قوانین:
1_ فقط از اشعار سعدی اسفاده شود.
2_ کسی حق پست پشت سر هم زدن ندارد مابین پست ها در مشاعره باید یک شخص دیگر پست بزند.
به نام خدایی که جان آفرید
سخن گفتن اندر زبان آفرید
صرفا جهت زنده کردن تاپیک.
درآن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم/بدان اميد جان دهم كه خاك كوي تو باشم
مورچگان را چو بود اتفاق/شیر ژیان را بدرارند پوست
تا دست ها کمر نکنی بر میان دوست
بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست
تفاوتی نکند قدر پادشاهی را
که التفات کند کمترین گدایی را
به جان دوست که دشمن بدین رضا ندهد
که در به روی ببندند آشنایی را
مگر حلال نباشد که بندگان ملوک
ز خیل خانه برانند بی نوایی را
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
به آن امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه می رود نهانی
یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند بیوفا یاران که بربستند بار خویش را
مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق دوستان ما بیازردند یار خویش را
بي ادب محروم ماند از لطف رب
به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را