سلام دوستان این اولین داستان منه با نام اربابان زمین
جلد اولش هم شکارچی هستش
پ.ن: نمیدونم چرا عکس اینجا اینقدر کوچیکه ولی کاور به اندازه ی واقعیش اینجاست.
درحال تبدیل به چه موجودی هستم؟... سلاحی برای کشتن؟ ... برای شکار قاتلی که هویتش برایم نامشخص است!؟ موجودی که رسیدن به او همانند تجربه کردن یک رویای زیبا ،یک روز خوش، برایم دست نیافتنیست ...
هیولای درونم مرا به تاریکی کشیده و رهایم نمیکند...
مدت زیادیست که از نور حقیقی گریزانم ...
سرنوشتی عجیب! ... صدای نفس های مرگ را میشنوم! نزدیک تر میشود ... تشنه و بی قرار است! ...
آیا در پایان به آرامش خواهم رسید؟
تو فصل های جدید روند داستان خیلی خوب میشن فقط دیگه خیلی مبهم شده بعضی از موضوع های داستان
((5))((5))
چهار تا فصل دیگه هم هست 1-23
ولی خب فکر منتظر بقیش هستیم امیدوارم زودتر بیاد
سلام
من منتظر بقیه اش ام