سلام .امیر هستم داشتم فن فیکیشن های هری پاتری رو مرور میکردم که یهو دلم خواست خودم یدونه بنویسم خلاصه رو نمیگم مستقیم میرم سر اصل مطلب
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
هوای سردی بود آسمان ابری بود. کوچه از مردم مختلف پر بود مرد و زن و بچه همه مشغول خرید بودند که ناگهان چند فرد ساهپوش با صدایی
در وسط کوچه ظاهر شدند زنی با موهایی فر .مردی با موهای لخت و
بلوند و شخصی با چهره ای رنگ پریده موهایی که تا روی شانه اش بودند به همراه چند سیاهپوش دیگر در کوچه بودند بله انها مرگخواران بودند خادمان وفادار ولدمورت و ان سه نفر نیز بلاتریکس لسترنج .لوسیوس مالفوی و سوروس اسنیپ بودند .اسنیپ به همراه مالفوی و لسترنج به سمت مغازه ی قدیمی و خاک گرفته الیوندر رفتند انگارل کار مهمی داشتند در همین هنگام بقیه مرگخوارها شروع به فرستادن رگبار طلسم کردند نور سبز ناشی از طلسم های مرگ دیاگون را نورانی کرده بود .صدایی بلند شد و گفت:<>یکی از مرگخوارها گفت:با کمال میل و طلسم سبز رنگی به سمت صاحب صدا فرستاد .صاحب صدا از پشت دود خودش را نمایان کرد جوانی با موهای خرمایی قدی نسبتا بلند شنلی سیاهرنگ و پوستی
سفید شمشیرش را از غلاف بیرون کشید.شمشیر نقره ای رنگ بود و در
وسط ان نماد سر اژدها بود با یک حرکت طلسم را منحرف کرد.
مرگخواران از دیدن چنین صحنه ای خشکشان زده بود چطور ممکن بود
شخصی با این سن بتواند با یک حرکت طلسم مرگ را برگشت بزند؟
مرگخواران حالا با تمام قدرت شوم ترین طلسم ها را به سمت جوان
میفرستادند ولی هیچکدام به جوان برخورد نمیکرد.جوان تصمیم به حمله گرفت شمشیرش در زمین فرو کرد و زیر لب طلسمی زمزمه کرد .
ناگهان از جایی که شمشیر بود رعد هایی به سمت مرگخواران اطراف
پرتاب میشد و انهارا هلاک میکرد پس از چند ثانیه پیکرهای بیجان مرگخوارها بر زمین باقی مانده بود .سوروس اسنیپ و بلاتریکس لسترنج و لوسیوس مالفوی از دیدن صحنه ی روبرویشان حیرت زده شده بودند.
در این هنگام صدایی انها را به خود اورد :شما ....دلم نمیخواد همه بمیرن .شمارو زنده میزارم برید و به اون ولدمورت بگید دفعه بعد
خودش بیاد نه شما بی عرضه ها .>>مالفوی و بلاتریکس خشکشان زده بود اسنیپ فریادی کشید:همین الان فرار کنید تا ماهم کشته نشدیم .>>بعد هر سه ی انها ناپدید شدند.صدای خوشحالی مردم بلند شده بود ولی عده ای بخاطر از دست دادن عزیزانشان سوگواری میکردند .در این هنگام
دو نفر که موهای قرمز داشتند و خیلی شبیه هم بودند به سمت جوان امدند.نفر اول گفت:سلام اسم من فرد هست.فرد ویزلی
-من هم جرج هستم .جرج ویزلی میشه خودتون رو معرفی کنید؟
جوان گفت:سلام از اشناییتون خوشبختم من هم جک هستم .جک دراگون.
فرد :میشه چند لحظه بیاید مغازه ی ما؟جک:با کمال میل .سپس به سمت مغازه ی فرد و جرج که اسمش مغازه ی شوخی برادران ویزلی بود راه افتادند .وارد مغازه شدند .جرج گفت :کارت معرکه بود پسر خوب حالشون رو گرفتی ...راستی میشه ساعدت رو ببینم ؟ جک با حالتی که انگار مجبور بود استینش را بالا زد بر روی ساعد دست چپش نماد یک
اژدهای در حال غرش بود .فرد و جرج هردو متعجب شدند این چه نشانی بود سرانجام جرج پرسید :این نشان یعنی چی؟ جک پاسخ داد :
این نماد خانوادگی ماست یک اژدهای در حال غرش.در ضمن فهمیدم میخواید در مورد چی با من حرف بزنید با کمال میل قبول میکنم که به
محفل ققنوس بپیوندم...راستی یه ذره دیوار ذهنیتون رو تقویت کنید.حالا ادرس محفل کجاست ؟فرد گفت:مرکز محفل خیابان گریمولد هست ولی
اگه بخوای میتونی بیای پناهگاه پیش ما تا در موردت تصمیم بگیریم و
کاغذی را که در ان ادرس پناهگاه بود به جک داد. جک ادرس را خواند
و به انجا اپارات کرد .در روبروی خانه ای قدیمی در وسط دشتی ظاهر شد جلو رفت و در زد .صدایی امد:کی هستی؟ جک گفت:از طرف فرد و جرج ویزلی اومدم .صدا گفت:اگه راست میگی قطعا باید ادرس مرکز محفل رو بهت داده باشن ادرس محفل رو بگو؟جک با حالت و لحنی کلافه گفت :خیابان گریمولد که متعلق به هری جیمز پاتر هست و قبلا مال سیریوس بلک بوده.جک بخش دوم از حرفش را از ذهن کسی که
پشت در بود خوانده بود .در باز شد و پسری با موهای قرمز و تقریبا همسن و سال جک در را باز کرده بود
اینم از فصل اول بخاطر کمبودنش هم متاسفم ذهنم به هم ریخته بود گفتم زودتر فصل رو بنویسم تا یوقت فراموش نکنمش.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
جوانی با موهای قرمز قدی متوسط و هیکلی متوسط روبروی جک بود .
پسر جوان چوبش را کشید و آماده هر گونه حرکت اضافی بود در همین هنگام زنی با موهای نسبتا فرفری قرمز رنگ جلوی در امد .زن گفت:
تو کی هستی ؟...ساعد دستت هم بهمون نشون بده . جک خودش را معرفی کرد ولی ساعد دستش را نشان نداد .زن بلافاصله چوبش را کشید
و با طلسمی جک را طنابپیچ کرد بعد در خانه را بست و جک را روی زمین انداخت شروع کرد با عصبانیت حرف زدن :<> ولی در این هنگام جک بدون هیچ زحمتی طلسم را باطل کرد بلند شد و گفت:<<چند بار بگم من یک مرگخوار نیستم و اینکه ساعدم رو نشون نمیدم بخاطر خانوادمه در ضمن اگر دعوت فرد و جرج نبود من هرگز به اینجا نمیومدم الان هم برادرم و خواهرم منتظر من هستن ...من میرم ولی
همه جا میگم محفل ققنوس انقدر مهمان نواز هست که مهمونشون رو از دم در طناب پیچ میکنن و میخوان بفرستنش ازکابان جک به سمت در حرکت کرد که در باز شد مردی موقرمز همراه پسری با عینک و موهای پرکلاغی و زخمی صاعقه مانند
بر روی پیشانی وارد خانه شدن در همین وقت زن به سمت پسر رفت و گفت :هری عزیزم خوب شد که اومدی .....تونستی مجوز بگیری ؟
پسر که هری نام داشت قبل از اینکه جواب زن را بدهد از جک پرسید :
تو کی هستی ؟......جواب بده و بگو اینجا چیکار میکنی ؟ جک حالت چهره اش را از عصبانیت به حالت معمولی در اورد و با لحنی قاطعانه
پاسخ داد :من جک دراگون هستم فرزند آرتور دراگون و از شهر نیویورک به لندن اومدم اونم بخاطر کمک به شخصی به نام هری پاتر که از ذهنتون خوندم که شمایید ...حالا فهمیدین؟
هری :پس تو برای کمک به من اومدی ...کی تورو فرستاده ؟
جک گفت:آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور معلم و دوست من.
پسر موقرمز که تمام این مدت تماشا میکرد در حالتی که هاج و واج شده بود گفت : تورو دامبلدور فرستاده؟.....من رون ویزلی هستم برادر فرد و جرج فکر کنم الان دلیلی نیست بهت بی اعتماد باشیم .
مالی هم حرف رون رو تایید کرد و گفت :که اینطور چرا زودتر نگفتی ...من هم مالی ویزلی هستم مادر رون و فرد و جرج که تو میشناسی و اون آقا هم آرتور ویزلی هستن و شوهر من هستند .
جک خیلی راحت ذهن همه را از اول خوانده بود و آنها را شناخته بود .
جک گفت خب از آشناییتون خوشحال شدم ولی هنوز رفتار اولتون رو نفهمیدم الان هم میرم تا برادر و خواهرم رو بیارم .فعلا
در همین هنگام جک غیب شد .لحظه ای بعد در ایستگاه نه و سه چهارم دختری با موهای طلایی لبانی سرخ پوستی سفید مثل برف با پالتویی آبی
روشن و براق در حال صحبت با یک پسر مو طلایی و هیکلی درست مثله جک بود انگار خود جک بود .
-جک سه ساعت هست که مارو اینجا گذاشته ...گفت میره تا کوچه دیاگون و بیاد
+ اره خواهر بزار بیاد یه بلایی سرش بیارم ...هنوز حرفش تمام نشده بود که شخصی روبرویشان ظاهر شد جک بود .جک با انها ارتباط ذهنی برقرار کرد و همه چیز را برایشان شرح داد سپس آن سه نفر با هم غیب شدند .لحظه ای بعد دوباره در وسط خانه سه نفر ظاهر شدند جک و یک پسر و یک دختر جک گفت : خب اینم از خواهر و برادر من ....کیتلین خواهرم و ادوارد برادرم ما سه قلو هستیم .
رون که مات و مبهوت زیبایی دختر شده بود با صدای هری به خود امد :
از آشنایی باهاتون خوشبختم میشه دنبال من بیاین ؟؟
ادوارد : تو باید هری پاتر باشی درسته ؟...باشه دنبالت میایم .سپس هر سه به دنبال هری از پله ها بالا رفتند تا به یک اتاق رسیدند داخل اتاق دو دختر بودند یکی با موهای قرمز و زیبایی فوق العاده و دیگری با موهای قهوه ای و خیلی زیبا هری گفت: خب جک این خانوم هرمیون گرنجر هستن ....و این خانوم .. جک نگذاشت هری حرفش را تمام کند گفت :جینی ویزلی هستن که دوست د....در این هنگام جک با ارنج ضربه ای به جک زد جک حرفش را قطع کرد .سپس همه نشستند هری سر صحبت را باز کرد و گفت:میش بگی دامبلدور به شما چی گفته بود ؟؟
جک با بی حوصلگی انگشت اشاره اش را بر روی شقیقه اش گذاشت و
رشته ای سفید رنگ از شقیقه اش بیرون امد سپس جک با حرکت دستش انرا در هوا مثله پرده ی سینما به نمایش در اورد .
در اتاقی قدیمی و نسبتا تاریک بودند پیرمردی با ریش سفید بلند و عینک و کلاه جادو گری روبروی جک بود بله او البوس دامبلدور بود دامبلدور گفت :جک ...از مسعله ی ولدمورت که خبر داری ؟
جک گفت : منظورتون هوکراکس هاش هست ؟
-بله جک .یادته چند وقت پیش بهت پیشگویی رو گفتم .گفتم که فقط هری باید ولدمورت رو نابود کنه ؟....ولی این دلیل نمیشه که به کمک نیاز نداشته باشه ....فکر کنم منظورم رو فهمیدی من ازت میخام به همراه خواهر و برادرت به لندن بیاید و به کمک هری پاتر برید و جانپیچ هارو نابود کنید .
سپس تصویر سیاه شد و از بین رفت هری با لحن عصبانی گفت:دامبلدور بهت نگفت این راز رو فاش نکنی الان همه اعضای اتاق فهمیدن .
ادوارد صدایش را بلند کرد و گفت : حواست باشه با کی حرف میزنی اگه میدونستی ما کی هستیم همچین حرفی نمیزدی .....در ضمن خودت خواستی جک خاطره رو بهت نشون بده میتونستی این رو بگی که رازت فاش نشه .
جک سعی کرد ادوارد را اروم کند سپس جک گفت :هری تو در این مورد به من تذکری ندادی و این رو هم اضافه کنم تو حق نداری سر من داد بزنی
خب اینم پایان فصل دوم امیدوارم خوشتون بیاد
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
دانلود فایل نواده-اژدها.pdf | آپلود سنتر آپلودر