با سلام و خسته نباشید
نیمچه داستانی دیگر از اینجانب!
خب میدونم احتمالا بعد از خوندنش میگین چرا با این حجمکم فایل پی دی اف گذاشتی!
به چند دلیل!
1- اینجوری با اماز دانلود میتونم بفهمم چند نفر خوندن و اینقدر بد بوده که نظر ندادن!
2- پی دی اف قشنگ تره
3- پی دی اف دوس دارم
4- موز خیلی دوس دارم
http://s7.picofile.com/file/8235832168/%D9%88%D8%AD%D8%B4%DB%8C.pdf.html
گوشه ای از متن: قهقهه اهریمنان و ناله های کودکش بی مفهموم دورش می چرخید
داستان دو صفحه ای می خواین بیشتر از این خلاصه بزارم؟؟؟؟
اقا من نقد می خوام یالا!!!
بخونین و نظر ندیدن حلال نمی کنم!!!
@admiral 94938 گفته:
آخجون یه ذهن مریض مثه خودم پیدا کردم((209))
تو هم پس معتقدی مرگ شخضیت های داستان خیلی چیزه خوبیه((72))
ولی یه چیزی هدفش چیبود؟
به جز هدف داستان که برام گنگ بود تصویر سازیت خیلی خوب بود((71))
ذهن مریض؟؟؟ خودتی!!!!
نخیر من معتقدم بستگی به موضوع و هدف مرگ شخصیت میتونه تاثیر داستانو بیشتر کنه، مرگ یه نفر که خواننده دوسش داره معمولا تاثیر گذاره!
هدفش چی بود؟ یعنی واقعا معلوم نبود؟؟؟ به نظرم خیلی مشهود بودا! میخواست بگه وحشی ادمایین که حیوونای وحشی رو با وحشی بازی و الکی مکشند نه اون حیوونایی که برای دفاع از خودشون وحشی بازی در میارن!( حال کردین چقدر وحشی استفاده کردم؟؟؟)
یه بار دیگه تاکید می کنم ذهن مریض خودتی!!! خخخخ
مرسی بابت این که خوندی و نظر دادی! تشکر
چند تا چیز تکنیکی که به ذهنم رسید:
"وحشت زده بود. ترسیده بود و ترس دیوانه اش کرده بود"
"ترس چشمان ریزش را سرخ کرده بود"
"وحشت چنگ انداخته بر سینه اش..."
"می لرزید نه از ترس، نه از..."
"درد پنجه ترس را محکم تر کرد"
فکر کنم متوجه منظورم شدی. تعداد نسبتا زیاد تکرار از الفاظ ترس و وحشت. حرف جدیدی نیست قبلا هم توی نقدها بعضی جاها گفتم. زمانی که هدف القا و بیان حس یا فضایی هست، چه بهتر که اون حس یا فضا را غیر مستقیم و به صورتی که خواننده خودش اونها را پیدا کنه خلق کنیم. احساس میشه تو تاکید روی ترس داشتی و باعث شده از "لفظ" ترس یا وحشت زیاد استفاده کنی. اگر در توصیفات یا فضاسازی جریان می دادی این حسو قوی تر می شد.
نکته دیگه در مورد توصیفات، جزئیات خوبی از چشم، دهان خرس یا نیزه و شمشیر و... ایجاد کردی ولی مثلا چیزی از محیط اطراف توصیف نکردی. دقت کن اینجا فقط محیط از لحاظ "مادی" بودنش موثر نیست. چیزیه که قبلا هم گفتم، از نظر من توصیف محیط زمانی که منجر به خلق فضای "معنوی" یا اتمسفر عمیقتر میشه اهمیت بیشتری پیدا می کنه.(فکر کنم قبلا کمی مفصل تر در این باره حرف زدم) به عنوان مثال چیزی درباره زمان روز (صبح یا شب) نگفتی. چیزی درباره اینکه مثلا قضیه کنار یه غار که می تونه جای زندگی خرسه باشه یا وسط یه دشت، بالای کوه، کنار رودخونه و... نگفتی. ممکنه نظر بعضی بر این باشه که اینا مهم نیست و توی یه داستان کوتاه دو صفحه ای حاشیس، ولی از نظر من باعث میشه داستان در سطح عمیقتری شکل بگیره که میشه باهاش ارتباط نزدیکتری برقرار کرد. اگر من بودم زمان مرگ خرس؛ وقتی می خواد چشماشو ببنده مثلا از رنگ آسمون و شکل ابرا حرف می زدم. ببین یه موقع هست تو توصیفاتت در حد ساده تر و کلی تریه و این مربوط به خودته که چقدر توصیف می خوای وارد کنی. ولی از نظر شخص من وقتی اونقدر دقیق درباره حالات چشم و حرکات خرس حرف می زنی و در مقابلش توصیفات فضا ناقص و کار نشدس، یه عدم تعادلی به وجود میاد که چه بسا از دید خواننده محسوس هم نباشه ولی به نظرم روی قوت داستان تاثیر میزاره. و همینطور به نظر میرسه شرح جزییات نبرد مهم تر و اساسی تره که حس می کنم این زیاد با روحیه داستان و حرفی که می خواستی بزنی زیاد جور درنمیاد. تو می خواستی بگی اون خرس روح و احساس داره و در مقابل این انسانها هستن که از دید او وحشی به نظر میان. خب اینو می تونی با تاکید بیشتر در نوشتت بیاری تا جزییاتی که در این مسیر همراهی نمی کنن. دقت کن که من نمی گن اون جزییات اضافه و بیهودن. دارم میگن تعادله کمک می کنه در مسیری که می خوای حرفتو بزنی.
از نظر من اینکه گفت و گوها محاوره ای باشه یا ادبی به نویسنده و درکش نسبت به داستان و فضاش بستگی داره. یه جا ممکنه فکر کنه محاوره ای بودن کمک کنه جای دیگه ادبی بودن. یا با توجه به موقعیت و شخصیتها می تونه بعضی گفت و گوها ادبی و بعضی محاوره ای باشه. به عنوان مثال صحبت شاه با وزیرش می تونه ادبی باشه و گفت و گوی وزیر با یه نفر دیگه محاوره ای (حتی گفت و گوی شاه با وزیر هم می تونه متناسب با شرایط داستان محاوره ای بشه. فرض کن شاه و وزیر توی یه چاه افتادن و در حال مرگن، اونجا می تونه محاوره ای بشه، یا اصلا نویسنده می تونه تصمیم بگیره همه گفت و گوها ادبی باشن، به نظرم بستگی به خواست و تسلط نویسنده داره)
چند جا ایراد تایپی داشتی. (شمشیر درخشش را در پشمهای خرس خاموش کند) و دو سه تای دیگه.
معدود صحبتهایی که وجود داشت تا حدی تصنعی به نظر می اومدن " سلطان مطمئنیم که شما هم لذت بردید" می دونم گفتنش راحته و در عمل پیدا کردن چیزای بهتر کار سختیه. صرفا به عنوان خواننده نظرمو میگم.
در نهایت هم نظرم درباره سیر نوشتنت اینه که در توصیف چیزی که می خوای به یه پختگی نسبی رسیدی. از بین الفاظ و جمله بندی ها می تونی چیز مناسبی بیرون بکشی. اما منتظر اتفاقی فراتر از این هستم. منتظرم از حد این آرایش جملات و توصیفات بگذری. منظورم اصلا این نیست که خوب نیستن یا بی فایدن. صادقانه بگم فکر می کنم این نوشته ها از جنس تمرینن و البته لازمن. حرفم اینه نباید هیچ وقت راضی باشی به چیزی که داری و قانع باشی به سطحی که می تونی توش بنویسی. مدام باید در تلاش برای کاویدن و رسیدن به جاهای عمیقتر باشیم. صرفا پیشنهاد منه ولی ایده بعدی که به ذهنت رسیدو سعی کن با یه آزادی و رهایی بیشتری بنویسی.در مرحله اول کمتر گیر استفاده از جملات شکیل باش و بعد می تونی برگردی و با دید بازتر و کلی تر اصلاحشون کنی. کاملا می دونم که کار راحتی نیست. شاید هم احساس کنی که اصلا این کار به دردت نمی خوره یا نمی تونی باهاش ارتباط برقرار کنی. مهم نیست، صرفا نظر من بود و می تونی هر وقت که مناسب دونستی امتحانش کنی. قصدم بردن داستان (در واقع خودت) به سطح عمیقتره و رسیدن به جاهای نابتر و دست نخورده تر توی وجود خودته.
تکه ای از شعر والت ویتمن:
Oh me! Oh life! of the questions of these recurring
Of the endless trains of the faithless, of cities fill’d with the foolish
Of eyes that vainly crave the light
What good amid these, O me, O life?
the answer
That you are here—that life exists and identity
That the powerful play goes on
and you may contribute a verse
واااوووووووو چه خوب بود خلصت دانلود كردم انشالله بعد نغمه ميخونمش
پ.ن الان جلد اول نغمه ام صفحه 20روزي هم قبل خواب 10 صفحه ميخونم
@جلاد 96973 گفته:
واااوووووووو چه خوب بود خلصت دانلود كردم انشالله بعد نغمه ميخونمش
پ.ن الان جلد اول نغمه ام صفحه 20روزي هم قبل خواب 10 صفحه ميخونم
بعد از نغمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟پس دیگه واسم اس ام اس کن بهشت نظرتو....خخخخخ
ایشالله
خب داستان رو خوندم ایده ش رو دپست داشتم
علی آقا هم که زحمت کشیده و حسابی نکات رو گفته دستش درد نکنه
خوب تونسته بودی اون خوی حیوانی انسان رو به تصویر بکشی
دمت گرم
بازم بنویس
خیلی خوب بود دوست داشتم زاویه دیدشو
خرسه ادمها را هیولا میبینه پس حرفاشونا نباید بفهمه پس اون قسمت اخرش که گفتی خرس شنیده اگه یه تغییر زاویه دید میدادی به داستان و از دید شکارچیا مینوشتی جالب تر میشد به نظرم
بعد خرس ها رو بچه هاشون خیلی حساسن اخربار اگه خرسه واقعا معنی جمله شکارچیا را فهمیده که میخوان برن سراغش دوس داشتم احساسات خرسو نسبت به توله اش لحظات اخر بنویسی
ببخشید زیاد حرف زدم به هرحال بازم بنویس مرسی
داستان خوبی بود.
گرچه اشکالات زیاد زبانیش، برای منی که رو این موارد حساسم، خیلی تو ذوقم میزد و باعث شد اونطور که باید و شاید، از داستان لذت نبرم.
بیشتر جملات مبهم بودند که بیشترش هم به خاطر نادرست به کار بردن واژه ها بود. از علائم نگارشی درست استفاده نشده بود، علائم نگارشی باعث بهخوانی متن میشن.
ایده ش، خوب بود؛ گرچه منو یاد انیمیشن "خرس برادر" انداخت.
با جمله بندی مناسب و رفع اشکالاتی که پایین گفتم، داستان بهتر خواهد شد البته من سواد نقد ندارم و از روی تجربه نقد میکنم. تنها اونایی که با منطق خودتون سازگارن رو بپذیرید
جملاتی که تو سه خط نخست نوشته شدن اشکال دارن؛ یعنی چه جوری بگم، خوندنشون راحت نیست و از نظر ساختاری هم یه جورایی اشکال دارن.
«وحشت زده بود» و «ترسیده بود» یکی هستن و این یعنی حشو. و حشو تو متن درست نیست! آوردن «ترس دیوانه اش کرده بود» بعد از «ترسیده بود» مناسب نیست!
«قبل از آن که شمشیر درخشش را درون پشم های خرس خاموش کند، چنگالی قلبش را بیرون کشید» اگه درست فهمیده باشم، باید یه "ش" به "درخشش" و "شمشیر" اضافه کنید! شاید جمله اینجوری بهتر باشه : شمشیرش درخشش خود را.... و قسمت دوم جمله اولش برام نامفهوم بود و بعدش فهمیدم منظورش قلب مرده! به نظرم "قلب او" بنویسید بهتر باشه.
« سگها وحشیانه می غریدند، جلو دویدند، ده ها سگ، صدها پنجه، صدها دندان. » به نظرم اگه « ده ها سگ » حذف بشه بهتره؛ چون اولش "سگ" رو آوردید.
و این که، چشم خرس سیاه سیاهه و مردمک کشیده نداره! (تو گوگل سرچ بزنید، بیشتر، گربه سانان و خزنده ها مردمک کشیده دارن) پس مردمکش، به اندازه ی کل چشمشه (این نتیجه گیری خودم از چیزاییه که خوندم و دیدم و مطمئن نیستم ) و چون چشمش سیاهه، پس سرخ نمیشه! چون سرخی حاصل پر خون شدن رگ های چشمه و تو خرس این رگ ها معلوم نیستن، چون چشمش سیاهه دیگه :دی
منظور از «هیولا» انسان ها هستن؟ اگه نمیدونه چی هستن، چرا اولش گفته «مردان» ؟! «شیاطین» و « اهریمن » مناسب یه خرس نیست! میشه قبول کرد که یه حیوون یه موجودی که مثلا نمیشناسه رو هیولا بخونه ولی "شیطان" و "اهریمن" مختص انسان هاست. و زیاد خوشایند به نظر نمیرسه که تو یه متن دو صفحه ای، از چندین واژه با معانی تقریبا یکسان استفاده کنید! یکی دو تا کافیه. چون تاحدودی باعث پراکندگی ذهن خواننده میشه.
« هیولاهایی که میخواستند تکه تکه اش کنند، » از کجا میدونه میخوان تکه تکه ش کنن؟ دارید از زبون یه خرس مینویسید، پس سعی کنید مثل اونا دنیا رو ببینید.
« اما بدنش فرمان نبرد نیزه میان سینه.....» گاهی اوقات برای بهتر خوند هشدن بهتریه که علائم مناسب رو بذارید. "نبرد" این نیاز رو داره.
« درد پنجه ي ترس را محکم تر کرد » الان برای "ترس" تشخیص قائل شدید؟ پس باید جمله ر وبهتر بگید.
« تولشو بزنید » "توله شو" درستشه.
« تاحالا حیوونی به این قدرت ندیده بودم » فکر نکنم "به" حرف اضافه ی مناسبی باشه.
« بازایستاد » شاید خوب نباشه، چون "ّباز" یه جور القاکننده ی "بار دوم" یه عمله. "ایستاد" بهتره.
پیروز باشید.
@Ida Lee 97694 گفته:
داستان خوبی بود.
گرچه اشکالات زیاد زبانیش، برای منی که رو این موارد حساسم، خیلی تو ذوقم میزد و باعث شد اونطور که باید و شاید، از داستان لذت نبرم.
بیشتر جملات مبهم بودند که بیشترش هم به خاطر نادرست به کار بردن واژه ها بود. از علائم نگارشی درست استفاده نشده بود، علائم نگارشی باعث بهخوانی متن میشن.
ایده ش، خوب بود؛ گرچه منو یاد انیمیشن "خرس برادر" انداخت.
با جمله بندی مناسب و رفع اشکالاتی که پایین گفتم، داستان بهتر خواهد شد البته من سواد نقد ندارم و از روی تجربه نقد میکنم. تنها اونایی که با منطق خودتون سازگارن رو بپذیرید
جملاتی که تو سه خط نخست نوشته شدن اشکال دارن؛ یعنی چه جوری بگم، خوندنشون راحت نیست و از نظر ساختاری هم یه جورایی اشکال دارن.
@Ajam 97689 گفته:
بعد از نغمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟پس دیگه واسم اس ام اس کن بهشت نظرتو....خخخخخ
ایشالله
بهشت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ته تهش ته ته جهنمم بهشت!!!!!!!!!!
داداش زامبي رو خوندي؟؟؟؟؟
@Scarlet 97692 گفته:
خیلی خوب بود دوست داشتم زاویه دیدشو
خرسه ادمها را هیولا میبینه پس حرفاشونا نباید بفهمه پس اون قسمت اخرش که گفتی خرس شنیده اگه یه تغییر زاویه دید میدادی به داستان و از دید شکارچیا مینوشتی جالب تر میشد به نظرم
بعد خرس ها رو بچه هاشون خیلی حساسن اخربار اگه خرسه واقعا معنی جمله شکارچیا را فهمیده که میخوان برن سراغش دوس داشتم احساسات خرسو نسبت به توله اش لحظات اخر بنویسی
ببخشید زیاد حرف زدم به هرحال بازم بنویس مرسی
اخر داستان روی این که صداها بی مفهمون براش، مجهولن و اینجور چیزا خیلی مانور دادما!
@جلاد 97698 گفته:
بهشت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ته تهش ته ته جهنمم بهشت!!!!!!!!!!
داداش زامبي رو خوندي؟؟؟؟؟
زامبی رو نخوندم نه!
خوندمش !!!!!!!!!!!!!واقعا بگم خوب بود من خيلي خوشم اومد ترشي نخوري يه چيزي ميشي اين من رو ياد شمشير حقيقت انداخت
كلا بگم خيلي خوشم اومد عالي
سلام دوست عزیز... تا قبل از این که خود نویسنده بیاد به یه مورد جواب بدم با اجازه ش
درباره غلط ها ویرایشی حق با شماست و خوب چون داستان کوتاه ها اکثرا ویرایش نمیشه طبیعیه
اگه کمی دقت میکردید متوجه میشدید زوایه دید داستان سوم شخصه نه اول شخص که تو زاویه دید سوم شخص راوی از افکار و رفتار و چیزی که قراره اتفاق بیفته و ... همه شخصیت ها باخبره. ایرادی که شما گرفتید وقتی درست بود که زاویه دید داستان اول شخص و از دید خرس میبود
درود بر شما
فکر نمیکنم آنچنان هم طبیعی باشه! "داستان کوتاه بودن" بهونه ی خوبی برای اشکال دار بودن متن نیست! نویسنده با رعایت اصول نگارشی به متن و خواننده ی متن احترام میذاره. و به نظرم اینا چیزایین که هر نویسنده ای باید بلد باشه و به کار ببره.
راجع به مسئله ی سوم شخص نظر خاصی ندارم، چون سواد ادبی ندارم فقط حس کردم اونجاش اشتباهه و از نویسنده هم خواستم هر موردی که به نظر خودش منطقی بود بپذیره. نتیجه گیری ای که خودم از نوشته های مختلف کردم اینه که سوم شخص گاهی محدود میشه؛ مثلاً اینجا بیشتر، راوی از دید خرس میگه و کمتر از دید مردمان؛ برای همین نویسنده باید توجه کنه که یه خرس دنیا رو چجوری میبینه!
در هر صورت، پوزش میخوام اگه چیز اشتباهی گفتم
@Ida Lee 97754 گفته:
درود بر شما
فکر نمیکنم آنچنان هم طبیعی باشه! "داستان کوتاه بودن" بهونه ی خوبی برای اشکال دار بودن متن نیست! نویسنده با رعایت اصول نگارشی به متن و خواننده ی متن احترام میذاره. و به نظرم اینا چیزایین که هر نویسنده ای باید بلد باشه و به کار ببره.
راجع به مسئله ی سوم شخص نظر خاصی ندارم، چون سواد ادبی ندارم فقط حس کردم اونجاش اشتباهه و از نویسنده هم خواستم هر موردی که به نظر خودش منطقی بود بپذیره. نتیجه گیری ای که خودم از نوشته های مختلف کردم اینه که سوم شخص گاهی محدود میشه؛ مثلاً اینجا بیشتر، راوی از دید خرس میگه و کمتر از دید مردمان؛ برای همین نویسنده باید توجه کنه که یه خرس دنیا رو چجوری میبینه!
در هر صورت، پوزش میخوام اگه چیز اشتباهی گفتم
خواهر هر چی گفتی خوب کاری کردی نظرت بوده! اینقدر واسه کار درست پوزش نطلب!!!!
از این زندگی 17-18-19-20 نمیدونم چند سالمه یه چیزی یاد گرفته باشم اینه بی خودی فک کنی کارات اشتباهن بعدا میزنن کارای درستتم اشتباه می کنن! جمالت قصار خودم خخخخ
خب هر چی گفتی قبول ولی سوم شخص: دانای کل حساب میشه، دانای کل دید خرسو می بینه و واقعیت رو هم می بینه بنا براین توضیح میده اون چیزایی که از دید خرس هیولان در واقع ادمن، یا بقیه مسائل!
علائم نگارشی و اینا یکی به من یادشون بده به کار می برم خخخ
@Ajam 97758 گفته:
خواهر هر چی گفتی خوب کاری کردی نظرت بوده! اینقدر واسه کار درست پوزش نطلب!!!!
از این زندگی 17-18-19-20 نمیدونم چند سالمه یه چیزی یاد گرفته باشم اینه بی خودی فک کنی کارات اشتباهن بعدا میزنن کارای درستتم اشتباه می کنن! جمالت قصار خودم خخخخ
خب هر چی گفتی قبول ولی سوم شخص: دانای کل حساب میشه، دانای کل دید خرسو می بینه و واقعیت رو هم می بینه بنا براین توضیح میده اون چیزایی که از دید خرس هیولان در واقع ادمن، یا بقیه مسائل!
علائم نگارشی و اینا یکی به من یادشون بده به کار می برم خخخ
چشم جناب 17-18-19-20 ساله! ((72))
من بازم نظری راجع به سوم شخص ندارم ((42)) یعنی درواقع هنوز روی همون نظر خودم سوم شخص محدود هستم! خودم سوم سخص رو به این خاطر استفاده میکنم که میشه باهاش فضا رو خوب توصیف کرد ولی بیشتر، محدوده به شخصیت اصلی! کسی نمیتونه به این مشکل پاسخ بده؟!
میشه یاد داد، ولی خودت هم میتونی یاد بگیری، فقط باید موقعی که یه نوشته رو میخونی که میدونی قبلا ویراستاری شده، دقت کنی ببینی کجا و چه جوری واژه ها و علائم استفاده شدن
@Ida Lee 97760 گفته:
چشم جناب 17-18-19-20 ساله! ((72))
من بازم نظری راجع به سوم شخص ندارم ((42)) یعنی درواقع هنوز روی همون نظر خودم سوم شخص محدود هستم! خودم سوم سخص رو به این خاطر استفاده میکنم که میشه باهاش فضا رو خوب توصیف کرد ولی بیشتر، محدوده به شخصیت اصلی! کسی نمیتونه به این مشکل پاسخ بده؟!
میشه یاد داد، ولی خودت هم میتونی یاد بگیری، فقط باید موقعی که یه نوشته رو میخونی که میدونی قبلا ویراستاری شده، دقت کنی ببینی کجا و چه جوری واژه ها و علادم استفاده شدن
خب این قضیه سوم شخصو حل میکنم! یه مدت باید صبر کنی!
علائم نگارشی بخونم یاد بگیرم؟ من خیلی دقت کنم به یا نوشته میفهمم موضوعش چیه! خخ
این رنگ روشن واسه نوشته خوب نیست نمیشه خوندش!