Header Background day #11
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

ثبت نام سومین دوره مبارزات قبایل آغاز شد!

1 ارسال‌
1 کاربران
10 Reactions
1,141 نمایش‌
mr.khas63
(@mr-khas63)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 916
شروع کننده موضوع  

Clans-561x275.jpg

مبارزات قبایل، مسابقاتی در زمینه ایفای نقش است که برای نخستین بار در بهمن ۱۳۹۱ در وبگاه افسانه‌ها برگزار شد. این مبارزات که در کوتاه مدت ( بین دو تا سه هفته ) برگزار می‌شود، مسابقه ای سرشار از هیجان، جذابیت و خلاقیت است!

از برنده مبارزات قبایل هر دوره در مراسم اهدای جوایز برگزیدگان مسابقه داستان نویسی، تقدیر به عمل می‌آید.

برای مشاهده وبلاگ رسمی مبارزات قبایل به این لینک مراجعه کنید.

برای ثبت نام در این دوره از مبارزات قبایل به این صفحه بروید… شتاب کنید… فرصت اندک است!

شعر زیر به مناسبت افتتاحیه سومین دوره از مبارزات قبایل منتشر می گردد.

آه… کیست که یک دم، بر سُرنا* می دمد؟

آن کیست که از کلام من می رمد؟

به نفمه ی سوزناک من دل ببند

چشمت پی هر کلمه ـش می دود…

بگو مگو مکن بر سر میدان!

تیغ های شعرم روحت را می درد!

بشنو ای مبارز، ای تو اهل ادب

خوب گوش بسپار به من ِ بی ناموسْ لقب!

آن زمان که پا نهادی بر خاکِ خون،

سرنوشت سُرنا سر داد؛ پس نرو عقب!

صولت بازیگردان که آشِکار شد،

زندگانی درد و رنجی آزگار شد

وقتی نسیم سرکش با سحر آید،

گویی که سایه ی مرگ با تبر آمد!

تو باید بکشی تا کشته نشوی

دل مسوز که کوله باری ضرر آید…

زین پس، هوا بوی مرگ می دهد

میدانْ غذا، خون ِ جنگ می دهد

صبح تا شب در رزم و شب تا صبح هم

کابوس، طعم اشک سنگ می دهد…!

آن قَدَر درنگ مکن مبارز

کشت و کشتار، خلقی تنگ می دهد!

گر دلت هوای آواز کند،

رویای شیونِ ” چنگ” می دهد…!

بدان که به خون و خون ریزی شدی روزه دار

واله و حیران نگرد در میدان روزگار

در این مجمع، همه نوع جانور گرد آمدند

از خیار بگیر تا کوتوله، جن و پوزه دار!

مدام فکر و ذکرت شده غرق دلهره

می اندیشی:« رفیقم از دستم دلخوره!»

مرگ که در نمی زند؛ بلکه با خنجر

پشت غفلت و ترست می گیرد سنگر!

اکنون بوسه بزن بر جام مرگ

تن بسپار به آغوش ِ دام مرگ

تنها یکی او را دور می زند!

بگذار تو را ببلعد کام مرگ

گوش بده؛ مبارزی دارد می نالد

و پیروز میدان نیز به خود می بالد

چون عطش انتقام، روحش را کشته!

و به مرام بازیگردان می نازد!

آن یک نفر، تو باشی یا من باشم،

آخر حتی اگر همهْ فن باشم،

دل من طاقت خفت ندارد!

نمی خواهم زنده در این تن باشم!

پس جان و تنم را هیمه ی دوزخ کنید!

شنل خونین را خیمه ی دوزخ کنید!

بشنو ای مبارز، بشنو بی محافظ!

چشم ها را بگشای بر این همه مغامض**

برتر آن نیست که کُریْ بیشتر بخواند

یا حتی از جنگ و فنْ بیشتر بداند

بلکه برتر آن است که در هر آنِ خود،

جوانمردانه، تکیه بر شانس بماند!


   
alireza-the-great، Leyla، Percy Jackson و 7 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
اشتراک: