فصل اول نور اژدها:
ژانر: فانتزی، علمی-تخیلی، ماجراجویی، رازآلود
تعداد صفحات: 19
با تشکر
فصل دوم نور اژدها:
تعداد صفحات:26
امیدوارم لذت ببرید. با تشکر
فصل سوم نور اژدها:
تعداد صفحات: 59
امیدوارم لذت ببرید. با تشکر
فصل چهارم نور اژدها:
تعداد صفحات:الله اعلم
امیدوارم لذت ببرید. با تشکر
آقا واقعا دلسرد شدم :-<
سلام دوست عزیز
من تونستم دو قسمت از فصل اول رو بخونم.
داستان خوبیه، از رمزآلودی کافی برخورداره، اما شتابزدگی که توی توصیفات اعمال شده، داستان رو گنگ کرده.
حداقل از نظر من، لازمه که بیشتر بهش پرداخته بشه.
بذار برات مثال بیارم:
توی قسمت اول گفتی دو تا اژدها هست، بعد گفتی یکی بلبل، یکی عقاب و یکی شیر سنگی. که یکی پشت سر اون یکیه.
توی قسمت دوم هم یه بار از خواب بیدار شده و با دیدن یه اژدها که پشت سر اون یکیه دوباره از خواب بیدار شده. پاشده رفته توی آشپزخونه و حالا همسایه هم اونجا بوده (وات؟!)
بعد رضا اژدهای جلویی رو به سمت دیوار پرت میکنه، خب چرا؟
یه دست نامرئی هم پای رضا رو میگیره. خوناشام داستان میتونه نامرئی بشه؟
اینجا اژدها وارد میشود و پای مرد (همسایه یا خوناشام) رو گاز میگیره. (ویت عه مینیت، مگه اژدها یه اسباب بازی نبود؟)
و نهایتا رضا وارد یه سیاهچاله میشه و احمد ازش میاد بیرون. (احمد کیه؟)
تا حالا که این دو قسمت پر از گنگی و سردرگمی بود. امیدوارم در ادامه، داستان از این حالت دربیاد ولی پیشنهاد میکنم حتما کار رو قبل از ارائه به یه ویراستار بسپاری و روی توصیفاتت هم کار کنی
موفق باشی ((48))
@mixed-nut 104576 گفته:
سلام دوست عزیز
من تونستم دو قسمت از فصل اول رو بخونم.
داستان خوبیه، از رمزآلودی کافی برخورداره، اما شتابزدگی که توی توصیفات اعمال شده، داستان رو گنگ کرده.
حداقل از نظر من، لازمه که بیشتر بهش پرداخته بشه.
بذار برات مثال بیارم:
توی قسمت اول گفتی دو تا اژدها هست، بعد گفتی یکی بلبل، یکی عقاب و یکی شیر سنگی. که یکی پشت سر اون یکیه.
توی قسمت دوم هم یه بار از خواب بیدار شده و با دیدن یه اژدها که پشت سر اون یکیه دوباره از خواب بیدار شده. پاشده رفته توی آشپزخونه و حالا همسایه هم اونجا بوده (وات؟!)
بعد رضا اژدهای جلویی رو به سمت دیوار پرت میکنه، خب چرا؟
یه دست نامرئی هم پای رضا رو میگیره. خوناشام داستان میتونه نامرئی بشه؟
اینجا اژدها وارد میشود و پای مرد (همسایه یا خوناشام) رو گاز میگیره. (ویت عه مینیت، مگه اژدها یه اسباب بازی نبود؟)
و نهایتا رضا وارد یه سیاهچاله میشه و احمد ازش میاد بیرون. (احمد کیه؟)
تا حالا که این دو قسمت پر از گنگی و سردرگمی بود. امیدوارم در ادامه، داستان از این حالت دربیاد ولی پیشنهاد میکنم حتما کار رو قبل از ارائه به یه ویراستار بسپاری و روی توصیفاتت هم کار کنی
موفق باشی ((48))
با سلام و ممنونم از اینکه وقت گذاشتید
خب باید بگم داستان اصلا گنگ نیست. منظورم فقط قسمت اول نیست، منظورم کل داستانه. درسته که قسمت های اول خیلی گنگ به نظر میاد ولی برای پیدا کردن 90 درصد از جواب سوال هاتون باید قسمت های بعدی رو بخونید
سوال اول:
« به بدنش کش و قوسی داد و به عروسک های روی میز کامپیوتر نگاهی انداخت؛ 2 اژدها که یکی از
آنها پشت سر دیگری قرار داشت، یک بلبل، یک عقاب، یک شیر سنگی »
من کاملا گفتم که 2 اژدها که یکی پشت سر دیگری قرار داشت. این کاملا واضحه. یعنی یک اژدها هست و اژدهای دیگه پشت سرش قرار داره. و بلبل و شیر و عقاب هم که بقیه ی اسباب بازی هان.
توی قسمت دوم هم یه بار از خواب بیدار شده و با دیدن یه اژدها که پشت سر اون یکیه دوباره از خواب بیدار شده
همچین اتفاقی توی داستان نیافتاده، بعد از دیدن اژدهای پشت سر اون یکی رفته صبحانه بخوره.
یه دست نامرئی هم پای رضا رو میگیره. خوناشام داستان میتونه نامرئی بشه؟
بله می تونه نامرئی بشه
و اما:
پاشده رفته توی آشپزخونه و حالا همسایه هم اونجا بوده (وات؟!)
بعد رضا اژدهای جلویی رو به سمت دیوار پرت میکنه، خب چرا؟
اینجا اژدها وارد میشود و پای مرد (همسایه یا خوناشام) رو گاز میگیره. (ویت عه مینیت، مگه اژدها یه اسباب بازی نبود؟)
و نهایتا رضا وارد یه سیاهچاله میشه و احمد ازش میاد بیرون. (احمد کیه؟)
جواب تمام سوالاتی که بالا پرسیدید توی فصل سوم هست. توی قسمت های بعدی هم متوجه می شدید.
ولی دوست دارم جواب ها رو بدم
پاشده رفته توی آشپزخونه و حالا همسایه هم اونجا بوده (وات؟!)
بله، همسایه دشمن رضا هست و چون خون آشامه وارد خونه ی رضا شده و در حالت نامرئی بودنش به آشپزخانه رفته
بعد رضا اژدهای جلویی رو به سمت دیوار پرت میکنه، خب چرا؟
چون اون اژدها مال دشمنش بوده
اینجا اژدها وارد میشود و پای مرد (همسایه یا خوناشام) رو گاز میگیره. (ویت عه مینیت، مگه اژدها یه اسباب بازی نبود؟)
خیر اژدها اسباب بازی نیست با اینکه شکل اسباب بازیه
و نهایتا رضا وارد یه سیاهچاله میشه و احمد ازش میاد بیرون. (احمد کیه؟)
احمد همون رضا هست
باید بگم چیزی که شما بهش می گید گنگ در واقع بهش می گن رازآلود بودن که در ژانرهای داستان هم نوشتم. رازآلود یعنی خواننده همون لحظه نمی فهمه چه اتفاقی داره میافته.
با تشکر
موفق و سربلند باشید
این ارسال رو می ذارم تا یکی بیاد و بخونه و من بعد از این همه تلاش لااقل یک دونه نظر ببینم.
خب من هنوز فصل چهارم در سلول های مغز و در جای جای روحم هست. اگه نظرها زیاد بشه به احتمال زیاد اون فصل هم می نویسم و می ذارم
موفق و سربلند باشید
درضمن، برای اون هایی که شروع می کنن باید بگم شاید اول کمی نثرم ضعیف باشه ولی بعدا بهتر میشه
درود
خب من نشستم از اول خوندم...
قبل از هر چیز خیلییی ممنون برای داستانت
نمیدونم قبلا هم گفتم یا نه ولی خودم تا حالا با چنین داستانی روبرو نشدم(با چنین شروع و روندی و موضوع و...). حس میکنم داره خیلی سریع میگذره...خود من یه ذره مکث سر هر موضوع نیاز دارم برای درک و ارتباط بهتر با داستان...نمیدونم فقط شروعش ایجوریه یا کلا قراره اینجوری باشه..؟
و یه سوال
گفتی فصل چهار رو داری تو مغز و روحت حس میکنی
خب این یه سوال برام ایجاد کرد
نقشه ثابتی برای روند داستان و تعداد تقریبی فصل ها و اینا داری یا....؟
در اخر بازم ممنون
امیدوارم پیروز و سربلند باشی
@girl of wind 105600 گفته:
درود
خب من نشستم از اول خوندم...
قبل از هر چیز خیلییی ممنون برای داستانت
نمیدونم قبلا هم گفتم یا نه ولی خودم تا حالا با چنین داستانی روبرو نشدم(با چنین شروع و روندی و موضوع و...). حس میکنم داره خیلی سریع میگذره...خود من یه ذره مکث سر هر موضوع نیاز دارم برای درک و ارتباط بهتر با داستان...نمیدونم فقط شروعش ایجوریه یا کلا قراره اینجوری باشه..؟
و یه سوال
گفتی فصل چهار رو داری تو مغز و روحت حس میکنی
خب این یه سوال برام ایجاد کرد
نقشه ثابتی برای روند داستان و تعداد تقریبی فصل ها و اینا داری یا....؟
در اخر بازم ممنون
امیدوارم پیروز و سربلند باشی
خیلی خیلی ممنونم که داستان من رو خوندید ((46))((46)) باعث افتخاره
بله، نقشه ی ثابتی برای روند داستان وجود داره؛ فصل چهار هم فصل آخره. البته برای بعد از فصل چهار هم طرح های عالی ای دارم. که اول باید آش بخوریم بعد دهنمون بسوزه.
اون دیگه اگه طرفدارها زیاد بودن می مونه برای بعد از فصل چهار که فصل آخره.
فقط یه خواهشی دارم، اینکه بیشتر داستان من رو نقد کنید. نقاط ضعف و قوتش رو بگید. بگید ایدش چطور بود، دربارش چه حسی دارین. خیلی ممنون. واقعا به این جور نظرها برای بهتر شدن احتیاج دارم.
با تشکر
موفق و سربلند باشید
فصل چهارم نور اژدها:
تعداد صفحات: الله اعلم
با تشکر
موفق و سربلند باشید
امیدوارم لذت ببرید. با تشکر
آقا من الان نظر نویسنده ها رو دیدم، کاملا درست می گفتن.
درود
من خیلی خیلی عذر میخوام به خاطر هر کاری که نکردم و متاسفانه ناخواسته باعث توهینی چیزی شده. ببخشید
میدونم هیچ بهانه ای چیزی رو توجیه نمیکنه ولی شاید بعضی هم مثل من به این دلیل نظر ندادن که نظر قابل ذکری نداشتن
خود من شاید به این دلیل که ایده ات جدیده و شایدم به خاطر کم بودن تعداد کتابایی و خوندم و ایده هایی که باهاشون مواجه شدم واقعا نظر خاصی ندارم و کتابی چیزی هم ندارم که باهاش مقایسه کنم و بگم اینجوری بهتره یا برعکس.سوالایی هم که در مورد ایده و شخصیت و نقاط قوت و ضعف پرسیدی هم نتونستم جواب بدم و منتظر موندم فصل جدید بیاد شاید حرفی برای گفتن پیدا کنم...تنها چیزی هم که الان بر اساس چیزایی که از داستان یادم مونده میتونم بگم اینه ک روند داستاک خیلی سریع تر از حدیه که من عادت دارم و سر هر موضوع به اندازه ای که من به راحتی باهاش ارتباط برقرار کنم مکث وجود نداره، که اینو قبلا هم گفتم
بازم عذر میخوام اگه مخاطب خوبی برای خودت و داستانت نبودم
امیدوارم انگیزه اتو واسه نوشتن از دست ندی
پایدار و پیروز باشی
@girl of wind 105712 گفته:
درود
من خیلی خیلی عذر میخوام به خاطر هر کاری که نکردم و متاسفانه ناخواسته باعث توهینی چیزی شده. ببخشید
میدونم هیچ بهانه ای چیزی رو توجیه نمیکنه ولی شاید بعضی هم مثل من به این دلیل نظر ندادن که نظر قابل ذکری نداشتن
خود من شاید به این دلیل که ایده ات جدیده و شایدم به خاطر کم بودن تعداد کتابایی و خوندم و ایده هایی که باهاشون مواجه شدم واقعا نظر خاصی ندارم و کتابی چیزی هم ندارم که باهاش مقایسه کنم و بگم اینجوری بهتره یا برعکس.سوالایی هم که در مورد ایده و شخصیت و نقاط قوت و ضعف پرسیدی هم نتونستم جواب بدم و منتظر موندم فصل جدید بیاد شاید حرفی برای گفتن پیدا کنم...تنها چیزی هم که الان بر اساس چیزایی که از داستان یادم مونده میتونم بگم اینه ک روند داستاک خیلی سریع تر از حدیه که من عادت دارم و سر هر موضوع به اندازه ای که من به راحتی باهاش ارتباط برقرار کنم مکث وجود نداره، که اینو قبلا هم گفتم
بازم عذر میخوام اگه مخاطب خوبی برای خودت و داستانت نبودم
امیدوارم انگیزه اتو واسه نوشتن از دست ندی
پایدار و پیروز باشی
اختیار دارین. شما که با نظرهای پی در پیتون ما رو شرمنده کردید. ازتون خیلی ممنونم. ای کاش همه ی کاربرها مثل شما بودن ...... حداقل همون دو خط آخر رو می گفتن.
امیدوارم انگیزه اتو واسه نوشتن از دست ندی
پایدار و پیروز باشی