درمورد داستانت باید بگم که خیلی پایان تاثیرگذاری داشت و اضطراب کاراکتر از دیده شدن توسط مسافر نابینا رو خوب منتقل کردی به خواننده.
اما درمورد نوشته دوم باید بگم دوست عزیز اتفاقا نوشتن برای طبقه فرودست و کارگره و باید باشه! ما با نوشتنمون باید قلم رو توی دست خودمون نگه داریم
شاید برای ما از دنیا همین قلم وکاغذ مونده همین تنها تریبون ماست که حرفمون رو بزنیم و دیده بشیم پس هرگز نا امید نشو و با نظرات سرد و بی روح بقیه دست از قلم نکش هرچند که خوب میدونم این دست نظرات اون هم از ظرف خانواده و دوستان چقدر روح لطیف هنرمند رو آزار میده.
@real 106902 گفته:
درمورد داستانت باید بگم که خیلی پایان تاثیرگذاری داشت و اضطراب کاراکتر از دیده شدن توسط مسافر نابینا رو خوب منتقل کردی به خواننده.
اما درمورد نوشته دوم باید بگم دوست عزیز اتفاقا نوشتن برای طبقه فرودست و کارگره و باید باشه! ما با نوشتنمون باید قلم رو توی دست خودمون نگه داریم
شاید برای ما از دنیا همین قلم وکاغذ مونده همین تنها تریبون ماست که حرفمون رو بزنیم و دیده بشیم پس هرگز نا امید نشو و با نظرات سرد و بی روح بقیه دست از قلم نکش هرچند که خوب میدونم این دست نظرات اون هم از ظرف خانواده و دوستان چقدر روح لطیف هنرمند رو آزار میده.
یه دنیا ممنون که برا داستانم وقت گذاشتین ((48))
بله حق با شماست، اصلا قلم درد کشیدهها بسی سر تر از قلم ملت بیدرده!
ولی به من هم حق بدین، دلم خیلی پره از خیلیها.
ولی چشم ناامید نمیشم، به لطف دوستانی مثل شما ((48))
معمولا میگن نباید با لحن عامیانه بنویسیم ولی خب اینم خودش یه کلی اما و اگر داره! اینکه شما تمام متنت رو به این حالت نوشتی، این قانون رو از بین میبره
بیشترین قسمتی از داستانت رو که ازش لذت بردم، اون جایی بود که میگفت با یه شخصیت خیالی صحبت میکنه یا کلا تو رویا و دنیای تخیلیش زندگی میکنه. خوشم اومد چون دقیقا مثل من بود!
به نظرم نوع پایان دادن داستانت و یجورایی اون نکات اخلاقی که توی داستان نهفته بودن، خودش یه امتیاز بزرگ برای زیبایی داستان محسوب میشه!
پ.ن: مشتاقم اون داستانی که گفتید دو بچه ربوده میشن و به یه دنیای دیگه میرن رو بخونم
خسته نباشی.
واقعا لذت بردم از داستانت. معلومه که واسش زحمت کشیدی.
اصلا با نوشته دوم موافق نیستم. حــــــــق نداری خودتو تا این حد پایین بیاری که فکر کنی بدلیل طبقه اجتماعیو این چرت و پرتا باید دکتر و مهندس بشی.
هیچکدوم از افرادی که توی این انجمن، فانتزی لایبرری، نگاه دانلود یا انجمن بوک پیج هستن اونقدرا هم طبقه اجتماعی بالایی ندارن، اما از این گروه، استعداد و ذوق می باره.
ما گروهی هستیم که تعیینمی کنیم چه آدمایی بشیم نه پدر مادرامون. نه
زاده بودنمون.
انتظار داشتم کسی که خودش دست به قلم و دست به کتابه، این رو بدونه که توی دنیای واقعی هم اگه مردم با هم برابر نباشن، تو دنیای خیال
زاده نداریم و هرچیزی ممکنه.
@Banoo.Shamash 106927 گفته:
معمولا میگن نباید با لحن عامیانه بنویسیم ولی خب اینم خودش یه کلی اما و اگر داره! اینکه شما تمام متنت رو به این حالت نوشتی، این قانون رو از بین میبره
بیشترین قسمتی از داستانت رو که ازش لذت بردم، اون جایی بود که میگفت با یه شخصیت خیالی صحبت میکنه یا کلا تو رویا و دنیای تخیلیش زندگی میکنه. خوشم اومد چون دقیقا مثل من بود!
به نظرم نوع پایان دادن داستانت و یجورایی اون نکات اخلاقی که توی داستان نهفته بودن، خودش یه امتیاز بزرگ برای زیبایی داستان محسوب میشه!
پ.ن: مشتاقم اون داستانی که گفتید دو بچه ربوده میشن و به یه دنیای دیگه میرن رو بخونم
خوشحالم که داستانمو پسند کردین.
من به این دلیل لحن عامیانه رو برای روایت داستانم انتخاب کردم چون فکر میکردم اینطوری حس کاراکتر بهتر به خواننده منتقل میشه، به نظرم متن هر چی ساده تر باشه مخاطب بیشتر احساس راحتی میکنه و بعد حس راحتی همیشه کانکشن رخ میده!
البته یه دلیل دیگه هم داشتم ((79))
غیر محاورهای اصلا بلد نبودم!!!
اون داستان دو بچه رو تو یه دفتر کوچیک که جلد سخت خیلی خوشگلی داست نوشته بودم. بعد اینکه بابام داستانمو خوند و باقی قضایا که تعریف کردم، همه صفحههایی رو که روش نوشته بودم رو کندم انداختم دور! دفترو گذاشتم یه گوشه خونه بعدها دیدم مادرم برداشته اونو دفتر قسطبندی خرازی محلهمون کرده!
خوبه که این یکی رو تو ورد آنلاین نوشتم!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
@helen orsineh prospro 106928 گفته:
خسته نباشی.
واقعا لذت بردم از داستانت. معلومه که واسش زحمت کشیدی.
اصلا با نوشته دوم موافق نیستم. حــــــــق نداری خودتو تا این حد پایین بیاری که فکر کنی بدلیل طبقه اجتماعیو این چرت و پرتا باید دکتر و مهندس بشی.
هیچکدوم از افرادی که توی این انجمن، فانتزی لایبرری، نگاه دانلود یا انجمن بوک پیج هستن اونقدرا هم طبقه اجتماعی بالایی ندارن، اما از این گروه، استعداد و ذوق می باره.
ما گروهی هستیم که تعیینمی کنیم چه آدمایی بشیم نه پدر مادرامون. نه
زاده بودنمون.انتظار داشتم کسی که خودش دست به قلم و دست به کتابه، این رو بدونه که توی دنیای واقعی هم اگه مردم با هم برابر نباشن، تو دنیای خیال
زاده نداریم و هرچیزی ممکنه.
ممنون، لطف دارین ((48))
بله حق با شماست ولی تو نوشتهام طرز فکر اونموقع خودمو و خانواده و جامعه رو گفتم و ازش گله کردم نه اینکه الان هم واقعا این نظرو داشته باشم اگه غیر از این بود اینجا چیکار میکردم!
ولی باز هم ممنون به خاطر حرف های قشنگتون، درسته تو دنیای خیال ما میتونیم هر کسی باشیم یا بشیم! خود واقعیمونو چیزی که شاید تو دنیای واقعی نتونیم!
داستان خوبی بود موضوعش هم خوب امیدوارم که بازم بنویسید سبک خوبی هم انتخاب کردید فقط اینکه یکم شخصیت داستان تلخ و منفی باف و نچسب بود در یک کلام منزوی بار مثبتی نداره یکم شخصیت هاتون ملایم تر باشه بهتره
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
انسان های منزوی دو دسته هستند یک دسته کاری به مردم ندارند اصلا و نظر و رفتار مردم براشون اهمیت نداره و یک دسته هم منزوی نما و به قول گفتنی منزوی به سبب بدبینی شدید این دسته نچسب محسوب میشن چون هر عمل و کنشی رو برعلیه خودشون میبینند
@سید 106948 گفته:
داستان خوبی بود موضوعش هم خوب امیدوارم که بازم بنویسید سبک خوبی هم انتخاب کردید فقط اینکه یکم شخصیت داستان تلخ و منفی باف و نچسب بود در یک کلام منزوی بار مثبتی نداره یکم شخصیت هاتون ملایم تر باشه بهتره
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
انسان های منزوی دو دسته هستند یک دسته کاری به مردم ندارند اصلا و نظر و رفتار مردم براشون اهمیت نداره و یک دسته هم منزوی نما و به قول گفتنی منزوی به سبب بدبینی شدید این دسته نچسب محسوب میشن چون هر عمل و کنشی رو برعلیه خودشون میبینند
ممنون از لطفتون
من فکر نمیکنم شخصیت داستان من منزویِ از نوع دومی باشه که شما فرمودین ولی اگر هم باشه خب چیزیه که هست و ما هم داریم تو دنیامون!
پس چرا من تو داستانم نداشته باشم!؟
به نظرم شخصیتهای داستانی قرار نیست همیشه دلچسب باشن.
باز هم یه دنیا ممنون از اینکه وقت گذاشتین هم برای خوندن و هم نقد، بیشتر برای نقد! ((48))