوههای بصریای که صنعت سینما قادر به ارائهاش بوده است در این فیلم به وفور به چشم میخورد؛ از جمله طراحی دقیق رفتار و حرکات موجودات طبیعی، مکانیکی و موجودات خیالی و تکامل یافتهای که درگیر زد و خوردهایی در مقیاس بزرگ و بی امان میشوند و اکشنهای سهمگین به نمایش میگذارند. و این فقط جلوهها نیستند که چشمگیر هستند، اکشن فیزیکی شبیهسازی شدهای که احتمالا با لشکری از بدلکاران – از بزن بهادرهای سبک غربی گرفته تا مشت و لگدهای رزمی شرقی و پرش از پشت بامها به سبک پارکور - طراحی و اجراه شده است، به روشنی با دقت و وسواس زیاد به اجرا درآمده است. گرچه غالبا در سبکی (که برخی آن را «سینمای هرج و مرج» میخوانند) فیلمبرداری و تدوین شده است که بسیاری از اتفاقاتی که ببینده نظاره میکند را جلوی یک لایهی پس زمینه از حرکات مات و نامشخص نشان میدهد. از لحاظ مسائل فنی، تنها چیزی که درفیلم « تبدیلشوندگان: عصر انقراض» کیفیت بسیار پایینی دارد، موسیقی است. این مساله حتی در مورد موسیقی متن فیلم نیست، بلکه آن آهنگ بدی است که هر چند مدت در لحظات اوج داستان اجرا میشود (که این لحظهها نیز بسیار هستند). حتی شاید یکی دو آهنگ متفاوت باشند، اما هرچه هست، به آنچه که بقیهی فیلم میرساند ارتباطی ندارد.
مطمئنا من هم همانند تقریبا تمامی دیگر منتقدان فیلم، متقاعد نشدهام که تبلیغی دو ساعت و چهل دقیقهای برای چند اسباب بازی که خودش را ماهرانه به شکل فیلم جازده است ارزش جشن گرفتن داشته باشد. از این رو باید اشاره کنم که کل این مهارتها و ترفندهای فیلم سازی درخدمت مفهومی علمی تخیلی گذاشته شده، که واژه بهتری جز بچهگانه برایش پیدا نمیکنم. این فیلم چند سال بعد از پایان فیلم «تبدیلشوندگان: تاریکی ماه» محصول اواخر ۲۰۱۱ ساخته میشود، اما تغییراتی در آن رخ داده است. علیرغم اینکه آتوباتهای کامیونیِ بیگانه دنیا را نجات دادهاند، دولت ایالات متحده اکنون برضد همهی آتوباتهاست، چراکه در آن فرایند شیکاگو را خراب کردهاند. پس حالا ما "کِلسی گِرامِر" (در نقش هارولد آتینگِر) را بهعنوان مامورمخفی سیا میبینیم که درحال پاکسازی همهی تبدیل شوندگان است. یا آیا واقعا او در حال انجام این کار است؟ (یک شرکت پیشرفته زیر نظر استنلی توچی وجود دارد، که به طریقی وارد بازی میشود که حدس زدنش برای آنهایی که اندکی با "روشهای هالیوود برای بیان اینکه همه دنیا علیه ما هستند" آشنایی دارند به هیچ عنوان کار سختی نیست.) سپس مارک والبرگ درنقش کارگر/مخترع تگزاسی بیچارهای به میان میآید، مردی که زنش را از دست داده است و با دختر نوجوان بسیار جذابش زندگی میکند (حدس میزنم این حقیقت که مایکل بی شخصیت دختری که گویا وجودش در فیلم الزامی بوده را (در اینجا نقش به نیکولا پِلتز میرسد که شاید روزی اگر گامهایش را درست بردارد نقش اول فیلم "داستان تارا رِید" را بازی کند) از نامزد قهرمان به دختر قهرمان تغییر داد، نوعی بلوغ باشد، نیست؟) که در گاراژ ناخواسته با رهبر تبدیل شوندگان یعنی "آپتیموس پرایم" مواجه میشود. باقیماندهی روایت هم الکی پیچ در پیچ و خستهکننده است و هم به طور وحشتناکی ساکن و وقت تلف کن. لحظهای در پنجمین یا ششمین اوج اکشن داستان وجود دارد که گِرامِر پیرامون اسکلهای در اطراف هنگکنگ پرسه میزند و اگر با دقت حرفهایش را لبخوانی کنید میبینید که میگوید «من تا الان در این فیلم دارم چه غلطی می کنم؟»
تازهترین الحاقات فیلمنامهنویس این مجموعه یعنی اِرِن کِروگِر، به به اصطلاح اسطورهی «تبدیل شوندگان»، باز هم شامل گونه جدید دیگری از بیگانگان فلزی است، که با یک سفینه فضایی در جو نزدیک زمین پرسه میزنند و ظاهر درون آن سفینه هم شبیه چیزی است که اگر «برادران کوِی» غرق در متامفتامین باشند اینچنین ایدهای به ذهنشان خواهد رسید. همچنین یک مقدمهی «چه چیز دایناسورها را کشت؟» اضافه کرده که بیشتر نقشی شبیه به «"پرومتئوس" برای احمقها» دارد (بله، میدانم که بسیاری از شما فکر میکنید خود فیلم "پرومتئوس" هم برای احمقها است، اما به حرفم اعتماد کنید) و نتیجهاش در سومین یا چهارمین نقطه اوج اکشن داستان با موجودات خارقالعاده جدیدی ظاهر میشود، جایی که این موجودات برای نجات تپهای در آسیا به صورت دسته جمعی به آن یورش میبرند، گرچه همین یورش هم بیشتر یک ضد اوج است تا اوج. این که بازیگران مختلف و گوناگون این فیلم در باطن میخواهد به مخاطب بقبولانند که تبدیل شوندگان "روح" دارند و به این خاطر است که انسانها باید با آنها متحد شوند جای بسی تعجب است! آیا خود فیلمسازان به این عقیده باور دارند که از مخاطب انتظار دارند آن را باور کند؟ یا فقط تا به این حد بدبین هستند؟ که اگر دومی درست باشد از اولی هم بدتر است. نه اینکه فیلم به شما زمان زیادی برای فکر کردن به آن دهد؛ ولی حالا که زمان زیادی برای فکر کردن نمیدهد، چرا اصلا این موضوع را مطرح میکند؟ همانطور که گفتم جای بسی تعجب است. اما همانطور که قبلا گفتم، بدون هیجان هم نیست. بدون اینکه از این فیلم طرفداری کنم یا به آن حمله کنم - نمرهای که به این فیلم میدهم نزدیکترین حالت من به یک ارزیابی بیطرفانه است. و به نظرم هرکسی که این نقد را (مخصوصا تا اینجا) بخواند تصمیمش را میگیرد که آیا این فیلم را ببیند یا نه - با دو نقل قول یادداشتم را به پایان میبرم. اولی از کتاب کتب عهد جدید مسیحیان از قرنتیان است: «وقتی که کودک بودم، مثل یک کودک سخن میگفتم، مثل یک کودک میفهمیدم و مثل یک کودک میاندیشیدم؛ اما زمانی که مرد شدم چیزهای کودکانه را کنار گذاشتم.» دومین نقل قول از آهنگ کالامازو از گروه لونا است که شعرش نیز از دین وَرام است:
.
منبع سایت نقد فارسی
بهتر شد بازیگر اصلی رو عوض کردن