با سلام و خسته نباشید
نیمچه داستانی دیگر از اینجانب!
خب میدونم احتمالا بعد از خوندنش میگین چرا با این حجمکم فایل پی دی اف گذاشتی!
به چند دلیل!
1- اینجوری با اماز دانلود میتونم بفهمم چند نفر خوندن و اینقدر بد بوده که نظر ندادن!
2- پی دی اف قشنگ تره
3- پی دی اف دوس دارم
4- موز خیلی دوس دارم
http://s7.picofile.com/file/8235832168/%D9%88%D8%AD%D8%B4%DB%8C.pdf.html
گوشه ای از متن: قهقهه اهریمنان و ناله های کودکش بی مفهموم دورش می چرخید
داستان دو صفحه ای می خواین بیشتر از این خلاصه بزارم؟؟؟؟
اقا من نقد می خوام یالا!!!
بخونین و نظر ندیدن حلال نمی کنم!!!
@Ajam 97761 گفته:
خب این قضیه سوم شخصو حل میکنم! یه مدت باید صبر کنی!
علائم نگارشی بخونم یاد بگیرم؟ من خیلی دقت کنم به یا نوشته میفهمم موضوعش چیه! خخ
این رنگ روشن واسه نوشته خوب نیست نمیشه خوندش!
سپاسگزار خواهم بود
خب پس باید بری درسشو بخونی :دی
چه کنیم؟ خوشم میاد رنگی رنگی بنویسم همه ش سیاه، خیلی یکنواخت و بی روحه! شمام لطفا عادت کنید :دی
@Ida Lee 97762 گفته:
سپاسگزار خواهم بود
خب پس باید بری درسشو بخونی :دی
چه کنیم؟ خوشم میاد رنگی رنگی بنویسم همه ش سیاه، خیلی یکنواخت و بی روحه! شمام لطفا عادت کنید :دی
رنگی رنگی بنویس ولی رنگی بنویس که روی پس زمینه سفید چشمو نزنه! یا فونتو درشت کن!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
پای تاپیک خودم، توی انجمن خودم چقدر اسپم زدم!
من یه پدیده ام به خدا! خدا منو نگهداره براتون
@Ajam 97763 گفته:
رنگی رنگی بنویس ولی رنگی بنویس که روی پس زمینه سفید چشمو نزنه! یا فونتو درشت کن!
پای تاپیک خودم، توی انجمن خودم چقدر اسپم زدم!
من یه پدیده ام به خدا! خدا منو نگهداره براتون
چشم! (این رنگو خیلی دوست دارم :دی)
خدایا نگهش دار ((64))
به نظرم اگه به توله هه بیشتر بپردازی خیلی خوب میشه، چون خرسا بدجور رو توله هاشون حساسن! و اول داستان، یکم حس وحشت خرس و وحشی گری آدما رو بیشتر نشون بدی و یکم بیشتر ابهام هم قاطیش کنی عالی میشه
@Ida Lee 97765 گفته:
چشم! (این رنگو خیلی دوست دارم :دی)
خدایا نگهش دار ((64))
به نظرم اگه به توله هه بیشتر بپردازی خیلی خوب میشه، چون خرسا بدجور رو توله هاشون حساسن! و اول داستان، یکم حس وحشت خرس و وحشی گری آدما رو بیشتر نشون بدی و یکم بیشتر ابهام هم قاطیش کنی عالی میشه
هی من اومدم اینو نگم نمی زاری که
روی هم من 5 دقیقه وقت نزاشتم برا نوشتن این داستان! فقط یه تمرین بود و این که ایده رو بیارم رو کاغذ! گیر نده اینقدر! خخخخخخ
@Ajam 97766 گفته:
هی من اومدم اینو نگم نمی زاری که
روی هم من 5 دقیقه وقت نزاشتم برا نوشتن این داستان! فقط یه تمرین بود و این که ایده رو بیارم رو کاغذ! گیر نده اینقدر! خخخخخخ
((205))((66))
به نظرم این جزء بزرگ ترین اشتباهاته! زمانی که برای نوشتنش صرف میشه آنچنان مهم نیست. ولی بازخوانی باعث بهتر شدن نوشته میشه. به شخصه برخی داستان کوتاهامو نزدیک 20 بار خوندم! (کاری ندارم خوبن یا بد) با هر بار بازخوانی ممکنه چیزی اضافه یا کم بشه که به نفع نوشته باشه
@Ida Lee 97767 گفته:
((205))((66))
به نظرم این جزء بزرگ ترین اشتباهاته! زمانی که برای نوشتنش صرف میشه آنچنان مهم نیست. ولی بازخوانی باعث بهتر شدن نوشته میشه. به شخصه برخی داستان کوتاهامو نزدیک 20 بار خوندم! (کاری ندارم خوبن یا بد) با هر بار بازخوانی ممکنه چیزی اضافه یا کم بشه که به نفع نوشته باشه
درسته ولی وقتی که یه داستان نوشته باشی نه وقتی که فقط یه تمرین واسه داستان نوشتن بوده!
با سلام خدمت همه دوستانی که مشارکت داشتن در این تاپیک. بنده قبلا 1 بار نظر و نقدمو در مورد داستان ابراز کردم. فقط نکاتی در مورد بحثهای به وجود آمده می خواستم بگم.
@Ida Lee 97767 گفته:
((205))((66))
به نظرم این جزء بزرگ ترین اشتباهاته! زمانی که برای نوشتنش صرف میشه آنچنان مهم نیست. ولی بازخوانی باعث بهتر شدن نوشته میشه. به شخصه برخی داستان کوتاهامو نزدیک 20 بار خوندم! (کاری ندارم خوبن یا بد) با هر بار بازخوانی ممکنه چیزی اضافه یا کم بشه که به نفع نوشته باشه
البته که حرف کاملا درستیه بنده هم قبلا در تاپیکهای دیگه چندجا گفتم این نکته رو که بازخوانی و بازنویسی چقدر تأثیر داره و در مقابل حرف نویسنده @Ajam عزیز که گفتن این فقط یه تمرین نوشتن بوده می گم این دلیل و توجیه مناسبی نیست. به نظر من در داستان (و کلی تر بخوام بگم در مقوله "هنر") اهمیت و اصالت با مسیره نه نتیجه. قبل اینکه مهم باشه داستان یا اثر شما در نهایت چقدر ارزشمند شده، مسیری و روند خلقش اهمیت داره. شما اگه بازنویسی و باخوانی رو در یک تمرین انجام ندی پس کجا قراره انجام شه؟ فرقی مگه بین تمرین و غیر تمرین وجود داره اصلا؟ مرزی مشخص که کسی بخواد تعیینش کنه؟ به نظر من همه چیز تمرینی است برای بهتر شدن و خب این وسط آثاری برجسته تر توسط هنرمند خلق می شن.
در مورد بحث زاویه دید و نوع اطلاعاتی که باید داده شه بر اساس اینکه از دید خرس هست یا دانای کل به نظر من محدودیت و مرز مشخصی وجود نداره. اینکه حتی وسط داستان هرچندبار از دید هر چیز یا هر کسی روایت شه هم به نظرم امکان پذیره و به انتخاب و مهارت نویسنده بستگی داره. یاد یکی از داستانام افتادم که شروعش از دید یه برج دیده بانی فرسوده و تخریب شده بود تا محیط و فضای اطراف رو از دیدش توصیف کنم. بعد دانای کل می شد و بعد اول شخص مردی که زیر برج گذر می کرد. داستان رو نویسنده خلق می کنه و خدای جهانشه. البته نظر هر مخاطبی و نقدش باید مورد استفاده قرار بگیره. میشه گفت که اگه این توصیف در این قسمت داستان از دید خرس بود یا نبود بهتر می شد یا نه، کاملا درسته ولی در مورد حکم کلی و قطعی دادن من باهاش مخالفم. در خیلی از داستانها (هاینریش بل رو من می ستایم در این زمینه) چندین بار روایت از اول شخص شخصیتهای مختلف به سوم شخص عوض می شه و بر می گرده. البته این کار رو نویسنده به سبب مهارت و تسلطش به خوبی انجام می ده.
در نهایت هم تشکر می کنم از همه دوستانی که چه در این تاپیک یا تاپیکهای دیگه نقد و نظراتشون رو به اشتراک می زارن برای ارتقای داستانها و رشد انجمن نویسندگان جوان.
عاخه چرا؟
قشنگ بود
واقعا بی انصافیه برا تفریح جون یه موجود رو بگیرن
(نمیشه سلطانو از طرف من از اسب پرت کنی پایین؟((72)))
@skghkhm 97792 گفته:
عاخه چرا؟
قشنگ بود
واقعا بی انصافیه برا تفریح جون یه موجود رو بگیرن
(نمیشه سلطانو از طرف من از اسب پرت کنی پایین؟((72)))
نوچ.... اسهال خونی می گیره می میره! خوبه؟
واسه تفریح اره واقعا کار بدیه ولی واسه خوردن خوبه! وقتی ضرر میزنه هم خوبه!( موجود سنگ دلیما!)
به به باریکلا تو استعداد داری پسر جان :دی
به لیست معاونین من خوش آمدی :دی خوی درندگی و پایان های ناخوش! من دنبال جذب همچین ستاره هایی هستم ((72))
اما نقد!
خرس ک زبون ادما رو نمیفهمه بهتر میشد اگه اون تیکه رو از زبون خود پادشاه میگفتی نه حیون
بعدم شکار خرس اینجوری نیستا ((62)) تا جایی ک میدونم خرس و گرگ رو با تله شکار میکنن قدیما هم اصلا نزدیک نمیشدن تیر میزدن و زخمی میکردن بعد وارد عمل میشدن
میتونست خشانتش بیشتر باشه مثلا قلبشو درمیوردی پوستشو میگفتی همونجا کندن انداختن رو شونه پادشاه... پادشاه میره قلب بچه خرسو درمیاره میده دخترش داغ داغ بخوره پسرش دندونای بچه خرسه رو میکنه میگه میخوام برام گردنبد درست کنن *_*
تیم نقد تقدیم میکند:
خب اینم نقد نگارشی
کوه پیکر؟ کوه؟ یه خرس رو دیدی؟ می دونی چه قده بزرگه؟ اسبببببببببب؟ خرسسسسسسسسس؟ کوه؟
کاسه هایی خون گرفته
خب: درون کاسه های خون گرفته
یک دونه ی اضافه داشت
نمی دونم دویدن برای توصیف گردش مردمک چشم مناسب باشه ولی اگه مناسبه که ما حرفی نداریم فقط فکر کردم یه جوریه(وایییییییی نزن منو)
وحشت چنگ انداخته بر سینه اش صدای نفس ......
وحشت بر سینه اش چنگ انداخته و صدای نفس هایش را به .....
بازم می گم بهتره ساختار فعل خفظ بشه با اینکه جملت درسته و حس بدی در ادم ایجاد نمی کنه ولی بازم ساختار جمله اس دیگه
چنگالی قلبش را بیرون کشید
می دونی خرس خرسه قلب سرش نمی شه بیچاره بعدم خرس پنجول می اندازه دست نمی اندازه وسط قفسه سینت قلبتو در بیاره که برادر من مگه خون اشامه بدبخت؟
سگها وحشیانه می غریدند، جلو دویدند،....... جنگید، درد کشید
خب چرا فعل اول با بقیه فعل ها نمی خونه؟ هماهنگ نیست؟
غرق خون
غرق در خون
نعره زد و تیر هایی کوچک.......
نعره زد ربطی به تیر ها نداره پس و نیاز نیست
افتاد.....زمین افتاد
خب توقع نداشتم اینجوری باشه اینجور نگارش برای افرایه داستان رو اروم و تیکه تیکه می خونن با صدای بم و گرفته و از این جور چیزا وی برای کسی که داره ساده و بدون احساس و اهنگی تو صداش می خونه ای جمله خیلی یه جوریه
صداهایی مبهم دورش می شنید
صداهای اطرافش را به شکل مبهم می شنید
تولشو بزنید
خب بزنید فکر نمی کنی با بکشید عوض بشه بهتره؟
حرفها مبهم تر .....
بهتر بود می گفتی صداها ها چون تو جمله های قبلی از مبهمی صدا گفته بودی و از تر استفاده کردی.
امشب حسابی جشن می گیرم
خب من نفهمیدم می گیرم کی جشن می گیره؟ سلطان؟ افرادش؟ سلطان و افرادش؟
مرگ بالاخره قلبش را فشرد
خب فشرد یعنی چی فشرد؟
و در اخر سینه.....
و بالاخره می گفتی بهتر بود.
یه چیز دیگه مئ نفهمیدم بچه خرسه بعد از اینهمه کشمکش جلو روش چرا فرار نکرد وقتی کسی حواسش بهش نبود و چرا خرسه یکم عاطفه یا نگرانی نسبت به بچه خرسه نداشت اصلن به این بخش توجهی نکردی و بهتر بود این چیزا رو هم می گفتی؟ خرسه می جنگید خودش نمیره در صورتی که وقتی بچش اونجا بود از روی غریزه باید می جنگید بچش نمیره ها؟ اینطور نیست؟
سطح داستانی متوسط.زاویه ی دید متفاوت و لی با همون سبک نوشتاری همیشگی.یکم خلاقیت خوبه.تو زمینه های دیگه نوشتن خیلی ذهن نویسندگیتو باز میکنه.بهتره رمنس رو هم امتحان کنی.یا راز الود.پتانسل نویسندگیشو ابدا نداری مخصوصا رمنس چون سبکو سیاقت اینطوری نیست ولی تجربه ی خوبی میشد.
شروع خوبی بود.فضا سازی ها تقریبا ضعیف.بیشتر باید پرداخته میشد.کشش کافی داشت و جذاب بود.طرح کلیشه ایی و با نتیجه ایی معلوم.پایان دارک دوس دارم! افرین.همیشه شخصیت باید بمیره تا یکم تاثیر گذار باشه.هدف دار بود این داستان؟بله من فکر میکنم هدفی داشت.کار انسانی اینجا شر محسوب میشه و داره شرارت انسانی رو نشون میده.جالب بود.پس نتیجه میگریم درونمایه داره.افرین.
دیالوگا خشک .باید بیشتر میبود تا جالب تر باشه.توصیفات کم.توی صحنه پردازی و جملات زیبا به کار بردن ضعیفی.سراسر توصیف نباشه ولی خوب یکم احساسات رو شامل بشه.کشمکش احساسی خرس متوسط بود.یکم بیشترش میکردی نثرو سنگین میکرد و دلو میزد.یکم کمترش میکردی نثر خشک و عاری از احساسات میشد.متوسط بودو قابل قبول.بعضی از نویسنده ها به اندازه میگن ولی ی طوری میگن ک دلت بریزه.من چنین چیزی تو این داستان ندیدم و وایه همین هول و لایی نبود برام.اخر می مرد.همین.تمام.
سیتینگ داستانی ضعیف.صب بود ظهر بود شب بود؟جو حاکم شده چجوری بود؟این فضا ی جای خاص بوده مثلا؟باید یکم اشاره ی بیشتر میکردی!هومم من میتونم بگم بر فرض مثال این اتفاق داشته تو ی می خونه می افتاده ک خیلی تصادفی ی درختم داشته(ک این توله هه بالاش بوده) . نویسنده ی گرامی میتونه بگه نه؟اگه بگه من میگم پس چرا یکم اطلاعات ندادی؟چرا یکم توصیف نکردی تا درک بهتری از فضا داشته باشم؟چرا ی کاری نکردی ک ملموس باشه؟پس صرفا این متن رو برای چی در اختیارم گذاشتی وقتی حتی نمیدونم ک کجا داره اتفاق میفته.؟
باید یکم باید از مکان اطلاعاتت میدادی.یکم توصیف برای درک بهتر.
هومممم من میتونم بگ ک نویسنده ی گرامی داشته پایه ی داستان رو تفسیری بنا میکرده.ولی صرفا اومده و ی گریزی به هرکدوم از حالات زده و رد شده.یکم و فقط اندکی باید و باید بیشتر و پر شاخو برگ تر میبود.با این سایز نوشتار و با چنین ایده ایی می طلبید ک نویسنده بیشتر بنویسه.باید بیشتر مینوشتی تا جالب تر در بیاد.ن اینکه جالب نبود.نه!ولی در حد کافی نبود.اضافه گویی و بازنویسی میخواست.اضافه گویی کم ولی بازنویسی زیاد.هرچند خیلی کم باید بهش اضافه میشد.ولی همین خیلی کم هم موثمره ثمره و زیبا تر میکنه داستانو.
و اینکه.ی سوالی داریم که بعد از خوانش داستان خواننده باید از خودش بپرسه و دیدگاه من گفته میشه:
ایا شما این داستان را دوباره میخوانید؟چند بار؟
این داستانو اگه بخوام ی بار دیگه میخونم.و اگه مجبور باشم یک ونیم دور میخونم.چون چیز خاصی نداره ک بخوام بهش فکر کنم .بهران درگیر کننده ایی نداره.
حالا ی سوال
چرا از این زاویه دید؟