Middle_Earth نام آفریننده:J.R.R. Tolkien
میدل_ایرث یا سرزمین میانه نام بسیار آشنایی است . همه ما داستان ارباب حلقه ها و سه گانه سینمایی بسیار موفقی را که پیتر جکسون بین سال های 2001 تا 2003 ساخت را به یاد داریم.سرزمین میانه محلی است که بخش عمده داستان تالکین در آن می گذرد.پیتر جکسون در سال 2012 فیلم "هابیت:یک سفر غیر منتظره" را نیز از روی داستان های تالکین ساخت که در آن نیز بخشی از داستان در سرزمین میانه اتفاق می افتد.تالکین خالق سرزمین میانه نقشه های زیادی از این سرزمین و دیگر سرزمین های مجاور آن تهیه کرد تا بتواند به دقت جایی را که داستان هایش در آن اتفاق می افتد ، توصیف کند و به قول معروف برایش قابل لمس باشد تا بتواند آن را برای خواننده شرح دهد . تالکین آنچنان غرق در دنیای خود ساخته اش شده بود که عنوان کرد سرزمین میانه در واقع بخشی از زمین است که به یک دوره خیالی مربوط می شود ؛ دوره ای که به 6 هزار سال قبل باز می گردد ولی این ها جز تلاشی برای قانع کردن حس ماجراجویی خودش نبود چرا که هر نویسنده ای دوست دارد با کاراکترهای داستانش روبرو شود.خود تالکین بعد ها حرف های خودش را رد کرد و گفت که سرزمین میانه به هیچ وجه منطقه ای نیست که زمانی روی زمین خودمان بوده باشد و همان بهتر که سرزمینی رویایی و اسرار آمیز در لابه لای برگ های کتاب ها باقی بماند و هر از چند گاهی سینما گران با رنگی خاص آن را به تصویر بکشند. به هر حال سرزمین میانه یکی از مهم ترین و جذابترین و دوست داشتنی ترین سرزمین های خیالی و اسطوره گون دوران ماست.
Alices Worlds نام آفریننده:lewis carroll
"آلیس در سرزمین عجایب" هم یکی دیگر از داستان های فانتزی است که اقتباس های سینمایی زیادی هم از روی آن ساخته شده که جدیدترین وبی شک بهترین آنها فیلم تیم برتون با همین عنوان باشد که در سال 2010 برای چندمین بار دنیای لوئیس کارول را بر روی پرده نقره ای به تصویر کشید و جانی دوباره به آلیس و سرزمین عجایبش داد و بهترین تصویر را از این سرزمین ارائه کرد.به هر حال واندر لند یا همان سرزمین عجایب است که در اینجا برای ما مهم است نه تحلیل سینمایی آن.
آلیس در یک مهمانی متوجه یک خرگوش سفید می شود و با دنبال کردن آن به سرزمینی عجیب و غریب و پر از شگفتی به نام سرزمین عجایب وارد می شود.در این سرزمین حیوانات مانند انسان ها رفتار می کنند و اندازه های فیزیکی و گذر زمان چیزهایی نسبی هستند. البته قسمت هایی از داستان لوئیس کارول در دنیای واقعی می گذرد و در واقع سرزمین عجایب همین دنیای واقعی است که از دریچه خیال آلیس روایت می شود.آلیس با عبور از آینه اتاقش وارد این سرزمین می شود و در نتیجه هر چیزی که در این دنیای خیالی وجود دراد،معکوس دنیای واقعی است.کلمه های کتاب ها بر عکس نوشته شده اند و موجودات سرزمین برای اینکه به طرف جایی بروند از آن دور می شوند.
The Land Of OZ نام آفریننده:L.Frank Baum
اُز ( یا بهتر است مانند خود آمریکایی ها تلفظ کنیم "آز") نام شهری خیالی است که جادوگری بد جنس آن را اداره می کند . ال.فرانک بائوم چند کتاب نوشت که داستان آنها در این شهر می گذرد ؛ اما شاید معروف ترین آنها کتاب "جادوگر شهر آز" باشد . دوروتی که به همراه مادر بزرگش در کانزاس زندگی میکند بر اثر یک گردباد بزرگ خانه خودش را گم می کند و کنار یک جاده آجر فرش به هوش می آید . این جاده به شهری منتهی می شود ؛ شهری که یک جادوگر بد جنس آن را اداره می کند.فرانک بائوم در کتاب های بعدی توصیفات مربوط به شهر اُز را کامل تر کرد و آن را به عنوان یک کشور پریان معرفی کرد . اُز کشوری است که از چهار طرف به یک جنگل بزرگ ، خطرناک و اسرار آمیز محدود می شود تا دیگرانی که می خواهند وارد آن شوند ، به راحتی موفق به این کار نشوند. این سرزمین رویایی و جادویی خیلی در بین مردم نفوظ کرده به گونه ای که به بخشی از باورهای آنان تبدیل شده ؛ مردم آمریکا بر این باورند که هر چند صد سال یک بار گردباد های عظیم یک نفر را به عنوان برگزیده به سرزمین اُز میبرند.
خیلی تلاش کردم نام اولین فیلمی را که این سرزمین را به تصویر کشیده پیدا کنم ولی با عناوین زیادی با تاریخ های درهم و گیج کننده رو برو شدم ولی آنچنان که دستگیرم شد گویا در سال 1908 فیلم مستند گونه ای توسط خود ال.فرانک بائوم با نام "The fairylogue and radio-plays" ساخته شده که در آن وی به معرفی شخصیت هایش و تصویر سازی از آن ها پرداخته است البته گفته می شود این فیلم گم شده است و در هیچ آرشیوی موجود نیست.پس از آن چندین فیلم کوتاه از روی رمان های بائوم ساخته شد و در نهایت در سال 1914 سرزمین اُز با فیلم "The Patchwork girl of OZ" به کارگردانی جی.فارلی مک دونالد به طور کامل پا به عرصه سینما گذاشت. پس از این فیلم تا به امروز بارها و بارها از روی رمان های بائوم اقتباس شده است ولی در این میان یک شاهکار سینمایی بود که محبوبیت این سرزمین و داستان های بائوم را دوچندان کرد؛فیلمی از ویکتور فلمینگ با عنوان "The Wizard Of OZ" که در سال 1939 تهیه و تولید شد.این فیلم تا جایی در بین مردم محبوبیت پیدا کرد و به بخشی از خاطرات آنان تبدیل شد که در سال 2013 پس از اکران فیلم "اُز:عظیم وقدرتمند"منتقدان شروع به مقایسه آن با نسخه ی فلمینگی اش کردند و اسرار داشتند که نسخه جدید به رمان و به خط سیری داستان وفادار نبوده و محکوم به فناست البته مانند همیشه نظرات موافقی هم وجو داشتند که فیلم را پسندیده بودند.
در این میان جالب است بدانید که خود بائوم نیز فیلمی با عنوان "The new wizard of OZ" در سال 1914 کارگردانی کرد ولی با استقبال چندانی روبرو نشد.
این سرزمین نیز مانند همه ی سرزمین های افسانه ای کنجکاوی انسان را بر می انگیزد تا آرزوی این را در سر بپروراند که ای کاش من هم روزی به آنجا بروم ولی مواظب باشید که اگر به آنجا رفتید در دام جادوگر بد جنس نیوفتید ولی به هر حال برایتان آرزو می کنم که مسافر بعدی سرزمین اُز شما باشید.((اعتراف میکنم وقتی این کتاب رو بچه بودم میخوندم واقعادلم میخواست که اونجازندگی کنم!خیلی حال میداد((200)) ))
Gullivers World نام آفریننده: Jonathan Swift
سفرهای گالیور و ساکنان جزیره لیلی پوت و بلوفسکو هو از آن داستان هایی است که از طریق انواع اقتباس های تلویزیونی و سینمایی وارد حافظه همه ما شده است و اگر بخواهیم کمی جدی تر باشیم باید بگوییم که پیشینه این داستان و سرزمین خیالی این داستان به سال 1726 بر می گردد.در این سال بود که جاناتان سویفت شاهکاری به نام سفرهای گالیور و جزیره آدم کوچولوها را خلق کرد . گالیور طی سفرهایش به سرزمینی می رسد که دو جزیره لی لی پوت و بلوفسکو در آن واقع شده اند و ساکنان آن آدم های کوچکی هستند که قدشان به زحمت به 15 سانتی متر می رسد.گالیور متوجه می شود که ساکنان این دوجزیره به خاطر اختلاف نظرشان در نحوه شکستن تخم مرغ آب پز در جنگ دائمی به سر می برند.
گالیور در ادامه سفرهایش به جزیره دیگری به نام "برابدینگ نگ" وارد می شود. در این جزیره بر خلاف جزیره لی لی پوت ، موجوداتی زندگی می کنند که قدشان چندین برابر انسان های معمولی است و به قول معروف غول هستند و با گالیور مانند عروسک رفتار می کنند.
سینما نسبت به گالیور و سرزمین های جادویی اش زیاد مهربان نبوده و بیشتر در قالب انیمیشن به استقبال آن رفته ؛ معروفترین و شاید بهترین انیمیشنی که از سفرهای گالیور اقتباس شده انیمیشنی است با نام "Gullivers Travels"که در سال 1939 تهیه شده است ولی اگر بخواهیم دنبال فیلم موفقی از داستان های گالیور باشیم باید نگاهی به فیلم "سفرهای گالیور" که در سال 1996 تهیه شده است، بکنیم. این فیلم به کارگردانی چارلز استورج یک فیلم تلویزیونی بود ولی پس از استقبال فراوان از سوی بینندگان به صورت جهانی انتشار یافت و حتی نسخه دوبله شده آن در صدا و سیمای کشور خودمان نیز بارها پخش شد.آخرین اقتباسی که از کتاب های جاناتان سویفت در دنیای سینما شده است باز هم فیلمی است با نام سفرهای گالیور ولی این بار داستان در فضایی کمدی و با بازی جک بلک روایت می شود.
سرزمین لی لی پوت ها یکی از جاهایی بود که تمام دوران کودکی ام را آرزوی سفر به آنجا را داشتم ، یک کتاب مصور پاره و رنگ و رو رفته از سفرهای گالیور داشتم که بارها آن را خوانده بودم .یکی از بخش های جالبی که همیشه در کتاب دوست داشتم این بود که پس آوردن گالیور به میدان بزرگ شهر لی لی پوت پادشاه رو به گالیور می کند و ادعا می کند که لی لی پوت بزرگترین شهر دنیا است و این تلنگری است که جاناتان سویفت به انسان های زمان خودش زده که هنوز برای ما هم تازگی دارد.
Utopia نام آفریننده:St Thomas More
اُتوپیا(یا بهتر است مثل آمریکایی ها تلفظ کنیم یوتُپیا) ، ((جای باحال بعدی..اماکاملا آرمانیه!)) اوتوپیا یا همان ناکجا آباد خودمان نام تازه ای نیست و سابقه آن به چند هزار سال پیش بر می گردد و به جامعه ایده آل و در عین حال غیر واقعی انسانی اطلاق می شود.اگر بخواهیم این واژه را ریشه یابی کنیم باید بگوییم که اصل این واژه یونانی است و به جایی اطلاق می شود که کلا وجود ندارد . « اوتوپیا واژه ای است مرکب از OU (او) یونانی به معنی "نفی" و کلمه ی TOPOS ( توپوس) به معنای "مکان" می باشد ؛ بنابر این از لحاظ لغوی به معنای " لا مکان " می باشد.»
مفاهیمی شبیه به آرمان شهری که امروزه تعریف می شود را می توان در آرای افلاطون و ارسطو و به خصوص در رساله جمهوری افلاطون مشاهده کرد همچنین فلاسفه اسلامی از آرمان شهر با عنوان "مدینه فاضله" یاد کرده اند اما ورود آرمان شهر از فلسفه به ادبیات را مدیون یک کشیش به نام سنت توماس مور هستیم که برای اولین بار در سال 1516 برای توصیف جزیره ای در اقیانوس اطلس از این واژه استفاده کرد. اوتوپیایی که سنت توماس مور توصیف می کرد شهری بود که سیستم قانونی ، سیاسی و مدنی کاملی داشت.
اوتوپیا سرزمینی نیست که مانند دیگر سرزمین های رویایی بتوانیم از آن تصویری پر زرق و برق ارائه دهیم یا برای آن ویژگی جادویی و قوانین عجیب و غریب طرح کنیم هر چه باشد این سرزمین فرزند رسیده ای از شکم علم فلسفه است و باید عجیب و کمی گمراه کننده باشد(هیچ وقت فلسفه را دوست نداشتم همیشه باعث سر درد من می شود).اتوپیا بیشتر یک نماد ایده آلیسم وکمال جامعه انسانی است تا یک سرزمین جادویی و رویایی ولی ایده اینکه اوتوپیا وجود ندارد ولی می شود اوتوپیا را بوجود آورد باعث شده است تا انسان های زیادی در طول تاریخ برای ساختن جامعه ای آرمانی آستین بالا بزنند و طرح بریزند ولی هیچ گاه نتوانسته اند کار خود را به کمال برسانند ، بیشتر آنها فقط در قالب داستان ها باقی مانده اند و به حقیقت نپیوسته اند. این عطش برای ساخت جامعه آرمانی تا جایی پیش رفته که یک خط فکری با عنوان آرمان شهر خواهی (Utopianism) بین جوامع به وجود آمده است.پیروان این خط فکری نویسندگان و انسان هایی هستند که همیشه در آرزوی دنیایی بهتر هستند. در این میان نویسندگانی هم بوده اند که جامعه ای "پاد آرمان شهر" را به تصویر کشیده اند که با آرمان شهر در تضاد کامل است.
هدف از تلاش برای ایجاد آرمان شهر را می توان از دیدگاه فارابی قبول کرد ؛ او عنوان می کند که آرمان شهر می بایست انسان را به سعادت و خیر مطلق برساند و در نهایت باعث خوشبختی انسانی که در آن جامعه زندگی می کند بشود.
اُتوپیا در قالب سینما قدمتی به بلندای خود سینما دارد چون همان گونه که گفته شد اوتوپیا بیشتر به یک مفهوم وغایت شباهت دارد و نمونه ای از کمال و رستگاری است . این مفهوم در فیلم های سینمایی زیادی و در قالب های گوناگونی بارها در روی پرده نقره ای تصویرگری شده است، همه این گونه فیلم ها در تلاشند تا کاراکتر یا کاراکتر هایی را از بند این دنیا رها کنند و آنها را در جامعه ای آرمانی که در نظر دارند پیاده کنند در نظر من بهترین و جذاب ترین داستانی که توانسته اُتوپیا را به بهترین شکل به نمایش در آورد ،سریال Lost است که از ذهن خلاق جی.جی آبرامز سر چشمه گرفته بود .این سریال به گونه ای نو و جالب دنیایی را به تصویر کشیده بود و تلاش داشت نشان دهد که انسان اگر در اُتوپیا هم که باشد به دنبال راه فراری از آن خواهد بود البته این سریال بسیار طولانی بود و این تنها یکی از چندین مفاهیم این سریال است(توصیه:حتما این سریال را ببینید،حتما)
گاهی از واژه اوتوپیا به عنوان واژه ای تحقیر آمیز برای اشاره به ایده های برای اشاره به ایده های بلند پروازانه ، غیر منطقی و غیر عملی استفاده شده است که این طرز فکر از آنجا سرچشمه می گیرد که مارکسیست ها به کسانی که تفکر اُتوپیایی در سر داشتند اُتوپیک یا همان خیال پرداز می گفتند.در دوره اخیر از این واژه بیشتر برای اشاره به جامعه ایده آل استفاده شده تا جایی که وجود ندارد. به نظر می رسد بالاخره سنت توماس مور موفق شد به کمک ادبیات به ما بقبولاند که جامعه آرمانی وجود ندارد.
Narnia نام آفریننده:C.S.Lewis
سی.اس لوئیس سرزمین نارنیا را خلق کرد تا در درون آن سرزمین ، رمانی هفت جلدی برای کودکان ونوجوانان خلق کند.این سری رمان که با نام "وقایع نگاری نارنیا" شناخته می شود منبعی برای یک اقتباس سینمایی به همین نام هم بوده است.نارنیا یک سرزمین فانتزی و تخیلی است که وقایع رمان های لوئیس در آن اتفاق می افتند. این سرزمین پر است از زمین های سرسبز هموار و جنگل های عظیم ومرموز ؛ساکنان این سرزمین هیولا ها و حیواناتی هستند که قادر به سخن گفتن و فکر کردن هستند و رفتار انسانی دارند.لوئیس برای خلق این سرزمین و ساکنان آن از منابع مختلفی از جمله افسانه های فارسی ، یونانی ، آناتولی ، بریتیش و ایرلندی ایده برداری کرده است به همین خاطر موجودات این سرزمین ترکیبی از محبوب ترین هیولاهای دنیای ادبیات از جمله دورف ها،تک شاخ ها، فاون ها(موجودی افسانه ای از روم باستان با بدن انسان و پاهای یک گوسفند)،حوری(nymph:در اسطوره های یونان و روم باستان دختری جوان که روح طبیعت است و در روی درخت ها و کوهها زندگی می کند) و قنطورس (موجودی افسانه ای از یونان باستان با بالا تنه انسان و پایین تنه اسب) و چندین موجود افسانه ای دیگر که در اینجا مجال آوردن همه نیست البته علاوه بر موجودات سخنگو در سرزمین نارنیا موجودات (به قول معروف)وحشی نیز وجود دارند و در کنار هم در صلح و آرامش زندگی می کنند.بر اساس اسطوره شناسی نارنیا این سرزمین پادشاهی دارد که در دریاها زندگی میکند و هیچ کس قادر به دیدن او نبوده است ولی مردم نارنیا کاملا به او ایمان دارند و بر این باورند که او لقب پادشاه پادشاهان را به پسر خود اصلان داده است و باید از اصلان پیروی کنند.
طبق اسطوره اصلان نارنیا را خلق کرده است و بعد موجودات افسانه ای و هیولاهای سخنگو را به آن آورد تا در آن زندگی کنند البته در کتاب گفته شده است که اصلان به این موجودات قدرت تکلم میداده و در واقع اصلان انتخاب می کرده که کدام موجودات سخنگو باشند.خود اصلان در کتاب به شکل و شمایل یک شیر توصیف شده که هم زیبا و قدرتمند است و هم ترسناکی لازم برای ترساندن دشمنانش را دارد.اصلان انسان هایی را نیز درسرزمین نارنیا ساکن کرده بود ولی بنا به دلایلی که در کتاب آورده شده است نسل انسانها در نارنیا تقریبا رو به انقراض است.
سی.اس لوئیس بسیاری از مناظر نارنیا را بر اساس تجربه دیداری خودش از مناظر محل زندگی اش(ایرلند)اقتباس کرده است.نارنیا سرزمینی مسطح و سبز است که یک گنبد بزرگ آسمان آن را تشکیل می دهد و هیچ موجود میرایی نمی تواند از این گنبد بزرگ عبور کند . ستاره های آسمان نارنیا عبارتند از نور حاصل از سوختن موجوداتی که شبیه انسان هستند .این ستاره ها می توانند خودشان را طوری تغییر بدهند که پیشگو ها بتوانند وقایع آینده را پیش بینی کنند.
سی.اس لوئیس نام نارنیا را از روی یک نقشه بسیار قدیمی از ایتالیای باستان برگرفته است که در آن "Narni" یا به لاتین "Narnia" نام یک شهر کوچک است که نظر لوئیس را جلب کرده ، به گفته او تنها دلیل انتخاب این نام آهنگین بودن آن است.
دنیای سینما از مجموعه رمان های نارنیا با آغوش باز استقبال کرده و بارها در قالب فیلم ، سریال و انیمیشن آن ها را زنده کرده است. این یک اصل در سینمای فانتزی و علمی تخیلی است که هر چقدر موجودات عجیب و غریب و افسانه ای در داستان بیشتر باشد موفقیتش بیشتر خواهد بود و همانطور که می دانید نارنیا سرزمینی پر از عجایب افسانه ای است.جدیدترین و آخرین اقتباس سینمایی از این رمان هفت جلدی یک سری فیلم سینمایی هفت قسمتی است که هر قسمت از روی یک جلد از آن و با همان نام ساخته می شود ؛ از این سری تا به حال 3 فیلم اکران شده است که هر سه آنها با استقبال نسبتا خوبی روبرو شد هر چند قسمت سوم موفقیت دو قسمت قبلی را نداشت ولی سازندگان این سری هنوز هم بر سر قول خود هستند و این پروژه را تا آخر ادمه خواهند داد.
بیایید با خودمان رو راست باشیم ؛ هر کدام از ما دوست داریم که در کمد لباس های خود راهی مخفی باشد که به یک سرزمین اسرارآمیز و افسانه ای ختم شود تا گاهی برای رهایی از این دنیای محدود پا فراتر بگذاریم و از زیبایی های نارنیا لذت ببریم ولی مواظب باشید چون جادوگر سفید نارنیا در غیاب اصلان زیاد هم مهربان نیست پس اگر راه مخفی در کمد لباسهایتان دیدید احتیاط کنید.
Neverland
نام آفریننده: J.M.Barrie
نِورلَند یانا کجاآباد نام سرزمینی است که جی.ام. باری ، نویسنده اسکاتلندی خلق کرده است تا در آن داستان هایی مثل "پیتر پن" و "پسری که بزرگ نمی شد" را بپرورد. او یک داستان دیگر در این سرزمین نوشت که نام آن"پیتر و ویندی" بود و نویسنده های دیگری هم راه او را ادامه دادند و داستان های زیادی نوشتند که در این سرزمین می گذشت.
ناکجاآباد سرزمینی است که بچه ها با ورود به آن در همان سنی که هستند باقی می مانند و دیگر بزرگتر نمی شوند ،به همین دلیل نورلند به عنوان نمادی و استعاره ای از دوران کودکی و همین طور جاودانگی به شمار می رود.
با توجه به داستان های پیتر پن نورلند چندین خورشید و ماه دارد و به همین دلیل گذر زمان در آن با گذر زمان در زمین متفاوت است.مکان دقیق نورلند در داستان به صورت مبهم است و با توجه به گفته خود کتاب که عنوان می کند در نزدیکی طلوع خورشید و همچنین در مسیر راه شیری قرار دارد می توان دریافت که این سرزمین باید در آسمان ها باشد که در کنار . در رمان اصلی باری به خود این سرزمین مِین لند(Mainland) اطلاق میشود و نورلند سرزمینی است که هر کودک در ذهن خود می سازد پس ناکجاآبادی که هر کودک تصور می کند با کودک دیگری متفاوت است ولی همه آنها در سرزمین مین لند این تصورات را به حقیقت تبدیل می کنند. یکی دیگر از ویژگی های نورلند این است که باید از سوی این سرزمین طلبیده شوید تا بتوانید آنجا را پیدا کنید.جغرافیای نورلند هم شامل چندین منطقه است که در اینجا مورد بحث ما نیست.
ساکنان این سرزمین مانند همیشه موجودات عجیبی هستند ولی این بار جی.اِن باری خلاقیت خاصی به خرج داده و ستاره گان را نیز در این سرزمین به سخن درآورده ؛ علاوه بر ستاره گان سخن گو می توان به پری ها،پرندگان سخن گو،پسران گمشده،دزدان دریایی،حوری دریایی،هیولاها و سرخپوست ها اشاره کرد البته علاوه بر این ها موجودات و انسان های دیگری نیز در این سرزمین پیدا می شوند.
شاید دلیل اینکه سینما سرزمین نورلند را خیلی دوست داشته این باشد که مخاطب آن کودکان است و به نوعی سرزمینی است که هر سینما گری دوست داشته در دوران کودکی پا به آن بگذارد ولی چون این کار ممکن نیست پس در قالب سینما به این سرزمین سفر می کند. در سینما اقتباس های فراوانی از این سرزمین شده ولی بهترین های آنها در دنیای انیمیشن ،انیمیشنی است که والت دیزنی در سال 1953 از ماجراهای پیتر پن اقتباس کرد و درقالب فیلم، فیلمی که در سال 2003توسط دامیون دیتز کارگردانی شد، می باشد ولی در این میان دیدن فیلم "Finding neverland" با بازی جانی دپ و کارگردانی مارک فورستر که در سال 2004 تهیه شد خالی از لطف نیست هر چند این فیلم چندان در مورد پیتر پن نیست ولی فیلمیست که توصیه می کنم ببینید. آخرین اقتباس از ماجراهای پیتر پن یک مینی_سریال با نام "Neverland" است که در سال 2011 تهیه شد وبسیار زیبا بود ولی آنچنان به رمان اصلی وفادار نبود.
خوب شمادوست دارید توکدوم سرزمین زندگی کنید؟
به نقل ازوبلاگ www.mimshin.rozblog.com
حقیقتا اگه واقعی بود تو همون سرزمین اولی .خیلی باحاله با الف ها وهابیت ها یه جا باشی.
خوب اتوپیا خودش یه ارمان شهره وخیلی فلسفه های جالبی داره ولی من ترجیح میدم توی سرزمین عجایبی زندگی کنم که تیم برتون به تصویر کشید، البته اگر خارج از این گزینه ها هم باشه جهان نیروهای اهریمنی اش(فیلیپ پولمن)
نور لند((5))
من خییییلی دوس دارم اونجا باشم
با خود پیتر پن رو هوا پرواز کنی ((55))
من دنیای مارول رو دوست دارم
به نظرم نارنیا بهترین جا برای زندگی کردن البته نارنیایی که توی کتاب اخر دوباره متولد میشه، نه اونی که جیدیس توشه ((72))
@.AvA. 91011 گفته:
نور لند((5))
من خییییلی دوس دارم اونجا باشم
با خود پیتر پن رو هوا پرواز کنی ((55))
دقیقا!من خیلی دوست داشتم جای اون دختره بودم!میرفتم به نورلند!!پرواز حس معرکه اییه!خصوصابالای اون کشتیه!!!((99))
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
@vsp 91010 گفته:
خوب اتوپیا خودش یه ارمان شهره وخیلی فلسفه های جالبی داره ولی من ترجیح میدم توی سرزمین عجایبی زندگی کنم که تیم برتون به تصویر کشید، البته اگر خارج از این گزینه ها هم باشه جهان نیروهای اهریمنی اش(فیلیپ پولمن)
اتوپیاواسه یه گشت وگذار خوبه!فک کن؟به نظر زندگی توی یه جهان آرمانی؟بنظر سخته+فلسفه هاش!
بازهم سرزمین نورلند می درخشد!+پیترپن!
من راستش خودم آلگیزیای کتابای میراث رو ترجیح می دم، اژدها و این چیزا... هرچند اگر هاگوارتز و دنیای هری پاتر قبول باشه اوّل اون رو ترجیح می دم!
نورلند جای خیلی جالبیه. پرواز...حس آرامش و آزادگی هنگام پرواز، چیزیه که هیچ کس نمیتونه ازش بگذره
سلام.
بنده دوست دارم دقیقا توی همون سرزمینی زندگی کنم که دنیل هندلر، توی کتاب آبشار یخ زده ساخته بودش((208)) عجب مناظری داشت((208)) یعنی با تجسم آدمو خفه میکرد
یکی از جاهایی ک انتخاب نمیکردم وستروس بود!!!!!!!!!
ولی جایی ک انتخاب کنم یه جا دور از خون و خونریزی اممم نمیدونم شاید سرزمین دلتورا
آخییی چ فنچ بودم خوندمش
من از اینا خوشم نمیاد بیشتر دنبال یه جاییم که همش خوشی نباشه و دوس دارم همیشه مشغول یه کاری باشم شاید باور نکنید ولی از خوابیدن متنفرم یکی از جاهایی که جذبم میکنه و دوس دارم در نقش یه زامبی باز یافته تو زامبی اثر دارن شان به زندگی تو اون دنیا برگردم و برم تو اون شرایط تمام دنیا رو بگردم و زامبیا رو بکشم یا اگه میتونستم زمان زندگیمو انتخاب کنم اوایل دوره هخامنشیان یا وقتی که یه واقعیت مجازی مثل هنر شمشیر زنی انلاین اومده بود رو انتخاب میکردم و اگه شانس باهام یار بود و یه دیوونه مثل سازنده اون بازی به تورم میخورد و میرفتم تو یه بازی مثل اون بازی میکردم عالی میشد((231))
هیچ یک
من که یه روح بادم و از شکارچیان آرتمیس هستم. همینی که هست. سوالی هست؟
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پستها ادغام شدند - - - - - - - - -
@جلاد 101863 گفته:
من از اینا خوشم نمیاد بیشتر دنبال یه جاییم که همش خوشی نباشه و دوس دارم همیشه مشغول یه کاری باشم شاید باور نکنید ولی از خوابیدن متنفرم یکی از جاهایی که جذبم میکنه و دوس دارم در نقش یه زامبی باز یافته تو زامبی اثر دارن شان به زندگی تو اون دنیا برگردم و برم تو اون شرایط تمام دنیا رو بگردم و زامبیا رو بکشم یا اگه میتونستم زمان زندگیمو انتخاب کنم اوایل دوره هخامنشیان یا وقتی که یه واقعیت مجازی مثل هنر شمشیر زنی انلاین اومده بود رو انتخاب میکردم و اگه شانس باهام یار بود و یه دیوونه مثل سازنده اون بازی به تورم میخورد و میرفتم تو یه بازی مثل اون بازی میکردم عالی میشد((231))
نم هنر شمشیر آنلاینو دوست داشتم