دوستان تصمیم گرفتم که شعر هایی که خوندم و خوشم اومده رو اینجا قرار بدم
برای شروع دوتا شعر میزارم اگه اسقبال شد و خوشتون اومد سعی می کنم هر چند روز یه شعر قرار بدم
****************************
الفبای دنیا
تو فکر نون بودم
سفره ام پر از خون شد
خونم به جوش اومد
خونه ام بیابون شد
آدم شدم،حوا
گندم به دستم داد
نون از همون اول
راحت شکستم داد
شیطون تو جلدم رفت
دنیا فریبم داد
تو فکر نون بودم
عشق از قلم افتاد
عاشق شدم دیدم
لیلی پی نونه
دنبال نون رفتم
گفتن که مجنونه
رستم شدم دیدم
دنیا رو تو مشتم
اما برای نون
سهرابمو کشتم
دیدم جدا از این
حرفای ناگفته
<> از الفبای
دنیا نمی افته
تو فکر نون موندم
تو حسرت گندم
با فکر نون مردم
تو فکر این مردم
امیر ارجینی
********************
بخشش
گلم بخشیدنت سخته
ولی من قولشو میدم
"همین فردا که نه"اما
یه روز از خاطرت میرم
تو رو مسئول می دونم
ولی می بخشمت بازم
ازت رد می شم و می رم
بهت این بار می بازم!
کسی جای من ساده
اگه تو عشق تو گم بود
به فکر انتقام از تو
به فکر حرف مردم بود
کسی غیر از توئه بی رحم
اگه حال منو می دید
همه حقو به من می داد
تو رو هرگز نمی بخشید
ولی من با همه حرفا
گذشتم از تو آسوده
آخه این بازیه عشقه
که تا بوده همین بوده
گلم بخشیدن آسون نیست
نمی فهمی که چی می گم
"همین فردا که نه"اما
یه روز از خاطرت میرم
سیامک عباسی
قشنگ بودن ...
اره اگه میتونی ادامه بده ((86))
خوشبختى
گاهى بين چارتا ديوار زير سقف خانواده
مى شه خوشبختى رو حس كرد بى تجمل خيلى ساده
گاهى مى تونه يه لبخند يا يه حرف عاشقونه
بهترين بهونه باشه واسه آرامش خونه
گاهى بايد تازگى داد به تموم لحظه هامون
بايد آرزو رو سد كرد سر راه غصه هامون
بايد از دفتر دنيا صفحه ى كينه رو برداشت
مى شه شوق زندگى رو تو تموم لحظه ها داشت
گاهى لازمه دلامون رنگ يك دلى بگيره
اين غرور دست و پاگير گاهى لازمه بميره
گاهى بايد با محبت زندگى رو ساده تر كرد
گاهى وقتا مى شه عشقو جلو سختيا سپر كرد
گاهى وقتا مى شه عشقو جلو سختيا سپر كرد
@Fateme 32528 گفته:
شعرای قشنگی بودن...هوم نظرت چیه تاپیک رو یخورده تغییر بدیم بشه شعرهای مورد علاقه؟ بعد همه بیان شعرهای قشنگی که خوندن رو بزارن؟؟؟((73))
کاملا موافقم
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
صدر پیغام آوران حضرت باری تعالی
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادر ها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیواره چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد واین آسیاب گشت و گشت
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ ، آدمیت برنگشت
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا زخوبی ها تهی است
صحبت ازآزادگی پاکی مروت ابلهی است
صحبت از موسا و عیسا و محمد نابجاست
قرن موسی چنبه ها است
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر
حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را درپیش چشم خلق پنهان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردمان یا جان انسان می کنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبتها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است
فریدون مشیری
آینه
رو به روی آینه
چشم تو چشم خودم
توی این فکرم که!
چی می خواستم،چی شدم!
حس نفرت دارم
از خودم پیش همه
من دارم می سوزم
توی آتیش همه
از خودم ناراحت
از خودم دلگیرم
من که دارم با این
زندگی می میرم
من چه می دونستم
به چی دل می بندم
که دارم این روزا
به خودم می خندم
آینه راس میگه ببین
بخت وارونه من
خنده و خوشبختی
رفته از خونه ی من
روح تو سرگردون
دل تو داغونه
از خدا چی می خوای
آدم دیوونه
پاشو از این دنیا
برو،پاتو پس بکش
برو به جهنم و
تا ابد نفس بکش
امیر ارجینی
@Leyla 32571 گفته:
اشکی در گذرگاه تاریخاز همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
صدر پیغام آوران حضرت باری تعالی
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادر ها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیواره چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد واین آسیاب گشت و گشت
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ ، آدمیت برنگشت
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا زخوبی ها تهی است
صحبت ازآزادگی پاکی مروت ابلهی است
صحبت از موسا و عیسا و محمد نابجاست
قرن موسی چنبه ها است
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر
حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را درپیش چشم خلق پنهان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردمان یا جان انسان می کنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبتها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است
فریدون مشیری
واااااای منم عاشق این شعرشم...خیلی قشنگه خیـــــــلی
این شعر تو ادبیات پارسالمون بود:
- به کجا چنین شتابان؟
گَوَن از نسیم پرسید
- دل من گرفته ز اینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
- همه آرزویم، امّا
چه کنم که بسته پایم...
- به کجا چنین شتابان؟
- به هر آن کجا که باشد، به جز این سرا، سرایم.
- سفرت به خیر امّا تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشی به سلامت گذشتی،
به شکوفه ها، به باران،
برسان سلام ما را.
در کوچه باغ های نیشابور
دکتر محمّد رضا شفیعی کدکنی
تهران، 1347
مادر منو ببخش
مادر منو ببخش،من بی محبتم
هم سرد و سرکشم،هم بی لیاقتم
مادر منو ببخش،غرق جوونی ام
تو راه مقصدی،من بی نشونی ام
من پیش روی تو،پرخاش می کنم
دنیای بی تو رو،کنکاش می کنم
هر روز پیش تو،گستاخ می شم و
با روحیات تو،سرشاخ می شم و
تا حرف میزنی،سرکوب می کنم
با هر بهونه ای،آشوب می کنم
هرگز دلم نشد،پیش تو سر به زیر
مادر منو ببخش،از من به دل نگیر
تقدیم به تمام مادر ها
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد به وسعت مرگ
پرشی دارد به اندازه ی عشق
زندگی چیزی نیست که سر تاقچه ی عادت از یاد من و تو برود
زندگی جذبه ی دستی است که می چیند
زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است
زندگی بعد درخت است به چشم حشره
زندگی تجربه ی شب پره در تاریکی است
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت عجیبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه ی مسدود هواپیماست
خبر رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی ماه
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر
زندگی شستن یک بشقاب است
زندگی یافتن سکه ده شاهی در جوی خیابان است
زندگی مجذور آیینه است
زندگی گل به توان ابدیت
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست
زندگی هندسه ی ساده و یکسان نفس هاست
هرکجا باشم
آسمان مال من است
پنجره،فکر،هوا،عشق،زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می روید
قارچ های غربت؟
من نمی دانم
که چرا می گویند
اسب حیوان نجیبی است
کبوتر زیباست
چرا در قفس هیچ کس کرکس نیست؟
گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد؟
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
وازه ها را باید شست
واژه باید خود باد،واژه باید خود باران باشد
چتر ها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را،خاطره را،زیر باران باید برد
با همه مردم شهر،زیر باران درخت
دوست را زیر باران باید دید
عشق را زیر باران باید جست
شعر مورد علاقه ی من از سهراب سپهری((221))
تولدت مبارک زیر چراغ حسرت
از آسمون ستاره میاد به سمت کاغذ
امروز هوا شرجیه
تو قایقا ماهیه
رو حصیرا خارک هست
تو زمبیلا ماهک هست
غذا امروز قلیه است
تو دفترم نوشتم: تولدت مبارک
اینم باشه هدیه ات تو خط نمای بن بست
شب شده پر ستاره انگار شهاب می باره
از اون بالا آسمون انگار هواتو داره
*به مناسبت تولد آجی حانیه**
تقدیم به آجی حانیه
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
تولدت مبارک زیر چراغ حسرت
از آسمون ستاره میاد به سمت کاغذ
امروز هوا شرجیه
تو قایقا ماهیه
رو حصیرا خارک هست
تو زمبیلا ماهک هست
غذا امروز قلیه است
تو دفترم نوشتم: تولدت مبارک
اینم باشه هدیه ات تو خط نمای بن بست
شب شده پر ستاره انگار شهاب می باره
از اون بالا آسمون انگار هواتو داره
*به مناسبت تولد آجی حانیه**
تقدیم به آجی حانیه
@khas 32674 گفته:
تولدت مبارک زیر چراغ حسرت
از آسمون ستاره میاد به سمت کاغذ
امروز هوا شرجیه
تو قایقا ماهیه
رو حصیرا خارک هست
تو زمبیلا ماهک هست
غذا امروز قلیه است
تو دفترم نوشتم: تولدت مبارک
اینم باشه هدیه ات تو خط نمای بن بست
شب شده پر ستاره انگار شهاب می باره
از اون بالا آسمون انگار هواتو داره
*به مناسبت تولد آجی حانیه**
تقدیم به آجی حانیه
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
تولدت مبارک زیر چراغ حسرت
از آسمون ستاره میاد به سمت کاغذ
امروز هوا شرجیه
تو قایقا ماهیه
رو حصیرا خارک هست
تو زمبیلا ماهک هست
غذا امروز قلیه است
تو دفترم نوشتم: تولدت مبارک
اینم باشه هدیه ات تو خط نمای بن بست
شب شده پر ستاره انگار شهاب می باره
از اون بالا آسمون انگار هواتو داره
*به مناسبت تولد آجی حانیه**
تقدیم به آجی حانیه
مرسی((221))
بهترین هدیه تولدم بود((79))
در سر آغاز عشق یک چیز را فهمیدم
که دلم میلرزد نه عشق و امیدم
برای بار اخر تو را دوست داشتم
که جلوه گاه من باشی نه یار دیگر
صدای پای سهراب می اید
نگو زمستان سرد است مهدی جان
این شعر از خودم بود اگه خوشتون اومد بگید ادامه اش رو بزارم
@smajids 32696 گفته:
در سر آغاز عشق یک چیز را فهمیدم
که دلم میلرزد نه عشق و امیدم
برای بار اخر تو را دوست داشتم
که جلوه گاه من باشی نه یار دیگر
صدای پای سهراب می اید
نگو زمستان سرد است مهدی جان
این شعر از خودم بود اگه خوشتون اومد بگید ادامه اش رو بزارم
آره بذار مجيد.