نام کتاب:مثل قهوه تلخ تلخ
نویسنده: lord of fear کاربر نودوهشتیا
خلاصه:
وقتی میز رو هل میدم و گلدونو میکوبم تو دیوار…
وقتی سوار ماشین میشم و دوباره زندگیه نکبتی مونو به یاد میارم…
وقتی یادم میره کی ام ، چی ام ، کجام…
وقتی یادم میره این خیابون اسمش ستارخان بود یا ولی عصر ؟
وقتی یادم میره پشت ماشینم و باید ترمز بزنم …
وقتی یه دختر بچه ی 6 ساله رو زیر میگیرم…
آره…
درست وقتی که چند ساعت میگذره و مثل همیشه با یه سیگار خودم رو پیدا میکنم…
تازه یادم میفته ، این دختر کیه؟ چیکارس؟ کجای زندگی منه؟
با این که مدت کمی از گذاشتن این کتاب نگذشته کلی طرفدار پیدا کرده
تا این لحظه 111 نفر توصیه کردنش
شخصیت اول هم مرده( بفرما مجید ببینم اینو می خونی یا نه؟؟؟؟)
كار جالبي بود؛ كلا نويسنده جالبي هستش،پتانسيلشو داره اما به همون اندازه هم جاي پيشرفت داره. اگه از اين رماناي پر كل كلو بي سر و ته خسته شدين امتحانش كنيد كمترين چيزي كه ميشه گفت اينه كه يه جمله حرف واسه گفتن داره. با وجودي كه أيده داستان خوب بود با سيرش زياد حال نكردم و ميتونست بسي مفيدين واقع شه و زيباتر به نگارش در بياد. خصوصا اخرش هم به جوري بود يعني به نظر من كه به داستان و زيبايي اش لطمه زد!
در كل بدك نبود اما جاي كار زياد داشت و كل ماجرايي كه اول داستان طوري بود كه با هيچي حل نميشد يهو با چنان ساعتي حل شد كه باور پذير نبود و در كل از نظر سرعت سير داستان و منطقي ميلنگيد.
بذار یه ذره بخونم ببینم چطوره... بعد تصمیم بگیرم ادامش بدم یا نه.
ا من این رمان رو خونده بودم. چرا ندیدم تاپیکشو تا الان؟
خب رمان واقعا قشنگیه. جمله هایی داره که واقعا فکر شده ان. فاخته یه نویسنده ایه که سبک خاص خودش رو داره و ممکنه هر کسی دوست نداشته باشه. یکی از نزدیک ترین دوستای من هم هست
شاید بشه گفت که این بهترین رمان فاخته هست. چون سرسری ازش رد نشده. اگرچه فاخته واقعا تو مکالمات تبحر داره! برای من واقعا سخته که طرز فکر یه مرد رو درک کنم. و این نشون می ده که فاخته واقعا قلم قوی ای داره.
راجع به پایانش راستش با تو مخالفم فاطمه. فکر میکنم فاخته اواسط رمان فهمیده بود که شخصیت آرامه غیرواقعیه برای همین این شکلی این پایان رو گذاشته بود که مشکلات رمان برطرف شه. من هم قراره یه همچین کاری رو توی سکوت ترانه انجام بدم - منظورم اینه که قسمت های غیرواقعی رو برطرف کنم- برای همین فاخته رو درک می کنم واقعا.
یه اشکالی که فاخته داره اینه که معمولا راجع به پایان داستان و اتفاقاتی که می خوان بیفتن فکر نمی کنه و به نظر من شاید این باعث بشه که بعضی جاها غیر منطقی بشن. پایان ها هم معمولا تکراری به نظر میان. حالا معلوم نیست کار این نویسنده به کجا بکشه. اگرچه فکر کنم موفق تر از من خواهد بود که یه روز نگذشته از وقتی که رمانم رفته روی صفحه و اون وقت اولین نظر هم یه نظر واقعا ناامید کننده نسبت به رمان منه. بگذریم.
ممنون حانی.
راستش منم این سبک رو نمی پسندم
شاید بخونم ولی به کتاب مورد علاقم تبدیل نمی شه