Header Background day #28
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

خاطره از ماه مهمانی حق

10 ارسال‌
8 کاربران
57 Reactions
707 نمایش‌
Percy Jackson
(@emad-percy)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1406
شروع کننده موضوع  

ماه رمضان ماه مهمانی خداست...روزه میگیریم...افطار میکنیم...اعمال خاصشو بجا میاریم

شاید اینا سخت باشه ولی به شکل قشنگی لذت بخشه...پس هر کس یه خاطره ازشون داره...

تو این تاپیک خاطره هاتونو از ماه رمضان بگین!!

پ.ن:ببخشید من زیاد استعداد شروع موضوع ندارم...خاطره بگین دیگه!!


   
azam، dokhtare-ashoob، mmm20001378 و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
ملکه سرخ
(@fateme)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 806
 

عاقا من یه خاطره تلخ و دردآور میگم....:

بچه بودم، کلاس چهارم اگه اشتباه نکنم! بعد از اذان ظهر از تهران راه افتادیم سمت فشم و اینا خونه یکی از اشناها...بعد اونجا که رسیدیم رفتن از سوپر برا منو داداشم ابمیوه وخرت و پرت گرفتن و گفتن: بخورین بچه ها، روزتون باطل نمیشه الان سر اذانه....

ماهم خنگ!!!!!!!!!!

خوردیم، بعدش من دیگه نمیخواستم چیزی بخورم که روزم دچار مشکل نشه(((42)) اینقد ایکیو بودم!) بعد پدر و مادر محترمم خیلی ریلکس برگشتن گفتن: فاطمه عزیزم چیزی خوردی دیگه روزت باطله! پس بیا ناهار بخور!

من((227))((9))((9))((9))

پدر و ماد((19))((25))


   
azam، Leyla، Percy Jackson و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Percy Jackson
(@emad-percy)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1406
شروع کننده موضوع  

خب خودمم یدونه بگم:

قبل اذان یا بعدش یه چیزی مزاره که توش نام خدا رو میخونن...ما یه تابلو داریم نام های خدا رو به ترتیب روش نوشته...هر وقت اون اهنگه رو بخش میکرد من میرفتم رو مبل می ایستادم دنبال میکردم...

بعد اهل خانواده هم می اومدن بمن میخندیدن من خیط می شدم!!:|(5)


   
azam، mmm20001378، ملکه سرخ و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
StormBringer
(@thunder)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 2246
 

خب واقعاً خسته نباشم..

فک کنم سه سال پیش بود... که پدر و مادر محترم و محترمه رفته بودن بیرون با داداش کوچولوم... اقا ماهم زیر گاز را روشن کرده ، قابلمه ی غذا را بیرون اورده گرم کرده و با ولع خوردیم... قاشق اخر رو که کوفت کردم تازه یادم افتاد که، مگه من روزه نبودم؟؟؟

حسابی خورد تو برجکم...!!!

واسه همین می گم کوفت... چون قشنگ کوفتم شد...

هعییی خدااااااااااا.....


   
azam، فسیل، ملکه سرخ و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Mr_vaziri
(@mr_vaziri)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 2565
 

روزه بودم

رفتم بیرون توی اون ضل گرما بعد یادم رفت روزه ام رفتم مغازه یه نوشابه تگری گرفتم اخ چه حالی داد .رفع تشنگی شد بعد فهمیدم روزه دارم خخخخخخخخخخخخخ


   
azam، فسیل، ملکه سرخ و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Dokhtare Ashoob
(@dokhtare-ashoob)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 421
 

خب یکی از بهترین خاطره هایی که دارم اینه که دم افطار انقد گریه میکنیم (بخاطر ماه عسل) که سروصورتمون باد میکنه و یهو یکی میزنه پس کلم (بابای عزیزمو میگم) میگه پاشو خودتو جمع کن این چ وضشه تو ک تلف شدی

بنده هم همون لحظه ذوقمرگ میشم

بعدشم بساط افطارو به بهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه


   
azam، فسیل، Percy Jackson و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
SIR M.H.E
(@sir-m-h-e)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1263
 

یاد اون روزه کله گنجشکی ها هم به خیر

چه دورانی بود مثل روز های عادی ناهار و موقع تشنگی آب خوردن به راه بود ولی اسممون این بود که روزه ایم

چه دورانی بود یادش بخیر


   
Leyla، azam، فسیل و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
رضا
(@avenjer)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1242
 

هعییییییییییییییی

یادش بخیر

بچه بودم(دوران دبستان) ارزوم بود روزه بگیرم ولی هر بار به یه ترفندی والدین گرامی سر ما رو شیره می مالیدن

یه بار تایم بعد از ظهر بودم با کلی قایم باشک بازی روزه گرفتم بعدش که اماده شدم برم مدرسه یهو دیدم یکی از پشت سر گرفتم قاشق غذا رو کرد تو حلقم

بعدش منم دیدم چاره ای ندارم بیخیال شدم

تا اینکه یه بار کسی خونه نبود منم از خدا خواسته روزه گرفتم رفتم مدرسه موقع برگشتن باید با کفگیر از رو زمین بلندم میکردن

خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ


   
StormBringer، azam، فسیل و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
M.A.S.K
(@m-a-s-k)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1075
 

آغااااا...بد جور تشنم بود...رفتم یه پاکت شیر قهوه از اینایی که فک کنم میهن میزنه...گرفتم کلشو خوردم..با ورتون میشه همشو...همبن که تموم شد یادم افتاد روزم..چاتون خالی یکی از بهترین روزه های عمرم بود ولی از بدبختی هرکار میکنم یادم نمیره که روزم..حتی یه بار خواستم این کارو دوباره تکرار کنم..یه لیوان آب گذاشتم کنارم..شروع کردم گیم بازی کردن که خدا کنه وسطاش یه لحظه یادم بره آب بخورم..ای خدا..کل زندگیم..هرکاری که می خواستم بکنم یادم رفت..این یه لیوان آب و روزه یادم نرفت...قشنگ حرص خوردماا..قشنگ


   
Leyla، StormBringer، azam و 4 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
ملکه سرخ
(@fateme)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 806
 

باز هم خدمتتون هستیم با خاطره ای تلخ دیگه!!!

روزه بودم بعد نشسته بودیم با مادرجان دلمه برگ درست میکردیم...منم که کلا میمیرم برای دلمه و اون برنج دلمه!!!!((31))

خلاصه غرق در دلمه پیچی بودیم و من هم مست دیدار و حضور یار عزیزم برنج دلمه...خلاصه اینکه پاک یادم رفت روزه ام و مثل همه اوقات عادی موقع دلمه پیچی شروع کردم به غذا ناخنک زدن...

مادرجان هم دلش سوخته بود و از اونجایی که اگه یادت نباشه مشکلی نداره هیچی به روی خودش نیاورد تا من حداقل چهارتا قاشق برنج بخورم جون بگیرم.

بعله ما همینجوری چندتا قاشق خوردیم و خوردیم و خوردیم و کلی هم حال کردیم که خدا نصیب گرگ بیابون نکنه!!!!! یک قاشق گذاشتم دهنم، از شانس توی اون قاشق کلی فلفل تجمع کرده بود....((121))

همین که قاشقو گذاشتم دهنم و نصفه نیمه خوردمش....چشمتون روز بد نبینه، پریدم آب بخورم که!!!!! بعله یادم افتاد روزه ام!!!!

یعنی عین چی داشت دهنم میسوخت، منم نمیتونستم اب بخورم!((28)) هیچی دیگه هرچی خورده بودم کوفتم شد رف!!!!((64))


   
Leyla، StormBringer، azam و 5 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
اشتراک: