آگاهسازیها
پاککردن همه
حکایات و اشعار
3
ارسال
3
کاربران
1
Reactions
860
نمایش
شروع کننده موضوع 1391/08/28 14:58
روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و ... محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم .
زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟ تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید
sheyton-divane واکنش نشان داد
1391/08/28 16:33
جالب بود.....ممنون
1392/01/14 23:40
جدی؟ منظورم اینه که چطوری بی وقفه شروع کرد به فحش دادن؟
یا بی وقفه فحش داد؛ یا بلافاصله شروع کرد به فحش دادن!
در واقع بیه جورایی بقیه داستان نکته انحرافیه!