زاده شده از دو قوم از دو قدرت شاهزادی ای نا خالص زاده نیرو وارث بر حق نگهبان قدرت
الکس پسر 14 ساله ای هست که با خاله خود زندگی آرومی دارد ولی با ورود لوسی زندگی او دچار دگرگونی می شود دگرگونی از جنس جنگ از جنس قدرت از جنس خیانت و در آخر چه می شود؟ نابودی دنیا و یا بازگشت تعادل و صلح در هفت دنیا
سلام دوستای گلم لطفا با نظرتون هر فصل این کتاب رو جذاب تر از قبلش کنید
فصل اول - فصل دوم
سلام کجا رفتی
بیا یه چیزی بگو
لطفا با لحن مهربانانه بخون اینا رو ������
شروع داستانتو دوست داشتم و اینکه داستانو هدایت کردی به سمت اینکه خونه رو توصیف کنی.
لحن نوشتنت یه حالت دوست داشتنی مخفی خوبی داره ...(مخفی������)
ولی خیلی جاها دیده میشه که لحن ادبی نوشتنت تغییر میکنه و عامرانه میشه ( همینو بهش میگن؟������)
مثلا
آخر خط هفت ، صفحه ی اول= خونه ( خانه باید بشه که یکنواختی از دست نره)
و این خارج شدن از حالت ادبی یهو تا خط نه ادامه داره
خط هشت= قرار داره_ درسته ( اینو برش دار. به نظرم کسی نمیتونه چنین حدسی بزنه که بخواد درست باشه. اونم رییس جمهور چهارم) _ میگم
خط نه= رو ( را)
خط چهارده = تلوزون( تلویزیون) و اینکه یه فعل قرار دارد هم بعدش انگار جا افتاده ___ ای کاش کتابتو دست یه ویراستار میدادی که این چیزای خیلی کوچولو رو برات درست کنه+ به علاوه ی اینکه + تو چرا انقدر با نقطه و ویرگول و این چیزا قهری؟ یه عالمه جا نقطه لازم بود و یه عالمه جا ویرگول
کتابتو به ویراستار بده حتما . حیفه فصلای به این قشنگی با چیزای به این کوچیکی خدشه دار بشن.
به ویراستار بدی دیگه لازم نیست وقت بزاری رو درست کردن این چیزا و وقتی ویراستار برات اینا رو درست میکنه، خودت بقیه ی فصلاتو مینویسی.
آخر خط بیست و دو = و بله میرسیم (" و بالاخره میرسیم " بهتر نیست؟)
نوشتی برای مهمان اتاقی... ( "اثاثیه ز اتاق مهمان شامل .." نظرت درمورد این چیه؟) یه چراغ مطالعه هم بزار برای بیچاره������ شاید از تاریکی بترسه بخواد شب روشن بزارتش ������������(به این میگن گیر الکی)
خط ده= ازدحاد جمعیت ( به نظرم کلا بنویس" منطقه ای شلوغ و پر ازدحام است")
یه جا هم نوشته بودی اتاقی شیری رنگ ( اتاقی با دیوار های شیری رنگ)
خط بیست و سه= جایی که داخل که شوی(" جایی که وقتی داخل شوی" تکرار که داره)
خط بیست و پنج و بیست و شش و بیست و هفت هم همون قضیه ی از حالت ادبی در اومدن رو داره
یکنواختیش یهو به هم میخوره . سعی کن درستش کنی و اگه سخت بود یا ادبیش بیریخت میشد، یکم جمله بندیتو عوض کن تا قشنگ دربیاد.
صفحه ی دو خط دو در مورد شلوار دیگه دوباره پوشیدمو نگو همون یبار کافی بود(" اما به آن توجهی نکردم و به طرف آشپرخانه راه افتادم)
یه تو صفحه ی اول حدودای خط بیست و هفت نوشتی " میتونه به کل روزم را خراب کنه ( به اضافیه و یکم تغیرش بده که یکنواخت شه )
یه جایی تو صفحه ی دو������( " خاله مارگارت درحالی که لباسی سفید و جین آبی برتن داشت صبحانه را آماده میکرد" اینطوری چطوره؟)
آقا من بخوام این روند گیر دادن ریز به ریزو ادامه بدم یه دفتر بیست برگ لازم دارم . و گناه داری واقعا. چون داستانت خیلیم قشنگه و خیلیم دوست داشتنیه .
گیر آخرم اینه که چرا آلکس تو هر جمله ش میگه خاله مارگارت . اصلا نگه اشکالی داره. مورد بوده دو بار تو یه جمله ی نیم خطی کلمه ی خاله مارگارت اومده ) معمولا نوجوونا اینقدرام دیگه مودب نیستن ، میتونی کلا بر داری کلمه شو.
البته هز طور خودت صلاح میدونی
موفق باشی
سلام داداش
تازه داستانتو خوندم.
کی قراره ادامهش رو بزاری؟
نصفه که ولش نمیکنی؟؟😢😢
مردیم از انتظار
مرسی از نقد های خوبتون سعیمو میکنم که از بین ببرمشون درمورد فصل دهی هم یه کم بخاطر کارم سرم شلوغه ولی ادامش میدم با معذرت از تاخیر
بلاخره اومدی فکر میکردم نمییای
خوب کی ادامش میدی
یه لحظه صبر کن آقا.
قاطی کردم پاک.
سلام چطوری خوبی. تو خیلی جذابیا! اه راستی تو جادوگری. هفت تا سرزمینن که همه جادویین. من ششب تا صبح بهت تمرین می دادم تا مقاوم بشی. پدر و مادرت جادوگر بودن و تو دورگه ای.
سریع لباساتو جمع کن تا بریم یه جهان دیگه.
- اوکی من حاظرم.
چه خبرا بابا. یه مقدمه چینی ای. یه تعجبی. همین ط.ر راح تقبول می کنه. به خودت همینا رو بگن که نمیتونی درک کنی مخت می هنگه. چرا این بلا رو سر شخصیتای داستان میاری.
نکته ی بعد:وقتی داری خونه رو توصیف می کنی از فعول مختلف استفاده کن. هی نگو داریم. داریم.
نکته ی بعد:«ایده ی داستانت جالبه. اما داری اشتباه استفاده اش می کنی. سعی کن یکم بیشتر روی ایده فکر کنی که چطور استفاده اش کنی.
نکته ی بعد:یهو همه چی رو درباره ی الکس می گی و خلاص. یکم احتیاط به خرج بده. تو اطلاعات دادن به خواننده ها خسیس باش.
نکته ی بعد:«خواننده را منتطر و تشنه نگه دار. یکم هیجان، یکم اشتیاق وارد داستان کن.
نکته:بازم می گم، یهو نیا همه چیو درباره ی طبقه بندی سرزمین و خدایان توضیح بده.
کلمه های غنی استفاده می کنی، که خلی خوبه.
یک رو صفحه آراییش دقت کن. علاعم نگارشی و به وقتش یه اینتر بزن.
یه کم قیافه ی این شخصیتاتو توصیف کن.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
نکته:این بخش کتاب سخنگو رو دوست داشتم و هوشمندانه بود. اما ایکاش یکم برای این گروه ها خصوصیات متمایزی تایین می کردی
سلام هر کاری کردم نشد دانلود کنم((119))