سلام دوستان به یاری خدا می خوام این داستان رو شروع کنم داستان درباره غریبه ای مرموز
و مطرود از سوی شهر تالش هستش سعی دارم داستان رو در ژانر های فانتزی حماسی فلسفی
جلو ببرم امیدوارم که خوشتون بیاد انشاءالله فصل اولش رو هم هفته آینده براتون میذارم
مقدمه
اینکه شما در همه جا مطرود باشید خیلی بد هستش من در جای جای مختلف این سرزمین
سفر کردم هربار با شخصیتی متفاوت بعد از پانزده سال سفر در جای جای این سرزمین سکونت در تالش پایان کار من بوده دیگر رمق سفر ندارم در کنار شورشی های نیسا شمشیر زدم همچنین دوشادوش سواران پاراایتاسن در مقابل نیرو های متخاصم آراخزیا و در شهر گنج شیچیکان تحصیل کردم و در اورو تدریس نمودم اما در تمامی این نواحی و نواحی دیگر هنگامی که دیگر نیازی به حضور من نداشتند آرتاریتی بودنم را بهانه و بر مرا طرد می نمودند اینک در تالش در میان درختان آهن زندگی ای دور از اجتماع را انتخاب کرده ام اما همیشه نمی توان در انزوا زندگی کرد
به نظر هیجانی و بسی جذاب میاد((200))
بی صبرانه منتظرم فصل اولو بذاری
فقط لطفا علامتای نگارشی رو بذار که ما متوجه بشیم کی جمله تموم میشه((200))
سلام دوستان فصل اول متنش آماده هستش مونده تایپش کنم منتها یه کاری برام پیش اومده فعلا فرصت تایپ ندارم در اولین فرصت براتون میذارم
سلام دوستان شرمنده برای بد قولی در ابتدا غمی جان گداز و الان هم شروع امتحانات باعث شده تا بد قول شم شرمنده
ای بابا. اینم که خوابید. اول من مجازات هستم حالا هم این. نمی یای بذاری آیا؟ شروع نشده تموم شد؟
سلام نه تموم شد نه متوقف مشکلی که داره اینه که مادربزرگم به رحمت خدا رفت
و یه مدت حوصله اش رو نداشتم الان هم خورد به امتحاناتم در اولین فرصت میذارم
شرمنده
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
@helen orsineh prospro 106719 گفته:
ای بابا. اینم که خوابید. اول من مجازات هستم حالا هم این. نمی یای بذاری آیا؟ شروع نشده تموم شد؟
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
قسمتی از فصل اول
سیصد سال از زمانی که ریت ها ناپدید شده اند می گذرد. سرزمین پارِِتا pareta در صلحی نا پایدار بعد از نا پدید شدن ریت ها طی جنگی طولانی با تاریکی دروازه سارلک پارمس ها وظیفه محافظت از حفظ توازن و صلح پادشاهی ها را بر عهده گرفتند اما نسل آن ها نیز رو به انقراض رفت و سپید ساحران ( هجده ساحر و ساحره سفید پوش که وظیفه پارمس ها رو به عهده گرفته بودند ) وظیفه آنها را به عهده گرفتند؛ یعنی آنها را عملا کنار نهادند اما الان تنها پادشاهی منسجم و پایبند به قوانین در خطر بود پادشاه برای آن ها در خواست کمک فوری فرستاده بود و در آن درخواست حمایت از دو فرزندش را داشت. قرار بر آن بود که فرزندانش در قالب سرکشی به تالش بروند و از آن طریق از قصر و آشوب های اطرافش دور شوند
********
در باز شد مدت ها از آخرین باری که کسی جرات کرده بود آن در را باز کند می گذشت. هیچکس جرات پا گذاشتن در خلوت تنها پارمس باقی مانده را نداشت تنها پارمسی که توسط یک ریت تعلیم داده شده بود....
نیم فصل اول
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
منتظر فصل های بعدی این کتاب باشید.
مجموعه غریبه ای از دیار تالش
جلد اول نزاع جادوگران
ارائه کامل فصل اول.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
فصل اول به صورت کامل
فونت بزرگ شده تا به صورت آسان بر روی گوشی های همراه هم قابل خواندن باشد.
منتظر فصلهای بعدی کتاب باشید.