خلاصه: داستان درباره کلر ۱۹ ساله است که بنابه دلایلی تحت حمایت شدید خانواده اش قرار دارد و در اتفاقی که گویا مسببش برادرش کیت هست، برای انتقام گیری ربوده می شود اما …
ام برم بخونم ببینم چه جوریاست.
کتاب قشنگیه!
ترس های جسیکا رو کاملا ملموس توصیف کرده و از طرفی خشم شخصیت اول مردو (اسمش یادم نمیاد)
برای من خوندن این کتاب از اون نظر جالب بود که توی فرهنگ غرب چهارچوب روابط رو توصیف کرده، یه جورایی خواننده کاملا متوجه میشه که خانواده همه جای دنیا خانوادست و حریم داره!
ایده اش نو بود، توصیفاتش جالب بود و داستان کشش داشت....مثل خیلی از رمنس ها کلا نیومده بود داستان رو بیخیال شه بچسبه به صحنه((231))
ایده اش رو تا به حال جایی نخونده بودم و همین خودش خیلی باعث کشش داستان شده بود. توصیف شخصیت ها هم جالب بود اما زیاد در مورد توصیف ترس دختره موفق نبود...اینجور آدم ها تحت روانشناسی و روان درمانی هم خدا میدونه چقد طول میکشه تا حالشون خوب بشه خصوصا این دختره که بعد از گذشت اینهمه سال هنوزم گاها کابوسشو میبینه، بعد اونوقت در عرض یک هفته کلا زیر و زبر میشه!!!! یک مقدار اگه منطق پذیرتر در این باره رفتار میکرد خیلی جالب تر میشد.
با اینحال بقیه ی داستان چیز جالبی بود تقریبا. به امتحانش میارزه به نظرم....