Header Background day #28
همه چیز درموردجنگ ر...
 
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

همه چیز درموردجنگ رزها(اصلیترین منبع مارتین برای نوشتن نغمه)

2 ارسال‌
2 کاربران
6 Reactions
1,665 نمایش‌
troubleclap24
(@troubleclap24)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 955
شروع کننده موضوع  

«رز» برای اینکه نام یک جنگ سی ساله باشد زیادی رمانتیک به نظر می رسد، اما وقتی دو خاندان به جان هم می افتند که نشان یکی شان رز سفید (میشه معادل استارک ها در نظر گرفتشون) و نشان دیگری رز سرخ(اینام میتونن لنیستر ها باشن) است، به کارگیری این نام معنادار می شود. جنگ رزها میان دو خاندان از دودمان پلانتاژنت انگلستان رخ داد. دودمانی که اصلتا فرانک بودند و از قرن نهم میلادی بر منطقه آنژه فرانسه حکومت می کردند. آنها ابتدا از طریق ازدواج با پادشاهان انگلیس با آنها خویشاوند شدند و بعد ظرف 300سال پادشاهان انگلیس از میان این خاندان به سلطنت رسیدند. در قرن14میلادی این دودمان به دوشاخه یورک و لنکستر(یا لانکستر) تقسیم شد و در قرن 15 این دو خاندان بری به سلطنت رساندن کسی از بین خودشان به جنگ باهم پرداختند(یه قرن نتونستن با هم بسازن....نچ نچ نج :دی ) نام این جنگ رزها یا گلهاست. جنگی که برای مدت 30سال انگلیس را دو پاره کرد.

سال 1453 آخرین سالهای جنگ صد ساله انگلیس و فرانسه بود. آن زمان هنری ششم از خاندان لنکستر بر انگلیس حکومت می کرد. او فرزند هنری پنجم بود که طی این جنگ و در نبرد اگنیکورت منطقه مهمو استراتیژیک نورماندی فرانسه را تصرف کند و پس از بدون خونریزی به کانال انگلیس (کانال مانش) تسلط یابد. اما هنری ششم بر خلاف پدرش علاقه ای به جنک و فتح نداشت. تا جایی که امور نظامی را به شخص مورد اعتمادش، دوک سامرست، ادموند بوفر سپرده بود، اما نتیجه این اقدام برای انگلیسی ها چندان قابل توجه نبود. زیرا باعث شد بسیاری از متصرفات نگلستان در خاک فرانسه ازدست برود و انگلیس را به سمت شکست سوق دهد. چه چیزی باعث رخ دادن این اتفاق شد؟ پشت در های انگلستان چه می گذشت که ناگهان ورق به نفع فرانسویها برگشت؟ واقعیت این بود که هنری ششم بر خلاف پدرش شخصیتی ضعیف داشت و بسیار تحت تاثیر زنش مارگارت آنژو(تقریبا سرسی لنیستر) بود. از طرفی مارگارت آنژو نیز فرانسوی الاصل و خواهر زاده شارل هفتم، پادشاهه فرانسه بود. بنابراین قرار نبود پادشاه را به سمت قدرت بیشتر و فتح فرانسه سوق دهد. اما ازدواج ایندو چطور شکل گرفت؟ قصه این بود که بخشی از اشراف انگلیسی که طرفدار صلح با فرانسه بودند، ازدواج اجباری این دو نفر را رقم زدند تا جنگ صد ساله پایان یابد. اتفاقی که بالاخره در سال 1453 رخ داد. ولی سرانجام پای جنگ داخلی را به انگلیس باز کرد که بعد ها به جنگ رز هامعروف شد. این ازدواج مخالفان زیادی هم داشت. از جمله یورک های شمالی که با وجود ریشه شان، از فرانسوی ها کینه ای قدیمی داشتند و به صلح با آنها راضی نبودند. یک سال پیش در اوج آشوب های جنگ صد ساله، دوک یورک، ریچارد پلانتاژنت (یجورایی همون ند استارک خودمون) با ارتش شخصی به لندن سفر کرده و فهرستی از نارضایتی هایش را تقدیم پادشاه و شخص مارگارت آنژو کرده و گفته بود هرگز حاضر به صلح با فرانسوی ها نیست. یورک، دوک نشین بسیار استراتیژیک انگلیسی ها بود و اولین شهری بود که پادشهای انگلیس از آنجا شروع شد، بنابراین موضع دوک آن مهم به شمار می آمد.

با سقوط شهر بوردو فرانسه، هنری ششم که مشکل اعصاب داشت دچار فروپاشی روانی شد. حال او روز به روز بدتر می شد تا جایی که تصمیم گرفت به جای جنگ و گریز خود را در کلیسا حبس کند. تصمیمی که شاید همسر باردار او مارگارت آنژو هم در آن بی تاثیر نبود. به هرحال آن مرد بیمار چندان به درد اداره کشور نمیخورد. مارگارت قصد داشت دادگاهی برای برکنارثی او تشکیل دهد و خودش نایب السلطنه شود ولی این وسوسه گرفتارش کرد. آن موقع وضعیت هنری ششم به قدری وخیم بود که همسرش و ادوارد فرزند تازه متولد شده شان را نتوانست بشناسد. وقتی خبر وضعیت وخیم بیماری پادشاه به اشراف بیرون دربار رسید، آنها تصمیم به برکناری او گرفتند. در راس این اشراف، دوک یورک ریچارد پلانتاژنت و ریچارد نویل، دوک با نفوذ وارویک قرار داشتند.

دادگاه توسط ملکه برگزار و در طی آن پادشاه عزل شد، ولی باقی کار ها طبق نظر ملکه پیش نرفت. برخلاف نظر او حکم نایب السلطنه به ریچارد پلانتاژنت رسید، یعنی عضوی از خاندان یورک. بعد از دادگاه هنری ششم مدتی محبوس شد. با این حال او هنوز زنده بود و یک پادشاه زنده همیشه هوادارانی دارد. در کریسمس سال بعد، یعنی در سال 1454 هنری به طور ناگهانی وضعیت جسمانی بهتری پیدا کرد و حواس خود را بدست آورد. با بهبود نسبی حال او، ملکه شروع به طرح و نقشه برای به چالش کشیدن موقعیت ریچارد و پایین کشیدن او از تخت کرد. او هنوز نفوذ کافی روی اشراف نداشت، ولی آنقدر به سیاست وارد بود که بداند در اولین قدم باید برای خودش متحدانی جمع کند. پس سراغ دوک ها و کنت های لنکستر رفت. یک سال بعد تصمیم گرفت همراه ارتش متحدانش به لندن حمله کند. آن زمان مارگارت روی کاغذ حداکثر میتوانست ارتشی3هزار نفری جمع کند. ارتشی که برای فتح لندن و بیرون کردن ریچارد از آنجا واقعا کم بود. ولی او احتمالا تصور می کرد تاکتیک های جنگ است که حرف اول را می زند نه تعداد نفرات. اما مساله اینجا بود که ریچارد حالا فقط یک دوم معترض نبود. او الان نایب السلطنه و حافظ انگلستان بود که ده ها نفر از اشراف دورش جمع شده بودند. حالا مخالفت با او خیانت بود و عملا خانم آنژو یک شورشی به حساب می آمد. پس مارگارت تصمیمی هوشمندانه گرفت. او می دانست ریچارد در شمال طرفداران بیشتری دارد و اگر می خواست، می توانست جنگ را تبدیل به جنگ شمال(مقر یورک ها) و غرب (مقر لنکستر ها) کند، ولی به جای این کار به دنبال طرفداران هنری افتاد. او با اشراف تمام انگلستان دائما در تماس بود و سعی می کرد طرفداران هنری را از تمام کشور دور خودش جمع کند. حتی طرفداران هنری در شمال و خود یورک را که بیشتر افرادش طرفداران ریچارد بودند. با این حال استقبال چندانی از او نمیشد. از شوالیه ها تا اشراف زاده ها علاقه زیادی به همراهی پادشاه دیوانه نداشتند، تاجایی که بعضی از سرسخت ترین هواداران هنری هم اعتراف کردن در نبود او اوضاع کششور بهتر شده. در این حال ریچارد خطوط تدارکاتی جبهه های انگلیس علیه فرانسه را تقویت کرده و دوباره تهاجم را به خاک آنها آغاز کرد و حتی پیروزی های جدیدی در کانال انگلیس به دست آورد. با این حال فشار های داخلی باعث شد جنگ با فرانسه چندان به سود انگلیسی ها نباشد و ریچارد مجبور شود در بعضی نقاط دوباره عقب نشینی کند. مشکلات شدید مالی و خراب کاری های طرفداران هنری و مبارزه با آن ها باعث فرسایش نیروها داخلی ریچارد شده بود.

با اولین عقب نشینی های ارتش انگلیس از فرانسه، مارگارت احساس کرد ریچارد ضعیف شده است. بنابراین فورا دستور داد ارتشی که آماده کرده بود به سمت لندن حرکت کنند. فرماندهی این ارتش را ادموند بوفر، دوک سامرست و دست راست دربار هنری ششم در اختیار داشت. ارتش لنکستری ها 2000نفر بودند که در مقابل ارتش3000تا7000نفری ریچارد واقعا کار سختی داشتند. دو راتش در 22می 1455 میلادی در منطقه سنت آلبا (35کیلومتری لندن) به یکدیگر رسیدند. این اولین نبرد رسمی برای به تخت نشاندن هنری ششم بود. در این نبرد یورک ها شکست سختی به ارتش هوادار لنکستر وارد کردند. بعد از جنگ ریچارد که خیلی از این شورش عصبانی شده بود، هنری ششم را که مدتی آزاد بود ده دادگاه فراخواند. جرم او شورش علیه پادشاهی بود.

حالا انگلستان دو مدعی موثر پادشاهی داشت که یکی دیگری را به دادگاه برده بود. در این دادگاه یکی از اشراف با نفوذ به نام هنری بیوفور به عنوان شاهد حضور داشت که به دستور مارگارت به آنجا آمده بود. او از آن دست آدم هایی بود که با پول هرکاری می کردند. پس در ازای پولی که گرفت، در دادگاه به نفع هنری شهادت داد و شورش او را مشروع دانست. در نهایت ماجرا با یک آتش بس و صلح فیصله پیدا کرد و پس از آن لنکستر ها از نو سعی کردند قدرتشان را بازیابی کنند. آتش بس فقط 3سال دوام آورد. ریچارد شخصا مارگارت، همسر و فرزندش را از حکومت برکنار کرده بود و تلاش آنها برای رسیدن به حکومت مشروع نمیدانست. با این حال این صلح متزلزل زمانی به هم خورد که در سال 1459 مارگارت ریچارد را محترمانه و تحت عنوان شورای سلطنتی به گفت و گو دعوت کرد ولی ریچارد نپذیرفت. همین موضوع باعث شروع جنگی خونین میان پسر عمو های یورک و لنکستر شد. در این جنگ ها گاهی توازن قدرت به سمت یورکها بود گاهی لنکستر ها و گاهی هم هیچ کدام. تنها چیزی که ثابت ماند خونریزی بود. مجموعه این جنگ ها به نبرد ویکفیلد انجامید که به آرامگاه ابدی ریچارد پلانتاژنت تبدیل شد. هرچند پس از او نیز جنگها ادامه پیدا کردند. ویکفیلد یکی از بزرگترین پیروزی ها ارتش لنکستر و شخص مارگارت آنژو بود. نبرد ویکفیلد از آنجا حائز اهمییت بود که این سرزمین در قلب شمال انگلستان و درست در مرکز نفوذ یورک ها بود. یک سال بعد در فوریه سال 1461 در جنگ دوم سنت آلبا لنکستر ها پیروزی قبلی را تکرار و شکست جنگ اول را نیز تلافی کردند. /انها طی این جنگ توانستند پادشاه اسیر را نیز آزاد کنند.

با مرگ ریچارد پلانتاژنت ریچارد نویل مغز متفکر مردان شمال انگلستان تصمیم گرفت یورک ها را که پس از شکست های پیاپی به شدت تضعیف شده بودند دوباره دور هم جمع کند. او با این طرح که حالا باید پسر ریچارد تاجگذاری کند به یورک ها روحیه داد و آنها را به میدان جنگ کشاند. هرچند اشراف یورک از اختلافات میان نویل و ادوارد پسر ریچارد خبر داشتند، اما ریچارد تصمیم گرفته بود فعلا برای حفظ اتحاد سکوت کند(این یارو خیلی سخته تشخیص بدی که کدوم شخصیته....هم شبیه پیتر بیلیشه هم یه کوچولو روس بولتن هم اون والدر فری....به نظرتون کیه؟؟؟ ) این پسر جوان خود را ادوارد چهارم نامید(تقریبا راب استارک البته خیلی تقریبا) ادوارد از عدم محبوبیت لنکستر ها میان مردم خبر داشت و شاید به همین دلیل نیازی نمیدید که برای تاجگذاری خود را مدیون ریچارد نویل کند. او به مجلس تعهد داد تا زمانی که مدعیان تاج و تخت وجود دارند خود را پادشاه رسمی نداند. به همین دلیل با بزرگ ترین ارتش ممکن یعنی 30هزار نفر به سمت دوک نشین لنکستر یعنی غرب حرکت کرد. این لشکر کشی بزرگترین صف آرایی از ابتدای جنگ رزها بود. ادوارد می خواست کار هنری و خانواده اش را یکسره کند. حتی طرف مقابل هم با بیش از 35هزار نفر قصد داشت جنگ را تمام کند. 29 مارس 1461 در منطقه تاوتن برف شدیدی می بارید. جنگ بسیار سختی در گرفت که بیش از 28هزار نفر طی آن کشته شدند. تعداد کشته ها از مجموع تمام جنگ های پیشین بیشتر بود و جنگ به نفع ادوارد تمام شده بود. پیروزی آنقدر قاطعانه بود که مارگارت مجبور شد به اسکاتلند فرار کند. حالا ادوارد به قولش به مجلس عمل کرده بود و چون مدعی دیگری در خاک انگلستان نبود می توانست به طور رسمی تاجگذاری کند. او در ژوئن همان سال در حالی تاجگذاری کرد که مارگارت در نهایت بدبختی بود، شوهرش هنری در برج بدنام لندن به زندان افتاده بود و دوک وفادار سامرست هم بعد از جنگی در هکس هام اعدام شده بود.

مارگارت ورشکسته هیچ حامی نداشت و تمام اشراف انگلیس از روی ترس پشتش را خالی کرده بودند. تنها یک راه برای او و فرزندش مانده بود. فرار به فرانسه جایی که اقوام پدری اش حتما به او پناه می دادند و دشمنی دیرینه ای با انگلیسی ها داشتند. پس ملکه سابق انگلستان مارگارت آنژو به همراه پسرش ادوارد به سمت فرانسه حرکت کردند. مارگارت حالا به تنهایی بارخاندان متلاشی شده بنکستر را به دوش می کشید. با این حال سالها تبعید و جنگ نه تنها چیزی از جاه طلبی های اوکم نکرده بود، بلکه انگیزه هایش او را برای به قدرت رساندن پسرش را بیشتر کرده بود آن هم با تجربه های بیشتری که برای توطئه آموخته بود. حالا او با استفاده از همین روش ها سراغ فرمول جدیدی رفته بود، زدن دشمن در خانه اش. مارگارت که از اختلافات ریچارد نویل و ادوارد چهارم خبر داشت، با خودش فکر کرد چرا این کنت با نفوذ که میان مردم به سلطان ساز مشهور است، تاج وتخت را به یک لنکستر ندهد؟ اختلافات ادوارد چهارم و ریچارد نویل آنقدر بالا گرفت که کم کم تماس ها میان ریچارد و مارگارت برقرار شد. در این حین ریچارد دخترش آن نویل را به عقد ادوارد لنکستر فرزند مارگارت دراورد تا پیمان آنها مستحکم تر شود. رابطه ادوارد چهارم و ریچارد نویل هم به دلیل ازدواج خودسرانه پادشاه با الیزابت وودویل به طور کامل به هم خورده بود.(این تیکه شمارو یاد کدوم قسمت میندازه؟؟؟رد ودینگ) پس در نهایت این مرد سیاست مدار به اردوی رقیب پیوست. در اکتبر1470 بود که اتحاد مارگارت و ریچارد نویل شکست سختی به ادوارد چهارم وارد کرد. ریچارد نویل که از گذشته کنت وفادار یورک ها بود، با وجود خواست مارگارت ادوارد چهارم را اعدام نکرد بلکه در مقابل آزادی هنری ششم از زندان او را به هلند تبعید کرد. (البته اینجاش دیگه مث رد ودینگ نبود:| مارتین قاتل خودش زده همرو کشته:| )

تبعید ادوارد به هلند مقدمه دور جدیدی از جنگها بود. حالا یورک ها دوباره مدعی سلطنتی بودند که لنکستر ها از آنها غصب کرده بودند. از آنجا که ادوارد چهارم مرد جنگجویی بود در هلند آرام ننشست و به سرعت هوادارانش را جمع کرد و به فکر جنگ تازه ای افتاد. خصوصا که به خوبی از عدم محبوبیت پادشاه دیوانه خبر داشت. یورک ها در 14 آوریل 1471 موفق شدند در نبرد بارنت لنکستر ها را شکست دهند و در چهارم می همان سال در حمله ای مجدد باقیمانده قوای آنها را نابود کنند. ادوارد اینبار به هیچ کس رحم نکرد، ریچارد نویل که به یورکها خیانت کرده بود کشته شد. هنری ششم و مارگارت آنژو را به شکل انفرادی بازداشت و فرزندشان را اعدام کرد. او حتی به برادرش جورج هم رحم نکرد و او را به دار آویخت. مدتی بعد هنری ششم میان دیوار های نمور زندان برج لندن مرد یا کشته شد و مارگارت آنژو هم چند سال بعد با پرداخت خونبها توسط لویی یازدهم پادشاه فرانسه آزاد شد اما در فقر و تنگدستی به زندگی اش ادامه داد. پس از آن ادوارد چهارم دیگر با مشکل حادی مواجه نشد. زیرا تقریبا تمام خاندان لنکستر را نابود کرده بود. البته بجز هنری تودور که از وابستگان لنکستر ها در ولز بود. هنری تودور تا زمانی که ادوارد چهارم زنده بود کاری به او نداشت اما وقتی مرد و حکومتش به پسر 12ساله اش ادوارد پنجم رسید در جنگی یورکا را شکست داد. پس از او ریچارد سوم به حکومت رسید که در نبرد نهایی با هنری تودور کشته شد. هنری تودور شخصا تاج شاهی را بر سر گذاشت. او برا ی اینکه با یورکها مشکلی نداشته باشد با الیزابت یورک(تنها دختر ادوارد چهارم) ازدواج کرد تا جنگ خونین رزها به پایان برسد. با تاجگذاری او سلطنت رسما از خاندان پلانتاژنت خارج شد و در خاندان تودور ادامه پیدا کرد. هنری هشتم پادشاه معروف انگلیس فرزند هنری هفتم،تودور بود. (البته بیشتر به در افتادن با کلیسا و ازدواج های زیادش معروف بود...میگن وقتی آخرین زنشو گرفته 150کیلو بوده :| ر.ک به یه مقاله از همین دانستنیها مال چندین سال پیش )

جنگهای مهم:

سنت آلبا(22می 1455)

اولین درگیری یورکها و لنکستر ها. از آزادی هنری ششم مدتی بود که میگذشت و او حال خوبی داشت و ظاهرا فرماندهی این نبرد را خودش به عهده داشت. آنها با حدود2-3هزار نفر به ارتش یورک جمله کردند اما شکست سختی خوردند. هنری اسیر شد و ملکه و پسرش مجبور به تبعید شدند.

بلورهیث(23سپتامبر1459)

ریچارد تصمیم داشت ضربه ای سخت به مارگارت بزند ولی به دلیل برخی ز مشکلا نتوانست همه نیروهایش را یکجا جمع کند و هنگامی که به بلورهیث رسید حدود5هزار مرد جنگی داشت و لنکستر ها دوبرابر این تعداد نیرو داشتند. بااین حال ریچارد پلانتاژنت توانست شکست سختی بر آنها تحمیل کند. به این ترتیب لنکستر ها کانلا از لندن عقب نشینی کردند.

ویکفیلد(30دسامبر1460)

لنکستری ها با تمام نیروهایشان به قلب یورکها زدند. آنها در منطقه ویکفیلد با یورکها روبه رو شدند. ارتش یورکها به مراتب بزرگتر از لنکستری ها بود اما اتفاقی ناگهانی همه چیز را عوض کرد. کشته شدن ریچارد پلانتاژنت آن هم بطور کاملا اتفاقی همه چیز را در اردوی یورکها به هم ریخت و باعث شد لنکستری ها یک پیروزی بزرگ به دست آوردند.

تاوتن(29 مارس 1461)

پادشاه جدید یورکها میخواست با بزرگترین ارتش ممکن یعنی ارتشی30هزار نفری کارلنکستر ها و تمام مخالفین را تمام کند. پس از ساعتها جنگ و خونریزی یورکها موفق شدند پیروزی بزرگی بدست اورند. پیروزی که حاصلش تاجگذاری ادوارد چهارم بود.

ادگوت مور(26 ژوئیه 1469)

سالها از جنگ خونی تاوتن گذشته بود و قدرت یورکها تثبیت شده بود. حالا لنکستر ها برای گرفتن قدرت قیامی را با پشتیبانی مالی برخی اشراف داخلی وفرانسوی ها آغاز کرده بودند که این شورش به سرعت شکست خورد.

توکسبری (4می1471)

یکی دیگر از تلاشهای ماگارت آنژو برای اتحاد آخرین اشراف باقیمانده ادوارد چهارم. جنگی که در توکسبری آغاز شد اما با وجود برتری عددی لنکستری ها به دلیل عدم هماهنگی فرماندهان (چراکه هر کدام از آنها ارتش خودشان را داشتند) مقابل ارتش یکدست و ورزیده یورک شکست بسیار سختی خوردند که به اسارت مارگارت آنژو و مرگ فرزندش انجامید.

باسورث (22 آگوست 1485)

پس از مرگ ادوارد چهارم سرپرستی حکومت موقتا با برادرش ریچارد سوم بود (که کلا زد بچه های برادرشو زندانی کردو کشت). در این زمان هنری تودور از اقوام لنکستر ها شاهزاده ولز بود. او بطور ناگهانی علیه یورکها به پاخواست. ریچارد سوم نتوانست تحمل کند و به او حمله کرد. دراین جنگ ریچارد سوم کشته شد و هنری تودور با نام هنری هفتم مدعی تاج و تخت انگلستان شد.

استوک فیلد (16 ژوئن 1487)

اینجا آخرین نبرد ثبت شده جنگ رزها اتفاق افتاد. برخی از مردان باقیمانده یورک با وجود مخالفت ملکه شان الیزابت وودویل با حمایت کنت آکسفورد بیش از هشت هزار مزدور آلمانی و هلندی را جمع کردنئ تا شاید بتوانند تودور ها را شکست دهند، اما نتیجه مقابل پادشاه تودوی بیش از حد افتضاح بود.

آثاری که از این جنگ الهام گرفتند( ینی مهم ترینشون)

ریچارد سوم (یه نمایشنامه از شکسپیر) :

داستان تراژیک وقایع جنگ رزها در دوران کوتاه سلطنت ریچارد سوم. کسیکه در داستان شکسپیر منفور توصیف شده یا حداقل ظاهرش اینگونه است. او فردی بدقیافه، گوژپشت، حیله گر و غاصب تاج و تخت معرفی می شود. کسی که حتی به فرزندان برادرش هم رحم نمیکند. این نمایشنامه پرشخصیت ترین نمایشنامه شکسپیر است. او در اینداستان تقریبا تمام افراد جنگ رزها در سالهای آخر آن را بازسازی می کند. کتاب سرانجام با سقوط ریچارد به دست هنری تودور به پایان می رسد.

نغمه یخ و آتش (نیاز به توضیح نداره که؛) )

یک منبع الهام غیر مستقیم از ماجرای جنگ رزها. جورج مارتین بارها به وضوح گفته است که جنگ رزها از منابع اصلی کتابش (یا کتابهایش؟ )بوده است. هرچند که او تغییرات بسیاری در اصل داستان داده و هرگز سعی نکرده یورکها و لنکستر ها را در تابش کپی کند بلکه سعی کرده تلاش آنها را برای رسیدن به تاج و تخت بازسازی کرده است. برخی تصور میکنند یورکها همان استارک ها و لنکستر ها همان لنیستر های کتاب مارتین هستند(خب مگه نیستن؟؟؟؟انصافا؟؟؟ ) بسیاری هم سعی می کنند با شبیه سازی شخصیت های جنگ رزها پایان آن را حدس بزنند. مثلا عده ای مارگارت آنژو را همان سرسی لنیستر یا ریچاد پلانتاژنت را همان ند استارک ناکام میدانند. یا شخصیت ریچارد نویل بسیار شبیه پیتر بیلیش می پندارند(البته یه جاهایی به والدر فری هم میخوره..مثلا اونجا که ادوارد چهارم خودسرانه رفت ازدواج کرد بدش اینا رابطشون شکراب شد...)ولی در نهایت این شبیه سازی ها برای حدس پایان داستان فایده ای ندارد چون سیرتاریخی این جنگ با داستان مارتین تفاوت زیادی دارد و همان طور که گفتیم او تنها از شخصیت ها و فضاهای آن الهام گرفته است.(آخه من نمیدونم اینایی که اینکارو میکنن چجوری میخوان تارگرینارو اون وسط جا بدن؟؟؟به هیچکدوم نمیخورن آخه یا مثلا:| دوتراکی ها:| )

البته تو داستان جورج مارتین میشه چیزای واقعی رو هم پیدا کرد....مثلا دیوار شمال می تونه همون دیوار هادریان باشه....یا نقشه وستروس و اگه نگاه کنین تقریبا همون نقشه اروپاست....شمال هم از نظر جغرافیایی همون روسیه و قسمت سیبریه....بقیشم میتونین حدس بزنین دیگه....

منبع:مجله دانستنیها


   
Reen magystic، faezeh، ...Melisandre... و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
...Melisandre...
(@melisandre)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 124
 

آره منم این مقاله ها و این چیزا رو خونده بودم... در کل به نظرم کل ماجراهای مارتین بیسشون تاریخیه... برای همینه که این قدر رئاله... ارباب حلقه ها هم فانتزی حماسی بود اما این دو تا زمین تا آسمون با هم فرق دارن... و اونم به خاطر اینقدر حقیقی و واقعی بودن وستروسه... خیلی خیلی ماجرا هاش رئاله و جدی جدی به غیر از قسمت های جادوییش همه جنگ و خون ریزی ها و حاشیه هاش آدمو یاد قرون وسطا و تاریخ بشریت می ندازه... و برا همینه که خیلی جاها هم بهش اشاره شده که منطق این داستان جادوییه

ممنون از تاپیک و مطالبت... دمتم گرم :)


   
troubleclap24 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
اشتراک: