سلام.
کتابم رو خوندین و واقعا خوشحالم که خوشتون اومد و خواننده داشتم. به همین خاطر تصمیم گرفتم ایده رو با کمتجربگی و نثر و فضاسازی و محدود سازی، خراب نکنم تا حقمو ادا کرده باشم. نثر دارک شده یه جورایی، و داستان تیره و گنگه. میخوام روشن و خوندنی بشه، داستان منسجم میشه و شخصیتها حذف و اضافه میشن. خط داستان مشخص میشه، نکات و اشتباهات ریز اصلاح میشن، خلاصه بهتر میشه. امیدوارم منتظر بمونید، هر جند زیاد طول نمیکشه. من روزی چند ساعت وقت میذارم
با پونزده تا فصل بر میگردم
البته شاید هم کمتر :دی
اصل داستان همون قبلیه ولی نثر بهتر و اتفاقات زیباتر شدن
منتظر بمونید.
سلام داستان جالب و خوبیه کاش همون قبلیه رو ادامه میدادی ولی بی صبرانه منتظر بعدشم .راستی کانال تلگرامو پیدا نکردم حذف شده؟
سلام
این بار خیلی با دقت خوندمش و به این نتیجه رسیدم
اون اولین ویراستش واقعا نابود بود. وقایع تند و ناپخته پیش می رفت و همه چیز خیلی گیج کنننده. بود. خود من که ده تا رولینگو درس می دم(از نظر اسم و جزییات و اینجور چیزه ها وگرنه من به خانم رولینگ نمی رسم.) گیج می می شدم.
اما ان یکی با اینکه ایده همون بود اما به نظر می اومد پخته تر بود. اسم ها هم عالی بودن. اما یه حسی بهم میگه بدون اینکه خودت بدونی داری یه تقلید ضعیفی میکنی از همه ی کتابایی که خوندی. مخصوصا سفیر کبیر. حالا نمی دونم. اما روش فکر کن.
از اون رابطه ی بین سپهر و تارا هم واقعا خوشم اومد چون اکثر فانتزی ها باید چاشنی رومانتیک داشته باشند.
اما به نظرم حیفه. بنویسش. اما چاپش نکن. یه دو سال دیگه میتونی یه چیز قشنگ از توش در بیاری.