خلاصه کتاب : جنل تنر شانزده ساله مسئولیت های زیادی را برعهده دارد. او به عنوان نجات غریق، بین کارش در سندیگو و برنامه های سخت علمی، تعادل برقرار می کند. مادر جنل دو شخصیتی بوده و پدرش مردی معتاد به کار در اف بی آی است، که باعث می شد جنل مجبور شود مراقب برادر کوچک ترش جرد هم باشد. وقتی نزدیک بود بمیرد، به وسیله بن مایکل، پسری مرموز و منزوی در دبیرستانش، به زندگی برگشت. او ساعتی عجیب کشف کرد که به نظر می رسید، شمارش معکوس برای ویرانی زمین را نشان می دهد، جنل فهمید بیست و چهار روز فرصت دارد تا پیدا کند چطور می توان ساعت را از کار بندازد و سیاره زمین را نجات دهد.
نوشته الیزابت نوریس
داستان قشنگی هست و توصیه می کنم بخونیدش
جلد دومش هم میزارم
منبع : خودم خخخخخ www.fantasy.life-gate.ir
ممنون مجید.
میگم این که میگی داستان قشنگی هست از روی خلاصه ست، یا خودت خوندی؟ ((113)) آخه این خلاصه ش هم چیزی نداره که آدم رو ترغیب کنه ((225))
@Lady.of.Shades 20417 گفته:
ممنون مجید.
میگم این که میگی داستان قشنگی هست از روی خلاصه ست، یا خودت خوندی؟ ((113)) آخه این خلاصه ش هم چیزی نداره که آدم رو ترغیب کنه ((225))
من تا صفحه 20 خوندم خوشم اومد((102))
کاملا سلیقه ای هست
@majidking 20418 گفته:
من تا صفحه 20 خوندم خوشم اومد((102))
کاملا سلیقه ای هست
دقیقا چرا خودت ادامه ندادی؟ ((102))
یه نگاهی بهش می ندازم حتما. بازم ممنون.