Header Background day #27
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

چطور وجود خدا را اثبات کنیم؟! (سؤالاتی در مورد خدا)

5 ارسال‌
5 کاربران
9 Reactions
3,838 نمایش‌
skghkhm
(@skghkhm)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 300
شروع کننده موضوع  

راههای زیادی هست .دین ، فلسفه، منطق و .... , و البته

از راه عقل وجود خدا را می شود اثبات کرد اما خب خیلی جاها پیچیده و یا احساسی برخورد میشه اما من براتون خداشناسی رو ازسایتی دیدم که به زبان ساده وکاملا مطابق عقل بیان می کنه تا هم متوجه بشید وهم بتونید برای بقیه به راحتی توضیح بدید:

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

برهان فطرت

برای پی بردن به وجود خداوندی که ما و همه هستی را آفریده و ما نیاز به برقراری ارتباط با او، ستایش ، پرستش و کمک گرفتن از او داریم هیچ دلیلی به اندازه فطرت به ما اطمینان نمی دهد هر انسانی در قلب و روح خود خدا را شناخته و به او عشق می ورزد همان خدایی که تمام هستی را خلق نموده تا ما در آسایش بوجود آمده ،زندگی کنیم ، هم او که به ما آنچه نیاز داشتیم را هدیه داد تا بتوانیم لذت زنده بودن را درک کنیم از خلق تک تک سلول های بدن مان تا غذایی که می خوریم و هوایی که تنفس می کنیم تا دستگاه های حیاتی بدن که با آنها از این امکانات (مثلا اکسیژن با دستگاه تنفسی و شش ها) بهره می بریم تا تمام کائنات و ذرات درون اتمی همه و همه برای راحتی زندگی ما فراهم آمده است ، هم او که همانند پدری دلسوز و مادری مهربان همیشه مراقب و ناظر ماست و هرجا به کمکش نیاز داشته ایم و از وی کمک خواسته ایم دریغ ننموده است ، هر انسانی خدا را احساس می نماید و با او رابطه برقرار می کند و هرچقدر قلب انسان پاک تر و روح او سبکبار تر باشد با خدای خود راحت تر و بهتر رابطه برقرار می کند و می تواند او را کاملتر شناخته و درک کند این نوع شناخت را گاهی برهان فطرت برای پی بردن به وجود خداوند می نامند، اما متأسفانه برخی از انسان ها بدلیل نافرمانی ها ، تیره کردن روح و قساوت قلب که با ارتکاب گناهان و آزار دادن بندگان خدا ایجاد می شود این حس فطری برای درک خداوند متعال را با پرده ای از حجاب های جهل و گناه پوشانده و قلبشان سراسر تردید می گردد تا جایی که وجودشان را خشم و کینه و حسد و نفاق و کفر می پوشاند و هیچ نقطه پاکی در آن مشاهده نمی گردد لذا هرچیز خوب و معنوی را انکار نموده و فقط به غرایز حیوانی خود تمایل نشان می دهد این افراد کسانی هستند که دیگر قابلیت هدایت ندارند و حتی حاضر به فهمیدن نظر مخالف خود نیستند تا آن را سنجیده و درست و غلط آنرا تشخیص دهند این افراد همان هایی هستند که قلبشان مرده است و با مرگ جسمشان واقعیات هستی را می فهمند

برای شناخت و پی بردن به وجود خداوند دلایل زیادی وجود دارند برخی از آنها حسی و برخی دیگر عقلی هستند که اطمینان قلبی را بیشتر می نمایند و باور انسان را قوی تر می کند

برهان نظم

به گوشی موبایل یا ساعت خود نگاه کنید آیا امکان دارد قطعات فلزی و پلاستیکی آن بدون هیچ دلیلی ، بدون وجود هیچ شخصی و بصورت کاملا تصادفی به هم برخورد کنند و یک مجموعه هوشمند و منظم مانند گوشی موبایلتان را تشکیل دهند ؟

هیچ انسانی (اگر قدرت تعقل داشته باشد!) اینگونه نمی اندیشد بلکه براحتی می فهمد که این قطعات ریز و حساس را شخص عالمی با علم به کاربرد هر کدام ار آنها در جای خاصی قرار داده و آنها را منظم نموده است

این شخص به وسیله ای که می خواسته بسازد علم کافی داشته و قدرت کافی هم برای منظم نمودن این وسیله داشته است، شما اگر فقط بدن خودتان را در نظر داشته باشید از بیش از هشت میلیارد سلولی که هر کدام در جایگاه خود قرار گرفته، کارشان را به خوبی انجام می دهند تا شما زنده باشید ، دستگاه های حیاتی بدن را در نظر بگیرید همه این ها از دو سلول اولیه ایجاد می شوند هرکدام می دانند که باید به چه سلولی تقسیم شده و باید چه کاری را انجام دهند حال شما با این مقایسه به کل هستی از ریز ترین ذرات تا بزرگترین مجموعه های آن نگاه کنید

دانشمندی خداپرست بود و دوستی داشت که منکر وجود خدا و خالق برای هستی بود و می گفت ما و همه هستی با یک تصادف بوجود آمده ایم، روزی این دانشمندِ خدا پرست ، دوست کافر خود را به خانه اش دعوت نمود ، او را به کارگاه اختراعاتش برد، ماکتی از منظومه ی خورشیدی به او نشان داد که بسیار زیبا و دقیق بود، با یک حرکت چرخ دستی ، همه کرات می چرخیدند و منظره زیبایی به نمایش در می آمد، دوست او با دیدن این ماکت زیبا شروع به تمجید از این اختراع نمود و دانشمند را تحسین کرد، بعد از اینکه حرفای او تمام شد ، دانشمند گفت : این ماکت را من درست نکرده ام و کسی دیگر نیز آنرا درست نکرده است بلکه بر اساس یک تصادف، چند قطعه چوب ، فلز و پلاستیک به هم برخورد نموده و این ماکت را ایجاد کرده است! دوست او از صحبت های دانشمند متعجب شد و گفت : امکان ندارد که تعدادی قطعه خام به هم برخورد کند و اینچنین مجموعه منظم ، زیبا و دقیقی درست شود که مدل زیبایی از منظمومه خورشیدی است، شخص کافر به اینجای حرف هایش که رسید ، دانشمند گفت : چطور تو معتقدی که این ماکت و نمونه کوچک حتماً باید سازنده ای داشته باشد تا آنرا ساخته و منظم کند اما جهان هستی و اصلی که بسیار زیباتر و دقیقتر ، و از همه مهمتر واقعی است را بدون خالق و ناظم می پنداری!؟ دوست کافر با شنیدن این سخنان به فکر فرو رفت و همان جا نشسته اقرار کرد که من اشتباه می کردم و حالا به وجود خالق و ناظم هستی ایمان آوردم.

بوسیله برهان نظم ، وجود ناظمی (نظم دهنده) برای هستی اثبات می شود، کسی که هم علم به هستی ای که می خواهد خلقش کند و نظمش دهد دارد و هم قدرت بر خلق و نظم دهی دارد پس برهان نظم وجود خالق و خدایی ناظم ، عالم و قادر را اثبات می کند

برهان ضرورت و امکان

وجود هر پدیده نیازمند پدیدآورنده خود است، به مثال زیر توجه کنید:

به برگی که در حال افتادن از درخت است نگاه کنید، افتادن برگ دلیل و علتی دارد مثلا باد می وزد و برگ را از شاخه به زمین می اندازد ، باد علت افتادن برگ است و افتادن برگ ، معلول آن ، اما خود باد نیز نیاز به علت دارد و علت آن مثلاً جابجایی طبقات هوا و جوّ است با این نگاه ، باد که علت پدیده بعدی بود نسبت به قبل از خود پدیده و معلول است، جابجایی طبقات گرم و سرد جوّی نیز پدیده و معلول علت دیگری است که گرما و حرارت خورشید است پس این جابجایی برای بعد از خود ، علت و برای قبل از خود معلول است ، شما می توانید همینطور هزاران علت و معلول را در طول هم بشمارید که هر کدام برای بعد از خود علت اند و برای قبل از خود معلول و پدیده به شمار می آیند تا اینکه به وجود خداوند متعال می رسیم که در رأس همه علت ها قرار دارد

پرسش: شما به درستی سلسله علت ها و معلول ها را بیان نمودید اما چرا آنها را منتهی به وجود خدا نمودید؟ به بیان ساده تر چرا برای خدا علت در نظر نمی گیرید؟ علت و پدیده آورنده خدا چیست؟

پاسخ: وجود هر پدیده نیازمند به علت و پدیدآورنده ی خود است و وجود پدیدآورنده ، مسبوق و زودتر از پدیده ی خود است؛ پس هیچ پدیده ای بوجود نمی آید ، مگر آنکه پدیدآورنده و علت آن زودتر از خود او به وجود آماده باشد.

اگر سیر پدیده ها و پدیدآورنده ها به خداوند ختم نشود و بی نهایت باشد(تصویر الف) ، بدلیل آنکه وجود پدیدآورنده می بایست زودتر از پدیده خود بوجود آید ، هر پدیده منتظر می ماند تا قبل از خودش علتش محقَّق شود و آن هم نسبت به قبل از خود و همینطور تا بینهایت علتها و معلول ها منتظر بوجود آمدن می ماندند و هیچ چیزی در عالم بوجود نمی آمد

پس ما از وجود پدیده های بیشمار در اطرافمان در عالم متوجه می شویم که سیر این پدیده ها و پدیدآورنده ها به ناچار می بایست به وجودی برسد که آن وجود نیازمند علت نباشد به عبارت دیگر او علت همه علتها و ضروری الوجود است و اوست که خلقت را شروع نموده و این سیر پدیده ها و پدیدآورنده ها را آغاز کرده تا به ما رسیده اند ما این وجود را خدا می نامیم (تصویر ب) همچنین روشن می شود که خداوند بی نیاز مطلق است زیرا اگر به کسی یا چیزی نیاز داشت به همان اندازه نسبت به آن شیء ، معلول و پدیده بود و آن شیء در مرحله قبل از او وجود داشت و دیگر این وجود مورد نظر ، آن وجود ضروری و خدا نبود بلکه یکی از علتهای واسطه ای بود، پس با همین برهان، بی نیاز مطلق بودن و غنی بودن خدا ثابت می شود (یعنی خدا به هیچ چیز و هیچ کسی نیاز ندارد درصورتی که همه به او نیازمندند ، پس براحتی جسم نداشتن خدا نیز از این توضیحات معلوم شد زیرا ، جسم داشتن محدودیت است چون جسم در مکان و زمان محدود می گردد و به آنها نیازمند است یعنی اگر خدا جسم داشت به آن نیاز داشت و خدا بی نیاز مطلق است پس خدا وجودی بدون جسم است)

تالارگفتمان 1

(توضیح: اگر این وجود-خدا- هم نیازمند به علت بود ، پس او ضروری الوجود و خدا نبود بلکه یکی از علتهای میانی بود ، باز هم این سیر رو به بالا ادامه می یافت و همانطور که گفته شد با توجه به مسبوق بودن علت نسبت به معلول، هیچ چیز در عالَم ایجاد نمی شد اما ما از وجود پدیده های ایجاد شده در عالم پی می بریم که این سیر پدیده ها و پدیدآورنده ها به وجودی می رسد که وجودش ضروری و حتمی باید باشد و خودش هم نیاز به پدیدآورنده نداشته باشد)

ضروری الوجود یعنی وجودی که حتما باید باشد و عقلاً امکان ندارد که وجود نداشته باشد به همان دلیلی که بالا توضیح دادیم

با توجه به آنچه گفته شد با اثبات برهان ضرورت و امکان این موارد ثابت می شود:

۱- اثبات وجود داشتن خدا

۲- اثبات اینکه خود خدا نیاز به آفریننده ندارد

۳- اثبات بی نیاز مطلق بودن خدا

۴- اثبات جسم نداشتن خدا

برهان یگانگی خدا

بعد از بیان برهان های گذشته و اثبات وجود داشتن خدا ، این سؤال پیش می آید که چه دلیلی بر یکتا بودن و یکی بودن خداست؟ مثلاً مسیحیان معتقدند که خداوند در عین یکی بودن سه تاست: خدای پدر ، خدای پسر (عیسی) ، روح القُدُس (جبرئیل)

پاسخ: توحید ذاتی و یگانگی خدا به دو معناست:

احدیت الذات : یعنی خداوند بسیط است و دارای اجزاء نیست (خداوند مرکب از چند جزء و قسمت نیست بلکه یک وجود یکپارچه است)

واحدیت الذات: یعنی خداوند یگانه است و مثل و مانند ندارد (وجود دیگر یا خدای دیگری مانند او نیست، چند خدا وجود ندارد)

بساطتِ ذات خدا (احدیت):

هرچیزی که از اجزایی تشکیل شود به آنها نیاز دارد مثلاً بدن ما از چند دستگاه حیاتی مانند گردش خون و تنفس و … تشکیل شده پس به آنها نیازمند است ، دستگاه های حیاتی ما از اعضایی مانند شش و نای و … تشکیل شده اند پس به آنها نیازمندند، این اعضا از سلول هایی تشکیل شده اند و اگر این سلول ها نبودند این عضو تشکیل نمی شد پس به آنها نیاز دارند، این سلول ها از موادی ترکیب یافته اند و …. بنابراین هرچیزی که از اجزایی تشکیل شود به جزء ها و قسمت هایش نیازمند است ، و ما در برهان ضرورت و امکان ثابت نمودیم که خداوند بی نیاز مطلق است و به چیزی نیاز ندارد پس ثابت می شود که خداوند بسیط است و ترکیب یافته از چند قسمت و جزء نیست (با این توضیح نیز جسم نداشتن خدا معلوم می گردد ، زیرا جسم از اجزاء تشکیل یافته است و مرکب می باشد و ما ثابت نمودیم خدا بسیط است و از چند جزء تشکیل نشده است)

وحدانیت و یگانه بودن خدا:

خداوند یکتاست و همانندی ندارد زیرا اگر چند خدا وجود داشت ، این خدا ها می بایست اشتراکات یا تفاوت هایی داشته باشند(شما وقتی چند چیز را در نظر بگیرید این اشیاء با هم شباهت ها یا تفاوت هایی دارند) ، پس اگر اشتراکات یا تفاوت هایی داشته باشند یعنی ترکیب یافته از چند جزء هستند که این اجزاء با هم شباهت یا تفاوت دارند در صورتی که ما در برهان بساطت ذات، ثابت کردیم که خداوند ترکیب یافته از اجزاء و قسمت هایی نیست بلکه یک وجود یکپارچه است، بنابر این نتیجه می گیریم امکان ندارد در کنار خداوند ، خدای دیگری هم وجود داشته باشد و خداوند، یگانه (واحد) است

اگر منظور مسیحیت از تثلیث و سه خدایی، ترکیب شدن یک خدا از سه جزء است که ما در برهان بساطت ذات خدا، ثابت کردیم که خداوند ترکیب یافته نیست بلکه یک وجود بسیط و یکپارچه است و اگر منظورشان این است که چند خدای جدا از هم وجود دارد که در برهان واحدیت ثابت شد که خدا واحد است و هیچ خدای دیگری وجود ندارد، بنابراین این اعتقادِ دینهایی که چند خدا برای عالم در نظر می گیرند، جنبه عقلانی نداشته و اشتباه است

خداوند در سوره توحید این دو برهان را به اختصار در دو آیه آورده است:

قل هو الله احد :بگو او الله است که یکتاست(وجودش مرکب نیست، وجودش بسیط است: احدیتِ ذات خدا)

و لم یکن له کفوا احد :و هیچکسی همانند او نیست(خدای دیگری وجود ندارد،یگانه است، واحدیتِ ذات خدا)

توحید در خالقیت

آیت الله جعفر سبحانی دراین باره می گوید : منظور از توحید در خالقیت و حصر آن در ذات خداوند این است که تنها خالق بالاستقلال که در خالقیت خود نیازمند موجود دیگری نیست، خداوند است، بنابراین خالق بودن موجود دیگر، چنانچه به اذن و قدرت خداوند باشد، با این توحید منافات ندارد.کما اینکه تمام افعال وآثار موجود نیز به اذن و قدرت اوست این خداوند است که سببّیت سوزاندن را به آتش داده است و آتش به اذن او می سوزاند. با این تفسیر روشن می شود که بین آیاتی که خالقیت را در خداوند منحصر کرده اند با آیاتی که قانون علیت را مطرح می کنند تنافی وجود ندارد شاهد آن هم این است که در برخی آیات پس از آنکه آثار را به موجودات نسبت می دهد دوباره همان ها را به خداوند نسبت می دهد مانند آیه ۴۸ سوره روم و آیه ۱۷ سوره انفال.

همانطور که در برهان ضرورت و امکان ، اثبات شد ، خداوند بی نیاز مطلق است و به هیچ چیز و هیچ کسی نیاز ندارد بنابراین تنها خالق خداوند است و هرچیزی نیز به ظاهر توسط برخی علت های واسطه ای ایجاد شود در واقع به اراده الهی بوجود آمده است

توحید در ربوبیّت

“کلمه ربّ در لغت به معنای تصرف کننده و اداره کننده است یعنی تنظیم کننده امور تا نتایج مطلوب از آنها حاصل شود”

“از جمله روابطی که بین خدا و خلق لحاظ می شود این است که مخلوقات نه تنها در اصل وجود و پیدایششان نیازمند به خدا هستند بلکه همه شئون وجودی آنها وابسته به خدای متعالی است و هیچگونه استقلالی ندارند و او به هر نحوی که بخواهد در آنها تصرف می کند و امورشان را تدبیر می نماید

شئون مختلف ربوبیت را می توان به دو دسته کلی تقسیم کرد: ربوبیت تکوینی که شامل اداره امور همه موجودات و تأمین نیازمندی های آنها و در یک کلمه کارگردانی جهان می شود و ربوبیت تشریعی که اختصاص به موجودات ذی شعور و مختار دارد و شامل مسائلی از قبیل فرستادن انبیاء و نازل کردن کتب آسمانی و تعیین وظایف و تکالیف و جعل احکام و قوانین می گردد”

دلائل توحید در ربوبیت

  1. تدبیر و اداره عالم از خلقت و آفریدن آن جدا نیست

اداره و تدبیر عالم هستی در واقع ادامه همان آفرینش و ایجاد است، مثلا تدبیر و ربوبیت گُل ، عبارت است از ایجاد آن از راه ترکیب کردن عناصر و تولید آن و سپس تولید اکسیژن بوسیله آن و دیگر اعمال فیزیکی و شیمیایی که همه آنها نوعی خلقت و ایجاد است

  1. انسجام و ارتباط کامل بین اجزای عالم

در میان موجودات عالم نظم واحد و ارتباط محکم وجود دارد و روشن است که این نظم و ارتباط قوی بین موجودات عالم از خلقت اصل آنها و عالم هستی جدا نیست و تمام این ها تحت نظر خالق و مدبّر واحد است

دلیلی ساده در اثباتِ بنده بودن و خدا نبودنِ حضرت عیسی (ع) :

مأمون خلیفه ظالم عباسی برای اینکه مسمانان از گرد امام رضا(ع) پراکنده شوند، هر از چند گاهی دانشمندان و علمای ادیان مختلف را به قصرش دعوت می نمود و با برپایی مناظرات علمی قصد داشت تا در این جلسات، امام رضا(ع) توسط یکی از علمای ادیان دیگر شکست خورده و بدینگونه شیعیان و مسلمانان اعتقادشان را به او به عنوان جانشین پیامبر(ص) و داناترین انسان، از دست بدهند ، در یکی از این جلسات امام رضا(ع) بر اساس کتب تورات و انجیل به علمای یهودی و مسیحی ثابت نمود که پیامبرانشان مژده آمدن پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) را داده اند و از پیروانشان خواسته اند بعد از بعثت پیامبر اسلام(ص) به او بگروند بعد از این صحبت ها و قبول حرف های امام، در انتها امام، جمله ای دیگر فرمودند، امام عنوان نمود که حضرت عیسی(ع) بسیار پیامبر خوبی بود اما یک اشکال داشت که کم نماز می خواند و کم روزه می گرفت! رهبر مسیحیان با شنیدن این سخن گفت : ای امام رضا(ع) ما هرچه از شما شنیدیم صحیح بود و نشان دهنده فضل و علم شما بود اما این سخن آخر شما را قبول نداریم زیرا در تاریخ ماندگار شده است که عیسی بسیار اهل عبادت بود و اکثر اوقات روزه می گرفت و نماز می خواند؛ رهبر مسیحیان به اینجا که رسید ، امام فرمود : برای چه کسی روزه می گرفت و نماز می خواند!؟

رهبر مسیحیان به فکر فرو رفت و منظور امام را از گفتن این جملات فهمید؛ اگر عیسی خداست پس معنی نمی دهد که برای خودش نماز و روزه و عبادت انجام دهد، و اگر اهل عبادت بوده پس معلوم می شود او بندگی خدای متعال را می نموده و بنده ی خدا بوده نه جزءِ خدا یا خدایی در کنار خدا ! ما بندگان و مخلوق های خدا نیاز به عبادت کردن خدا داریم تا به او نزدیک شده مقامات معنوی کسب نماییم و روح مان به مراتب عالی هستی برسد

حضرت عیسی(ع) همانند حضرت محمد(ص) و دیگر پیامبران الهی ، بنده ی محبوب و مقرَّب خدا و فرستاده او بود.

امام رضا(ع) به این سادگی و بدون آوردن دلایل فلسفی یا عقلی پیچیده، ثابت نمود که خدایی جزء خدای یگانه نیست و دیگران همه مخلوق و بنده ی خدایند.

این نوشتار برای استفاده نوجوانان و جوانان تألیف شده است و بر اساس نیازهای اعتقادی این گروه سِنی، شبهاتی مطرح و پاسخ داده ام.
این برهان به نام های برهان واجب الوجود همچنین برهان امکان و وجوب نیز نامیده شده است

و یا هر دلیل دیگری ممکن است داشته باشد شما مثال فوق را با هر دلیل و علت دیگر و یا مجموعه چند علت با هم می توانید بررسی کنید و به نتیجه برسید.

علت العلل، واجب الوجود

برهان های فلسفی و کلامی دیگری نیز بر اثبات وجود خدا اقامه شده است که ما برای حفظ اختصار به همین چند دلیل اکتفا می کنیم می توانید به کتب اعتقادی: آموزش عقاید آیت اله مصباح یزدی، تلخیص و ترجمه محاضرات فی الالهیات آیه الله سبحانی، پنجاه درس(آموزش عقائد) آیت اله مکارم شیرازی، ترجمه بدایه المعارف آیت اله خرازی ، اصول عقاید حجه الاسلام و المسلمین قرائتی و … مراجعه نمایید.

تثلیث

تلخیص محاضرات فی الالهیات ،ص ۳۳

تلخیص محاضرات فی الالهیات ،ص۳۵

آموزش عقائد، آیت الله مصباح یزدی، صص ۸۳-۸۴

برگرفته از تلخیص محاضرات فی الالهیات ، ص۳۶

برای مطالعه بیشتر درباره مناظرات امام رضا (ع) و موارد مرتبط ،ر ک به: احتجاج طبرسی ۲/۴۱۵ ، بحار ج ۴۹ ص ۱۷۳- ۱۷۶ ، توحید صدوق ص ۴۲۹- ۴۲۷

   
Azi، Mehran77، python و 4 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
hamidhh5959
(@hamidhh5959)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 43
 

برای اثبات وجود خدا مثالی هست :

شما خدا رو یک بخاری در نظر بگیرید و جهان رو یک اتاق.خب اول از همه بخاری چه کاری میکنه؟؟؟معلومه اتاق رو گرم میکنه سوال بعدی.بخاری چجور میتونه اتاق رو گرم کنه؟جواب:چون خودش گرمه

خب اگه تا اینجاش رو فهمیدین میریم بقیش .خب پس میفهمیم بخاری باید خودش گرم باشه تا بتونه اتاق رو گرم کنه پس خدا هم باید وجود داشته باشه تا موجوداتی مثل مارو خلق کنه .

حالا خیلیاتون میگید چجور بفهمیم خدا الان هم هست؟

خب بازم مثال بخاری رو میزنم .اگه بخاری تو اتاق نباشه چه اتفاقی می افته ؟؟جواب:اتاق سرد میشه

فکر کنم فهمیدین منظورمو .پس اگه خدا «بخاری» نباشه جهان«اتاق» سرد یا از بین میره

مطلب یه ذره سنگین بود نه .

وای چقدر فلسفی و سنگین حرف زدم


   
Mehran77 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
H20
 H20
(@seyed)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 127
 

اثبات وجود خدا یا وجود موجودی ورای ماده؟

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست‌ها ادغام شدند - - - - - - - - -

فانی به فنا اینا ناقصه برهان حدوث رو نیاورده قبل از ضرورت و امکان باید حدوث اثبات بشه بعدش ضرورت و امکان پیش میاد


   
پاسخنقل‌قول
Percy Jackson
(@emad-percy)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1406
 

هممممم....

نکته های جالبی بود. هرچند من معتقدم اثبات کامل وجود داشتن خدا ممکن نیست برای موجودی مثل ما...خودمون داریم میگیم که خدا موجودی ماورای انسانه ( هرچند که بستگی به اعتقادات و تعریفتون از خدا داره) ما که انسانیم چطور میتونیم وجود خدا رو درک و اثبات کنیم. این بستگی به اعتقادات شما داره که خدا رو باور کنید یا نه. اگه به کسی بقبولونین که خدا وجود داره صرفا عقیده اون رو تغییر دادید وجود خدا رو اثبات نکردید. من خودم خدا رو قبول دارم با تعاریف و اعتقادات شخصی خودم و معتقدم که وجود خدا اثبات پذیر نیست وقتی ما هنوز نمیتونیم وجود داشتن خودمون رو اثبات کنیم. شخصیت های یه داستان نمیتونن وجود داشتن نویسنده و حتی وجود داشتن خودشون رو تایید کنن. اما برهان های زیبا و قابل درکیه..

ممنون از این مطلب خوب و مفیدتون.


   
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1048
 

@Percy Jackson 105064 گفته:

هممممم....

نکته های جالبی بود. هرچند من معتقدم اثبات کامل وجود داشتن خدا ممکن نیست برای موجودی مثل ما...خودمون داریم میگیم که خدا موجودی ماورای انسانه ( هرچند که بستگی به اعتقادات و تعریفتون از خدا داره) ما که انسانیم چطور میتونیم وجود خدا رو درک و اثبات کنیم. این بستگی به اعتقادات شما داره که خدا رو باور کنید یا نه. اگه به کسی بقبولونین که خدا وجود داره صرفا عقیده اون رو تغییر دادید وجود خدا رو اثبات نکردید. من خودم خدا رو قبول دارم با تعاریف و اعتقادات شخصی خودم و معتقدم که وجود خدا اثبات پذیر نیست وقتی ما هنوز نمیتونیم وجود داشتن خودمون رو اثبات کنیم. شخصیت های یه داستان نمیتونن وجود داشتن نویسنده و حتی وجود داشتن خودشون رو تایید کنن. اما برهان های زیبا و قابل درکیه..

ممنون از این مطلب خوب و مفیدتون.

سلام

میدونم خیلی گذشته، ولی میخواستم صرفا یک پارازیتی بندازم برم

اینم بگم که من آدم درست و حسابی نیستم، لحنمم درست و حسابی نیست، و سواد آنچنانی ندارم. جدی میگم. یه بچه دبیرستانی کنکوری بدبختم. همین.

اول اینکه حرف شما چند قسمته، در واقع چند سواله و یک دونه نیست که یک جواب داشته باشه، بلکه سه تاست.

اول: آیا ما میتوانیم خودمان را اثبات کنیم؟

دوم: آیا ما تواناییی شناخت خدا را داریم؟

سوم: آیا خدایی وجود دارد؟

ابتدا بگذارید به سوال اول شما پاسخ بدم.

شما میگویید که ما نمیتونیم وجود خودمون رو اثبات کنیم.

درست گفتم؟

بگذارید یک بار دیگر بگم

شما میگویید که ما نمیتونیم وجود خودمون رو اثبات کنیم.

درست گفتم؟

یه بار دیگه

شما میگویید که ما نمیتونیم وجود خودمون رو اثبات کنیم.

الان درست شد؟

یه بار دیگه فکر کنم لازمه.

شما میگویید که ما نمیتونیم وجود خودمون رو اثبات کنیم.

یه بار دیگه

شما میگویید که ما نمیتونیم وجود خودمون رو اثبات کنیم.

فکر کنم الان درست شد.

نه هنوز درست نشده، بگذارید یک دور جمله رو مرتب کنم.

من به وسیله خودم از خودم سوال دارم که آیا من هستم؟

در واقع سوال شما در واقع سوالی هست که خودتان، از خودتان، درباره خودتان، برای رسیدن به خودتان مطرح میکنید!

یک قاعده در فلسفه داریم به اسم اتحاد علم عالم و معلوم. به این معناست که شما خودتون به خودتون با خودتون علم دارید که میرسید به خودتون.

در واقع این سوال که ما نمیتونیم وجود خودمون رو اثبات کنیم، در واقع سوال نیست، یک جوابه که گزاره و خبرش جاشون عوض شده.

این چیزی هست که بهش میگن علم حضوری. یعنی چیزی که ما بدون واسطه درکش میکنیم. در واقع درک هم نداره، ما خودمون جواب هستیم!

این سوال اول

سوال دوم

ما در جهانی زندگی میکنیم که پر شده از یک چیز.

با سواتای انگلیس رفتش بهش میگن Exist کسایی که تو دانشگاه و مدرسه عربی خوندن بهش میگن وجود، فارسی زبون ها هم بش میگن هستی. حالا آدم های فضایی و غیر فضایی و کرات دیگر رو کاری نداریم.

در این جهان به شدت حیرت انگیز یا چیزی هست یا چیزی نیست.

نکته: نیستی نبود هستیه. یعنی چی؟ ببینید این دوتا کاملا متضاد همدیگر هستند، در واقع راحت بگم اینه که نیستی اگر بود خودش میشد یه نوع هستی که میومد زیر مجموعه هستی، ولی حالا که نیستش مفهوم مقابل قرار میگیره.

همه چیز یا در این جهان هست یا نیست دیگه.

حال، چه ربطی به شناخت خدا داره؟

خدا یا هست یا نیست.

یا هست یا نیست.

هست و نیست.

دقت کنید، قسمتی از خدا هستیش هست که ما اون رو درک میکنیم. چرا؟ چون خودمون قسمتی از این هستی هستیم.

حالا یکم دیگه بخوام مته به خشخاش بذارم. بحث درک خداست.

آیا ما همه ی خدا رو میتونیم درک کنیم؟

قطعا نه!

ببینید شناخت خدا چند لایه ی مختلف داره، از عقل شروع میشه به نفس میرسه و عیره و ذلک که جای بحثش اینجا نیست. یه سری جاهاش رو خب ظرفیت وجود ما اجازه شناختش رو نمیده!

ببینید مثال میزنم.

شما یه زیست شناسید. میاید سر مثلا عقرب ها شروع میکنید کار کردن. شما چیزهایی که در حوزه زیست شناسی، شیمی، فلسفه، اصلا تخیلیش بگیم اخلاق و... هست رو میتونید درباره عقرب بفهمید، ولی آیا حالات روانی و علم به نفسش رو میتونید بفهمید؟(آینده و تکنولوژی رو ول کنیم، الان صرفا مثاله.)

نه، چون درحیطه ما نیستش.

مثلا آقا سوال میپرسن که فرشتگان چگونه فکر میکنند.

این در دسترس ما نیست.ما میتونیم فرشته چیست و جایگاهش در نظام عظیم خلقت رو تبیین بکنیم با استفاده روایات و عقل. ولی خب چطور فکر میکنه. حداقل الان دسترسیشو نداریم.

حالا اثبات خدا. که خفن ترینش علت و معلوله.

یه مثال ساده هم داره.

شما ان میلیارد تیر انداز در یک خط چیدید.

هرکدومشون میگن شلیک ما بسته به شلیک اون یکیه، اونم میگه شلیک من بسته به اون یکیه، اونم میگه به اون یکی.

اگر این سلسله نامتناهی باشهپس هیچ وقت شلیکی انجام نمیگیره.

ولی الان شلیک انجام شده، یعنی یه جایی سلسله علل مختوم شده.

ببخشید اگر بد گفتم الکی گفتم، چیز اضافی و بیخود و بی سند و دلیل گفتم.

شرمنده

یاعلی


   
barankarimi1380 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
اشتراک: