نظر به اینکه تمام ما متوق القول هستیم که مشکل اکثر داستان ها درست نپرداختن به زوایای دید در داستان است بر آن شدم که با این تایپک یک جمع بندی روی این موضوع داشته باشیم
انچه مشاهده میکنید به قلم استاد عزیز حکیمی و با تغییراتی در متن توسط این حقیر پیش روی شماست
_____
فرض کنیم داستانی نوجوانی را مینویسم که با خطر اعتیاد به مواد مخدر روبروست. این داستان شخصیتهای دیگری نیز خواهد داشت. مثلا دوستی ناباب که او را تشویق به مصرف مواد مخدر میکند و دوستانی که میتوانند الگوی پسرک باشند. قبل از نوشتن باید تعیین کنیم که راوی این داستان کیست؟ خود نوجوان؟ دوست ناباب او؟ دوست خوبی که سعی میکند این نوجوان را کمک کند؟ والدین پسرک؟ فروشنده خیابانی مواد مخدر؟ از دید مامور پلیسی که پسرک هنگام مصرف یا خرید مواد مخدر بازداشت کرده؟
این داستان راویهای مختلف میتواند داشته باشد و هر کدام میتوانند از زاویه خود ماجرا را روایت کنند؛ انتخاب راوی و زاویه بستگی به این دارد که نویسنده چه عناصری را میخواهد در داستان خود بگنجاند. اگر داستان از دید پسرک نوشته شود، مسلما نویسنده به مشکلاتی که فروشنده خیابانی مواد مخدر با آن درگیر است نمیتواند بپردازد. اگر از دید فروشنده نوشته شود، جزییات کمتری از زندگی خصوصی پسرک در داستان ذکر خواهد شد.
بنابراین، تعیین و رعایت زاویه دید از ابتداییترین اما مهمترین قواعد داستاننویسیاست. فرقی نمیکند پلات یا طرح داستان کوتاه یا رمان شما چقدر پیچیده و نوشتار آن تا چه اندازه خلاقانه است، اگر به زاویه دید اهمیت لازم داده نشده باشد، یک ناشر یا ویراستارهای شرکتهای انتشاراتی، با خواندن فقط یکی دو صفحه از رمان احتمالا ۵۰۰ صفحهای شما آن را کنار میگذارند و اگر خوششانس باشید برایتان نامهای مینویسند و بدون ذکر دلیل عذر شما را میخواهند.
اهمیت ندادن به زاویه دید یکی از مشکلات جدی بیشتر نویسندههای تازهکار و حتی برخی نویسندههای حرفهای در ادبیات فارسی ست. این درست که بیشتر خوانندگان متوجه عدم رعایت این قاعده احتمالا نمیشوند، رمانشان را میخوانند و لذتشان را میبرند (البته اگر فرض بگیریم چنین رمانی اقبال چاپ پیدا خواهد کرد). اما آن اثر بعید است جایی در میان آثار ادبی برجسته پیدا کند.
نوشتن یک رمان یا داستان کار طاقتفرسا و زمانبریست. پس بهتر است قبل از شروع به نوشتن در مورد روای و زاویه دید تصمیم بگیریم. این هم زاویههای مختلف دید:
زاویه دانای کل
وقتی داستانی از زاویه دانای کل (به انگلیسی: God’s Point of View یا Omnicient) نوشته میشود به این معناست که راوی از تمام حالات و زندگی شخصیتها و جزییات رویدادهای داستان باخبر است. بیشتر آثار ادبی کلاسیک شرق و غرب با این زاویه نوشته شدهاند. اهمیت برخی از این آثار به خاطر نوشتار خلاقانه و یا رویدادهای تاریخیست.
این آثار بیشترین حجم ترجمه از ادبیات غرب را به خود اختصاص داده است. به همین دلیل است که بیشتر نویسندگان افغان (و نیز ایرانی) با زاویه دانای کل بیشتر آشنا هستند. برای یک نویسنده افغان ظاهرا طبیعیست که بتواند از زاویه دید تمام شخصیتهای داستانی خود ماجرا را بیان کند و حس و حال آنها نسبت به رویدادها را بنویسد.
اما زاویه دانای کل معیارها و اصولی ظریفی دارد که باید رعایت شود. حتی با وجود نوشتار و شخصیتپردازی و فضاسازی خوب، ناپختگی زاویه میتواند داستان را به متنی سردرگمکننده و ابتدایی تبدیل کند.
در ادبیات نوین غرب و شرق هنوز هم زاویه دانای کل یکی از ابزار مهم نوشتن رمان و داستان است. رمانهای مطرحی مثل “شالیمار دلقک”، اثر سلمان رشدی و “همه چیز فرو میپاشد”، اثر چینوا اچبه، از زاویه دانای کل نوشته شدهاند.
نوشتن از این زاویه مستلزم آن است که جایگاه راوی در داستان مشخص و به مخاطب توجیه شود که چرا راوی بر تمام شخصیتها و رویدادهای ماجرا اشراف دارد. آیا راوی یک شخصیت مرتبط با داستان است؟ یعنی کسی که ماجراهای داستان او را متاثر ساخته و درگیرش خواهد کرد؟ یا فقط یک ناظر بر داستان است؟
با زاویه دانای کل میتوان از جزییات زندگی و رویدادهای مرتبط با تمام شخصیتهای داستانی نوشت. اما پرسش اصلی که نویسنده به آن پاسخ دهد این است که چرا راوی داستان بر همه چیز اشراف دارد.
در واقع زاویه دانای کل یک زوایه واقعی نیست، بلکه مجازیست. نویسنده باید بتواند مخاطب خود را متقاعد کند که با آگاهی این زاویه را انتخاب کرده و دلیلی برای آن وجود دارد. این امر چرایی اشراف راوی بر تمام ماجراها برای خواننده را قابل باور میسازد.
مثلا داستان “صدسال تنهایی” گابریل مارکز با این جملات آغاز شده:
سالها سال بعد، هنگامی که سرهنگ آئورلیانو بوئندیا در مقابل سربانی که قرار بود تیربارانش کنند ایستاده بود، بعدازظهر دوردستی را به یاد آورد که پدرش او را به کشف یخ برده بود. در آن زمان، دهکده ماکوندو تنها بیست خانه کاهگلی نیای داشت…
خواننده از همان جملات اول میداند که با راوی روبروست که بر تمام داستان اشراف دارد و بنابراین تعجب نمیکند که راوی از زاویههای متفاوت (البته با رعایت اصول مشخصی) این داستان پیچیده و شگرف را بازگو نماید.
راوی “صدسال تنهایی” داستانی را روایت میکند که در ذهن سرهنگ ائورلیانو بوئندیا، در همان لحظهای که در انتظار اعدام است، رخ میدهد. مارکز در فصلهای بعدی این کتاب، چند بار با مهارت همین جملات آغازین را به نحوی تکرار میکند تا خواننده یادش نرود که راوی اصلی این داستان هنوز در انتظار اعدام است.
نویسندگانی نیز هستند که هر فصل یا هر بخش از یک فصل را از زاویه یک شخصیت مینویسند. رمان نام “من سرخ است” از اورهان پاموک، نویسنده ترک، راویهای زیادی دارد؛ از جمله یک جسد، یک سکه، یک سگ سیاه، یک اثر نقاشی، و آدمهایی که هر کدام یک فصل یا بیشتر را به خود اختصاص دادهاند. اتفاقا، این رمان برجسته که در سال ۲۰۰۶ جایزه نوبل ادبی را از آن خود کرد، مثالی فوق العاده از کاربرد متفاوت زاویه دید در یک داستان است.
بنابراین، زاویه دانای کل به معنای آن نیست که نویسنده رخدادهای داستان را به سادگی از زاویه یا از زبان تمام شخصیتهای داستانی بنویسد. این کار به اثر به شدت ضربه میزند از از ارزش ادبی آن میکاهد. نوشتن از زاویه دانای کل کاری دشوار است و نیازمند پختگی و پردازش خوب داستانیست.
زاویه شخص اول/سوم
در مثال بالا، نوجوانی که در معرض خطر اعتیاد است، نویسنده باید تصمیم بگیرد که خود قهرمان داستان راوی داستان نیز باشد یا خیر. اگر خود پسرک راوی باشد، داستان از زاویه شخص اول “من” نوشته میشود. در آن صورت، جابجایی میان زوایای دید شخصیتها داستان را از ساختار منطقی آن خارج خواهد کرد. بدیهیست که در این صورت پسرک فقط از رویدادها و حالتهای درونی خود، و از رویدادها و حالتهای ظاهری دیگران میتوان قصه کند.
راوی شخص اول (First Person) نمیتواند فکر دیگران را بخواند. بنابراین، نمیتواند بگوید در ذهن دیگر شخصیتهای داستان چه میگذرد. اما میتواند واکنشهای آنها را ببیند و تعریف کند. به این دلیل است که نوشتن از زاویه شخص اول میتواند هم برای نویسنده و هم برای خواننده، میتواند کمتر سردرگمی داشته باشد. اما در این زاویه، نویسنده، نیازمند ظرافتهای خلاقانه بیشتر برای بیان رویدادها و زاویههایی از داستان است که خود نمیبیند.
همین داستان را میتوان از دید شخص سوم (Third Person) نوشت. در آن صورت راوی نویسنده داستانیست که برای قهرمان اول رخ میدهد و شخصیت اصلی داستان “او” میشود. برخی ممکن است نوشتن از دید شخص سوم را با دانای کل اشتباه بگیرند و از آنجا که همه شخصیتها “او” هستند، ممکن است رویدادهای و حالات همه آنها را با همان جزییات شخصیت اول بنویسند.
در واقع، با وجود آنکه، داستان از دید سوم نوشته میشود، نویسنده به آنچه که از دید شخصیت اصلی میبیند باید وفادار بماند. راوی داستان هنوز هم شخصیت اصلیست؛ کار نویسنده نوشتن دیدهها، احساسات و تجارب شخصیت اصلی است.
نکتهای که نباید فراموش کرد این است که راوی و زاویه دید الزاما یک چیز نیست. راوی کس و یا صداییست که داستانی را شرح میدهد که برای دیگری رخ داده است. در دانای کل آن صدا (Voice) یا راوی داستان را از زاویه همه شخصیتهای داستانی میبیند و بنابراین میتواند احساسات و واکنشها و افکار همه را بخواند.
در شخص اول، راوی همان شخصیت محوری است که داستانی را شرح میدهد که برای خودش اتفاق افتاده، بنابراین زاویه دید او به آنچه خود میبیند و حس و تجربه میکند، محدود است.
در شخص سوم، راوی چشم و گوش و احساس شخص اول را قرض گرفته و زاویه دید او محدود به هر آنچه است که شخصیت اول داستان میبیند و حس و تجربه میکند.
تعیین زاویه داستان، اساس ساختار پلات یا طرح داستانیست. نوآوریهای زیادی میتوان با زاویه دید داستان انجام داد. مثلا داستان میتواند با شخص اول نوشته شود، اما ماجرایی را شرح دهد که برای کس دیگری رخ داده و راوی داستان شخصیت محوری داستان نیست. مثلا داستان خون امریکایی از همین زاویه نوشته شده است. داستان پنجرهی دیگر از حمید عبیدی نیز زاویهای متفاوت دارد.
نویسندههایی نیز بودهاند که اثری را با استفاده از زاویه شخص دوم و به صورت خطابی نوشتهاند؛ داستان ناشاد حسین محمدی، نویسنده افغان با همین زاویه نوشته شده است. نوشتن یک داستان با این زاویه میتواند خلاقانه باشد اما عملا محدودیتهای زیادی دارد و در داستانهای بلند خواننده را خسته میسازد.
چارت پایین میتواند به درک ارتباط زاویه دید با راوی و نحوه نوشتار کمک کند.
عالی بود به خصوص برای کسایی که می خوان شروع کنن به نویسندگی این خیلی بهشون کمک می کنه که بتونن فعل و نهاد و دید داستان رو درست بنویسند و تقریبا سازه نوشته رو می تونه بسازه....
مرسی!((86))