یه داستان کوتاه دو قسمتی که جدال افکار یک نویسنده در داستانهایش و در دنیای واقعی را به تصویر می کشد.
امیدوارم لذت ببرید. ممنون میشم نظر بدید.
اولش خوب بود، می خواستم تا ته بخونم اما نمیدونم، فکر کنم کنترل ریتم از دستت خارج شد. تغییر کرد...
سلام چند صفحه اول رو خوندم داستان متن جالبی نداره یه جورایی لحنش روی مخ خواننده هستش تکرار زیاد داره و با عرض پوزش تداعی لحظه ای هستش که یک فرد وراج و اعصاب خورد کن داره با آدم صحبت می کنه
شرمنده بخاطر انتقادم
@Envelope 105912 گفته:
اولش خوب بود، می خواستم تا ته بخونم اما نمیدونم، فکر کنم کنترل ریتم از دستت خارج شد. تغییر کرد...
ممنون که گفتید. اولین داستان کوتاهمه و صرفا می خواستم متن انسجام داشته باشه برای همین وقت زیادی روی روند اتفاقات نزاشتم. صرفا نوشتم و گفتم بزارم ببینم متنم نسبت به قبل فرق کرده یا نه.
ممنون می شم اگه بتونید تا ادامه اش رو تحمل کنید و نظر بدید.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
@سید 105913 گفته:
سلام چند صفحه اول رو خوندم داستان متن جالبی نداره یه جورایی لحنش روی مخ خواننده هستش تکرار زیاد داره و با عرض پوزش تداعی لحظه ای هستش که یک فرد وراج و اعصاب خورد کن داره با آدم صحبت می کنه
شرمنده بخاطر انتقادم
بابت وقتی که گذاشتید و خوندید ممنونم. سعی می کنم تکرار ها و افکارش رو درست کنم. بازم تشکر.
ممنون میشم تاپیک من مجازات هستم رو هم بخونید نظرتون رو درباره اون هم بگید. تا شاید بتونم ایرادات رو برطرف کنم. ممنون.