وقتی سنت رفت بالا دوست داری چه جوری باشی و چیکار کنی؟

شاد و خوش حال باشم

رو پای خودم باشم

به هیچکس هم محتاج نباشم

مهم تر از همه سالم باشم

دوس دارم معمار بشم.

برج طراحى كنم...

اوففف....

صفايى داره ها!!!

دوست دارم یه کاری کرده باشم که وقتی مردم اسمم تو تاریخ بیاد بگن چقدر واسه انسان ها مفید بوده

از این پس:

خب چیزهای زیادی هست ک دلم میخواد...

اول اینکه کلی نوه داشته باشم، بعد همشونم منو عین دوستاشون بدونن...تو خونه ام یک کتابخونه بزرگ باشه هوووم با دوستام رابطه ی خوبی داشته باشم و همچنان درحال نوشتن و ترجمه باشم...

هوم یه مبل قرمز رنگ مخملی کنار شومینه با یه کتابخونه کنارش که من پیرمرد بشینم کنارش و کتاب بخونم

و امیدوارم هیچ وقت فروم رو فراموش نکنم ((72))

میخام همیشه در حال سفر و ثبت وقایع باشم دوست دارم همه چیزها رو از نزدیک ببینم و اشپزی هم یاد بگیرم البته دوست ندارم خیلی پیر بشم همین که بتونم با نوه هام بازی کنم برام کافیه

دوست دارم بخوابم((94))

یه جهانگرد علاف

ها عجب تاپیکی ((:

ی استاد فیزیک با عینک ته استکانی و جزوه های پخش و پلا ((:

به فستیوال پارکور دعوت شم و تیم خودمو بزنم و جهانیش کنمو برفستمش بره المپیک...((62))

کلی احتمال متفاوت دارم برای اینده ام. ولی به شکل عجیبی احساس میکنم که اخرش چیزی میشه که هیچ کدوم از این احتمالا نیست ولی احتمالای مورد علاقه ام اینان.

تو کتابفروشی کار کنم یا یه کار دفتری جم و جور که حقوقش کفاف یه نفر رو بده -یا حتی فقط کفاف یه نفر رو بده- که عصری برم به کتاب|فیلم|انیمه|سریال هام برسم.

یه خونه داشته باشم که فقط یه اتاق یه اشپزخونه و حموم دستشویی داشته باشه ولی تراس یا حیاط لازمه اگه کنار پارک باشه هم که عالیه *_*

اوج ارزوهای من اینه ((200))

ول یه احتمال خیلی پرت ترم دوست دارم که تو یه باغ میوه -درختی باشه ترجیحن- زندگی کنم((200))

دوستادارم 7 تا بچه و هر کدوم شون 7 تا بچه داشته باشند.

بعد کل روزم رو کتاب بخونم.

یه ویلا وسط جنگل داشته باشم که بتونم به نوشتن ادامه بدم.

قبل از اینکه کامل از پا بیافتم دور دنیا رو سفر کنم.

تنها و فقط همراه همسرم باشم. نه هیکس دیگه

پ.ن:چه پرتوقع