بچه ها توی این تاپیک فانتزی هاتون رو بنویسید((200))
اول خودم چندتا از فانتزی هام رو می گم((3))((3))
یکی از فانتزی های من اینه که وقتی تشنمه مثله spiderman تار بزنم لیوان آب بیاد تو دستم((200))((200))
یکی دیگه هم اینه وقتی یکجا شلوغه....گوشیم زنگ بزنه بعد منم با صدای بلند بگم« حواستون باشه؛ زنده می خوامش.»((102))((102))
یک فانتزیم اینه که جراح بشم و وقتی از اتاق عمل بیرون اومدم؛ به خانواده طرف بگم « متاسفم...من تمام سعی ام رو کردم»((46))((46))
اینه که توی یه مهمونی که همه ی فامیل جمع هستند گوشیم زنگ بزنه وبعدش در جواب بگم باشه من خودمو با اولین پرواز میرسونم...
یکی از فانتزیام اینه که با عمه مایکل جی سالیوان آشنا شم و برم باهاش تو افق محو شم
یکی از فانتزی هام خوندن رمانه
یکی از فانتزیام اینه که یک روز برم کتابفروشی یا کتابخونه بعد ببینم 99 درصد کتاباشو قبلا خوندم...بگردم به فروشنده یا کتابدار بگم: این کتاباتون که همه قدیمیه...چیز جدید چرا ندارین؟...خخخخخخخخخخ
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از فانتزیام اینه که تو افق پنهان شم
بعد فانتزیایی که میان. تو افق محوشن رو با دمپایی ابری انقد بزنم که
صدای گرگ دربیارن تو افق.......
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از فـانـتزیام اینه کــه
کنترل تلویزیون خونمونو بردارم
بـرم دم این مغازه های صـوتی تصویری،
این تلویزیونایی کـه گـذاشتن پشت ویترینو خاموش کنم !
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از فانتزیام اینه که توی یه پارک شلوغ شروع کنم به دویدن و همزمان با موبایلم بگم : لعنتیا تا من نگفتم هیچکس شلیک نکنه ،
کلی آدم بیگناه اینجا هست !
.
.
.
توهم در حد سراب های بیابان های ۱۵۰ درجه آمازون …((200))((200))((200))