این اولین داستان در حال نگارش من هست. تا حالا 10 فصل نوشتم اما برای ویرایششون یک کم زمان می بره. هر هفته نیم فصل قرار می گیره، که بدلیل طولانی بودن فصول هست. حالا مقدمه:
داستانی از سرزمینی دیگر، که از ابتدا تا کنون به ما پیوند خورده. آرتمیس و دلفیس. کلمه ها قدرتمندند. اما این دو کلمه، ماورای قدرت و جنبش هستند. سرزمین هایی حاکی از قدرت و زنده از حرکت سرزمین های دوقلو. سرزمینی که به سرزمین ما پیوند خورده، از حالا تا ابد.
نکته:کاورش رو به زودی می زنم.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
چیز دیگری را که باید به عرض برسانم این است که لسلی و الکسا(دو دوستی که در آینده با آنها آشنا می شوید) بسیار خوشحال می شوند اگر آنها را در این سفر همراهی کنید. با این وجود که خودشان بارها و بارها آن را طی کرده اند.
آخرین نکته ی مهم این است که اگر می خواهید با داستانی سراسر هیجان، ترس و عجایب حیرت انگیز دلفیس روبه رو شوید ورق بزنید.
امضاء
نویسنده و خدمتگزار شما
پ.ن: آدرس دوستم: دلفیس، چمنزار لانتس، درخت گیلاس، فارست، جادوگر درخت گیلاس.
می بینم که شماهم مثل من قورباغت رو نصفه قورت دادی رفت!«شوخی»
بگذریم واقعا ناراحت شدم از اینکه داستان رو نصفه رها کردین.درسته کتابه اولتونه امّا شکست به این زودی ؟.اینو خودم تجربه کردم که نصفه رها کردن داستان باعث میشه که روحیه نویسندگیت سرکوب بشه و در نتیجه در کتاب دوم کمتر انرژی و شور و شوق داشته باشی.
حالا چه اشکالی داره کتاب اولت رو گند بزنی؟خیلی از نویسنده ها بودن که کتاب های اولشون رو بخونی فقط میتونی کتابو پاره کنی ، پس به این زودی نا امید نشو و یک بار دیگه تو یه دفتر چه بشین شخصیت هات رو بنویس و چهار چوب داستانت رو بساز و در همون چار چوب از اول شروع به نوشتن کن.
باشد تا موفق شوی!((58))
ببخشید زیاد حرف زدم و وقتت رو گرفتم.