سلام دوستان این اولین داستان منه با نام اربابان زمین
جلد اولش هم شکارچی هستش
پ.ن: نمیدونم چرا عکس اینجا اینقدر کوچیکه ولی کاور به اندازه ی واقعیش اینجاست.
درحال تبدیل به چه موجودی هستم؟... سلاحی برای کشتن؟ ... برای شکار قاتلی که هویتش برایم نامشخص است!؟ موجودی که رسیدن به او همانند تجربه کردن یک رویای زیبا ،یک روز خوش، برایم دست نیافتنیست ...
هیولای درونم مرا به تاریکی کشیده و رهایم نمیکند...
مدت زیادیست که از نور حقیقی گریزانم ...
سرنوشتی عجیب! ... صدای نفس های مرگ را میشنوم! نزدیک تر میشود ... تشنه و بی قرار است! ...
آیا در پایان به آرامش خواهم رسید؟
سلسلام داستان أيده خوبي داشت و اين از همين اول كار. حس ميشه...مقدمه كار نسبتا قويي بودش كه به خوبي پتانسيل لازم براي جذب خواننده رو فرآهم ميكرد و به اندازه كافي سوال إيجاد ميكرد تا مشتاق باقي داستان باشن.
نميدونم قصد داري به همين حال و روش ادامه بدي يا مثل بعضي فانتزي هاي ديگه كه فصل اول(مقدمه) سنگيني دارن و بعد زاويه ديد فصلا عوض ميشه و از ثقيل بودن متن هم كم ميشه إدامه بدي در هرصورت مشتاق ادامه اش هستم و خيلي هم نميشه قضاوت كامل و خوبي از روي يك مقدمه ٩ صفحه اي داشت.
يك سري نكات نگارشي هم هست كه ميگم برات:
در وسط یک فضای خالی در جنگل نفرین شده، مردی میان خطوطی از طلسمهایی که با پودری طلايي رنگ روی زمین کشیده شده بود قرار داشت
از بس از ي استفاده شده ادم احساس ميكنه يه چيزي غلطه...چون خيلي جاها ي حالت نكره داره و اين باعث ميشه ادم احساس كنه در واقع همچي نامشخصه. و اشكال جمله هم فكر كنم با برداشتن يي طلسم هايي و جمع كردن فعل كشيده شده بود رفع بشه. نكته ديگه كه بيشتر حسيه و مطمىن نيستم عموميت داشته باشه اينه كه قرار داشت حس جالبي رو حداقل به من منتقل نميكنه. يعني به جاي اينكه حس كنم اين مرد يه ادم حس ميكنم اين مرد يه ادم خيمه شب بازيه چون قرار داشت معمولا براي أجسام استفاده ميشه نه افراد. بعد هم قرار داشت به چه حالتيه؟ اين ادم نشسته است؟ ايستاده است؟ چجوريه؟
برای انجام طلسمی به این سطح به کمک قدرت طبیعت بهایی را پشت سرش داشت ولي او برای رسیدن به هدفش نیاز به آن داشت
بهايي را پشت سرش داشت؟ چرا اينقد عجيب چرا خيلي ساده تر نگين بهايي بايد مي پرداخت؟
سنگها در چشم بر هم زدنی جذب بدن آن مرد شده بودند
زمانش مشكل داره... جذب بدن آن مرد شدند.
به غير از اين كتاب هاي درسي اينقد خودشون رو هلاك ميكنن در مورد ساده نويسي ولي انگار كلا دوست نداري بهشون توجه كني! در صورتي كه بهت يشنهاد ميكنم تا اين به بعد بهش توجه كني چون توي متنت جمله هاي طولاني خيلي ديدم و بدي جملات طولاني هم اينه كه ذهن خواننده گيج ميشه درباره افعال و اذيت ميشه و اين به متن و زيبايي اش لطمه ميزنه.
پيشنهاد ديگه هم در رابطه با توصيفاته...توصيفات خوب و ملموسه اما اگه قراره متن با اين حالت نسبتا سنگين ادامه پيدا كنه فكر ميكنم بهتر باشه كه توصيفاتت رو هم سنگين كني و از توصيفات خاصي استفاده كني كه به متن ميخوره و باعث غني شدن متن ميشه.
خسته نباشي و منتظر باقي اش هستم...((221))
قشنگ بود به نظر من تعریفات و سبک نوشتن خوب بود می تونست بهتر باشه ولی از نوشتن خوشم میاد.داستان ایده تمیز و قشنگل داره .در کل زیبا بود.
عالی بود .
سبک روان و در عین حال کمی پیچیده داشتی .
خیلی مشتاقم که فصل ها و کتابای دیگه این مجموعه رو بخونم .
راستی این مجموعه چندتا جلد داره ؟
من با نظرات فاطمه موافقم.
کلاً این مدل سبک به مذاجم خوش میاد و دوس دارم...
بهتم نمی گم که دوباره بازبینیش کن، چون تو فراسوی ذهن دیدم که سینا حسابی خدمتت رسیده :دی
قاعدتاً تو فصلای آینده از سنگینی متنت کم میشه چون آدم نمی تونه یه نثر ادبی پیچیده رو تا ته داستان پیش ببره... منتظر ادامه فصول هستم.
متشکرم.
ارائه ی فصل 5 در پست
ارائه ی فصل 7
یکی دو تا نکته عالی در کارت وجود داره
1- سبک داستانت تکراری نیست و هر لحظه قافلگیر می کنی
2- ادم خوشقولی هستی و به موقع میای فصل می دی
سپاس
ارائه ی فصل 10
آقا .........بقیش کجاس ؟؟؟؟؟!!!((210))((210))((210))
@dreke 95907 گفته:
آقا .........بقیش کجاس ؟؟؟؟؟!!!((210))((210))((210))
در سایت بوک پیج دوست عزیز هستش