Header Background day #02
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

«زمزمه‌ی باد»

18 ارسال‌
9 کاربران
16 Reactions
2,412 نمایش‌
sajjadsvsnc
(@sajjadsvsnc)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 18
شروع کننده موضوع  

خب ((231))

چطوری یه تاپیک‌ داستانو شروع می‌کنن.

مقدّمه‌ رو می‌ذارم. کوتاهه و هنوز دقیق ویرایش نشده. به‌هرحال امّیدورام بخونید. هرگونه نقد و اینا هم باعث خوش‌حالیِ‌ ماست :|

و این‌که، فصل‌هایِ بعدی رو کم‌کم می‌ذارم اگه استقبال شد.

سوّم‌شخص

ژانر: فانتزی‌ حماسی (کلاً این‌ می‌شه. ولی ژانرهایِ دیگه‌ام توش هستن. تقریباً همه‌شون :| )

خلاصه: داستان از دید چهار شخصیّتِ اصلی روایت می‌شه. دختری که از شرق سفرِ خطرناکش رو شروع می‌کنه، خواهر و برادری که به‌دنبالِ سرنوشتشون به جنوب می‌رن و مردی که در آستانه‌ی پیری، به‌دنبالِ گم‌شد‌ه‌اش می‌گرده. (همیشه با خلاصه‌هام مشکل داشتم :| یا داستان رو لوو می‌دن کلاً یا هیچی ازشون فهمیده نمی‌شه! ((62)))

پی‌نوشت: همه‌ی حقّ و حقوق نوشتن و نویسنده‌ که خودم باشم و اینا هم محفوظ است! :|

پی‌نوشت2: منتظر نظراتتون هستم.

مقدّمه

pass: MD00

فصل اوّل

pass: SD11


   
shehkie، Azi، hannah و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
محمد مهدی
(@mmramezani)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 83
 

فصل اولو خوندم.خیلی قشنگ بود.فقط:

جمله ی اول می نوشتی ابرها دیده می شد قشنگ تر از وجود داشت بود.

بعد از جمله ی کار در شیرینی فروشی ...طی سه سال گذشته رو میذاشتی و به هر حال کنار روگس بودنو اخر سر می نوشتی قشنگ تر می شد.

مشغول بافتن موهایش شد بهتره.حصیری اضافه بود.

یه چیزی، آوری شانزده سالشه بعد سه سال پیشو به یاد میاره که ده سال بیشتر نداره!نباید می نوشتی شش سال پیش را به یاد آورد؟

مشکلات تایپی وجود داشت که زیاد مهم نیست برای همه پیش میاد.مثلا یه جا قبل (برابر)یادت رفته بود(در)بذاری .خط بعدیشم دو بار (از)گذاشته بود.یه جام بعد از شش، (سال)

یادت رفته بود.

صفحه آخر می نوشتی:طوفان آشوب عظیمی به پا کرده بود...قشنگ تر بود.

در آخر کادر و شماره صفحه بذاری و اندازه ی خط ها رو تنظیم کنی خیلی بهتره و روی مخاطب تاثیر مثبت بیشتری میذاره.

توصیفات خیلی قشنگ بود.همه چیزو به راحتی می تونستم تصور کنم.جمله بندی و اینام در حدی که من می دونم عالی بود. از تیکه خداحافظیشونم خیلی خوشم اومد.خودمم از این کارا

دارم تو داستانم.ولی این نحوه ی خداحافظی جالب بود.

موفق باشی.((46))


   
sajjadsvsnc واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
sajjadsvsnc
(@sajjadsvsnc)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 18
شروع کننده موضوع  
جمله ی اول می نوشتی ابرها دیده می شد قشنگ تر از وجود داشت بود.

عه این‌جا! موقع ویرایش هم بینِ "دیده می‌شد" و "وجود داشت" مونده بودم خودم :))

یه چیزی، آوری شانزده سالشه بعد سه سال پیشو به یاد میاره که ده سال بیشتر نداره!نباید می نوشتی شش سال پیش را به یاد آورد؟

اوپس :| می‌دونی :| این باید این‌جوری باشه: « سه‌سالِ‌ پیش را به‌یاد آورد که سیزده‌سال بیش‌تر نداشت.» چون سه ساله که توی شیرینی فروشی کار می‌کنه. می‌شه از سیزده‌سالگی :| یکم با این تاریخ‌ها مشکل پیدا کردم موقع ویرایش قاطی شده :|

مشکلات تایپی وجود داشت که زیاد مهم نیست برای همه پیش میاد.مثلا یه جا قبل (برابر)یادت رفته بود(در)بذاری .خط بعدیشم دو بار (از)گذاشته بود.یه جام بعد از شش، (سال)

ممنون که گفتین :دی اینا واقعاً از زیر چشم آدم فرار می‌کنن! درستشون کردم. من تو حرف زدن عادیمم بعضی کلمه‌ها جا میوفته حالا داستان بماند... :|

ممنون. خوش‌حال شدم که خوندین و خوب بوده ((48))


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
hamed.m
(@hamed-m)
New Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3
 

سلام قلم خوبی داری بهت تبریک میگم

ادامه بده،موفق میشی شک نکن ((71))


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 2 / 2
اشتراک: