20دقیقه بعد پسرک صدای باز و بسته شدن در را شنید ولبخند بزرگی روی صورتش نقش بست. می دانست که مادرش برای چه کاری رفته، برای همین با خیال راحت به سمت تخت رفت و دراز کشید...
با صدای زنگ خانه بیدار شد و به ساعت نگاهی انداخت. ساعت از 12 گذشته بود.یعنی مادرش برگشته بود؟
زنگ خانه دوباره به صدا در آمد.
پسرک از اتاق بیرون رفت و در خانه را باز کرد.
پدرش بسته ای را در دست داشت و چشمانش قرمز بودند.
پسرگفت:
_سلام پدر
پدر با صدایی گرفته گفت:
_بیا این ماله توهه مادرت گفت بدمش بهت...
پسرک سرش را بیرون برد و کوچه را از نظر گذراند اما کسی را ندید.گفت:
_مادر کجاست؟!
پدر روی زمین زانو زد و قطره های اشک از چشمانش سرازیر شد.
_اون رفته پسر، جایی که دست هیچ آدمی بهش نمی رسه.
پسر به بسته نگاهی اندخت مادرش موبایل خریده بود. اما آن لکه ها قرمز چی بودند؟
@Celaena Sardothien 104427 گفته:
واه ، خو تهش دقت کن نوشته لکه های قرمز رنگ . خون بوده دیگه . تصادف کرده . مگر اینکه ترورش کرده باشن.
از کجا معلوم خون بوده؟
((62))
این ماجرا بو داره
@MIS_REIHANE 99938 گفته:
تیم نقد:
خسته نباشی.
اول باید بگم که برای ایجاد ی فلش فیکشن یا میکروفیکشن ب ی متن خیلی خلاصه نیاز داری.متنی که شروع بشه میانه داشته باشه و به پایان برسه.خیلی کمتر.و خیلی بیشتر از داستان های کوتاه دارای تمرکز باشه.سرو ته داشته باشه.باید سراشیبی داشته باشه تا خواننده رو اصن فرصت نفس کشیدن نداشته باشه.
این داستان قسمت های اضافه زیاد داشت.مثل اون قسمتی که: دستان مادرش را کنار زد .صفت و قید و افعال اضافه باید حذف بشه.تو این داستان زیاد نیست ولی کم هم نیست.هیچوقت نتیجه ی داستانو توی وسط متن معلوم نکن.و گرنه کارت تمومه.خواننده متوجه میشه و جذابیتش از بین میره.
در یه فلش فیکشن شما باید واقعیت رو به گونه ایی دیگه بیان کنین و تو جملاتی که توصیفات و چیز های اضافه میبینید خط بزنید.این توصیفات و حرف های اضافه مثل ی حاشیه دور جمله میمونه که نمیزاره به راحتی داستان گسترش پیدا کنه و رو به جلو حرکت کنه.
باید خط اول دستانت رو به عنوان کف داستان در نظر بگیری(کتاب از نویسنده بپرسید)و خط پایانی رو به عنوان سقف داستان.
متاسفم که باید بگم این داستان ی متن ناقصه.بی سرو ته نیست ولی ناقصه..با توجه به فلش بودنش باید باید باید پایان قطعی باشه و تمام اطلاعات داده بشه.شما از یک طرف راحتی چون نیازی به شخصیت سازی و فضا پردازی نداری(البته دلیل نمیشه که خط داستانی نداشته باشی) پس باید اغاز و پایان بسیار تاثیر گذار باشه.و گرنه شروع کن ویرایش کردن با توجه به نکاتی که بالا بهت گفتم.
بعد از اینکه کار ویرایشت تموم شد بازم بشین داستانو بلند بخون.متوجه میشی ک خیلی لخته ولی در عین حال اون احساسات رو نشون میده.
موفق باشی و خسته نباشی.
سلام. خط مشی داستان قشنگ بود و با محتوا.
اما من بیشتر از این نقد ریحانه چیز یاد گرفتم. فلش مینیمال؟ فلش فیکشن؟ چه چیزایی بلده ریحانه.
راستی ی چیزی در مورد داستان، داستانت هم زمان که آموزش مثبت داشت بدآموزی هم داشت. به شخصه با بچههایی که به زور حرفشون رو به کرسی میشونن مشکل دارم. این رو گفتم من باب اینکه میشه از چند وجه به داستانت نگاه کرد
@ghoghnous13 104440 گفته:
سلام. خط مشی داستان قشنگ بود و با محتوا.
اما من بیشتر از این نقد ریحانه چیز یاد گرفتم. فلش مینیمال؟ فلش فیکشن؟ چه چیزایی بلده ریحانه.
راستی ی چیزی در مورد داستان، داستانت هم زمان که آموزش مثبت داشت بدآموزی هم داشت. به شخصه با بچههایی که به زور حرفشون رو به کرسی میشونن مشکل دارم. این رو گفتم من باب اینکه میشه از چند وجه به داستانت نگاه کرد
ن بابا شما استاد مایی :دی والا منم نمیدونستم چیه ولی گفتیم چی بگیم ب این داستانا رفیتم خوندیم دیدم عه! اینا اینجورین :دی