Header Background day #27
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

"قوچ" لاتی که نویسنده بود؛

8 ارسال‌
6 کاربران
21 Reactions
1,181 نمایش‌
Araa
 Araa
(@araa_mc)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 548
شروع کننده موضوع  

سلام رفقا

خوبید؟ اوضاع و احوالتون چطوره؟! حقیقتش این روزها یکمی با در نظر گرفتن مشغله های فکری و البته کاری و اینا (الان میاین میگین دوباره داره کلاس میزاره!، جون شما گرفتارم) و آشفته بازار فکری که اپیدمی وار داره کل مغزم رو تسخیر میکنه، معرفی کردن این کتاب زیاد هم بی ربط نبود (:

از قصد توی عنوان کتاب، یه جلمه که برداشت خودم از داستان بود رو نوشتم که شاید تحریک بشید و یه نگاهی بنوازید، اسم این کتاب، "قوچِ"

تالارگفتمان 1

راوی داستان، یک پسر جوان پایین شهری هست که داره ماجرا رو تعریف میکنه، ادبیاتش شبیه همون (نقل قول میکنم)" لات ها و جاهل " های پایین شهریه اما در اصل؛ شخصیت اصلی داستان یک نویسنده ی تحصیل کرده است...

برخی از جملات کتاب

- اما این بد آدم رو افسرده می‌کنه. اینکه یه نفر ساعت هفت صبح با شورت و عرق‌گیر افتاده باشه رو کاناپه و یه جام‌جم پاره‌پوره پایین پاش باز باشه و مخمصه‌ی مایکل مان ببینه و بمیره. بعضی وقت‌ها بابام رو تصور می‌کنم که تو یه جای خیلی خیلی سفید بیدار می‌شه. بعد یه چند دقیقه‌ای کز می‌کنه تو خودش و کله‌اش رو می‌چرخونه این‌ور و اون‌ور، دنبال آلپاچینو. این اذیتم می‌کنه. خیلی.

- اصلش تنها کسی که تو پارک تماشا کردن داشت اون پیرمزده بود که داشت تاب می‌خورد. یعنی خیلی معرکه بود دیگه. یارو با عصا و این داستان‌ها نشسته بود رو اون تاب زرده و یه رقم دور برداشته بود بالاپایین می‌رفت که اگه می‌خورد زمین، کل استخون‌هاش مرخص بود. بعد هرچی هم ننه بابای بچه‌ها لیچار و این‌ها بارش می‌کردن که شاید بی‌خیال شه بیاد پایین کار خودش رو می‌کرد. قشنگ داشت رو اعصاب شصت نفر لامبادا می‌رفت یعنی. بعضی وقت‌ها که به اون روز فکر می‌کنم، می‌بینم یارو تنها کسی بود که تو اون پارکه ادا و این‌ها تو کارش نبود. می‌خوام بگم یارو جدا تماشا کردن داشت، چون واقعا از ته دل شنگول بود. این طوری‌ها.

میدونید، من معمولا یکم محتاطم در برابر پرسیدن برداشت دیگران و البته مقایسه با برداشت خودم از یک کتاب. مخصوصا در وجه ی مقایسه ی برداشت خودم با نوع نگاه نویسنده! همونطور که وقتی سال پیش ایشون رو ملاقات کردم خیلی محتاط، رفتم جلو، سلام کردم، و یه عالمه بحث فلسفی نمودم! خب کاملا مطمئنم در نگاه اول وقتی اقای اسد زاده منو دید، فک نمیکرد یه بچه، اینقدر بتونه چالش برانگیز باشه! (و در عین حال دهه هشتادی هم نباشه!) به هرحال کتاب، به بیان و بزرگ نمایی قشری از جامعه که تحت فراز و نشیب های بسیار، تخت عنوان "پایین شهری ها" قرار گرفتند و مقایسه ی اون با قشر تحصیل کرده جامعه البته با نگاهی خاص پرداخته. حتی من فکر میکنم یک جدال شخصیتی بین راوی و شخصیت اصلی داستان که دقیقا نقطه ی مقابل هم هستن وجود داره و در آخر، همینطور که به مهدی اسد زاده گفتم و الان هم به شما میگم، بعد از تموم کردنش، ناخودآگاه جمله ی "چقدر ما شبیه همیم! "

توی ذهنم تداعی شد مث این که راوی و شخصیت اصلی، همزمان با هم اینو گفتن!

در آخر، این کتاب رو میتونید، 11000 هزار تومن ناقابل، تهیه کنید (:

ببخشید هول هولکی شد، با گوشی بودم و عجله داشتنم و از این داستانا. سوالی هم بود، درخدمتیم (:


   
Reen magystic، Ghazal، Mina و 11 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
banooshamash
(@banooshamash)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 520
 

ممنون آرمان به خاطر معرفی این کتاب:)

اون یارو پایین شهریه، حرفاش جالب بود ولی خیییییلی هم پایین شهری نبود ((225))

به هرحال جالب بود.... دمت جیییییز:دی


   
Ghazal واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Azi
 Azi
(@mixed_nut)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 768
 

ممنون بابت معرفی((48))((48))

دیگه کم کم دارم وسوسه میشم از ته لیست شروع کنم به خرید :|


   
Ghazal و Leyla واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Robin
(@robin)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 324
 

خیلی ممنون از اینکه کتابا رو معرفی می کنی.((46))

چون همین جوری آشنا میشم و میرم می خرم.((72))

وممنون بابت تایپکت.((70))


   
Ghazal واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
karman
(@karman)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 638
 

واو بازم یکی از دیگه از معرفی های معروف آرمان ((201))((99))

فقط یه چیزی ! اپیدمی وار نداریم اصلا! یا بگو اپیدمیک یا بگو فراگیر :دی

وقتی ادبی صحبت میکنی یهو همچین کلماتی تو جمله خیلی تو چشم میاد!

بگذریم! اما خود کتاب حقیقتش مثل کتاب قبلی ک معرفی کردی جذبم نکرد((77))شایدم چون بقول خودت اینو با عجله نوشتی و قبلیارو روی معرفیشون بیشتر وقت گذاشتی!

اما ممکنم هست از طرف من باشه این مشکل چون به دلیل ضیق وقت، خوندن همه ژانرها و همه کتابها عملا برای سنت و سال! ما غیرممکنه! (درس و کار و زندگی و هزار ببختی دیگه) برای همین باید انتخابی عمل کنم!

اما اینا هیچی از ارزشهای تو کم نمیکنه! همچنان کتابایی ک معرفی میکنی رو چک میکنم و اگر مثل دوتای قبل باب دندونم ( :دی ) بود به نیش میکشمش!((76))

به تگ کردن من پای بقیه معرفی هات ادامه بده!((99))


   
پاسخنقل‌قول
Araa
 Araa
(@araa_mc)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 548
شروع کننده موضوع  

@admiral 98228 گفته:

واو بازم یکی از دیگه از معرفی های معروف آرمان ((201))((99))

فقط یه چیزی ! اپیدمی وار نداریم اصلا! یا بگو اپیدمیک یا بگو فراگیر :دی

وقتی ادبی صحبت میکنی یهو همچین کلماتی تو جمله خیلی تو چشم میاد!

بگذریم! اما خود کتاب حقیقتش مثل کتاب قبلی ک معرفی کردی جذبم نکرد((77))شایدم چون بقول خودت اینو با عجله نوشتی و قبلیارو روی معرفیشون بیشتر وقت گذاشتی!

اما ممکنم هست از طرف من باشه این مشکل چون به دلیل ضیق وقت، خوندن همه ژانرها و همه کتابها عملا برای سنت و سال! ما غیرممکنه! (درس و کار و زندگی و هزار ببختی دیگه) برای همین باید انتخابی عمل کنم!

اما اینا هیچی از ارزشهای تو کم نمیکنه! همچنان کتابایی ک معرفی میکنی رو چک میکنم و اگر مثل دوتای قبل باب دندونم ( :دی ) بود به نیش میکشمش!((76))

به تگ کردن من پای بقیه معرفی هات ادامه بده!((99))

(:

لطف داری امیر کسرا!

اپیدمی وار یه کلمه اس. در واقع یک کلمه مشتق (:

درواقع "وار " تو اینجا نقش مانند کردن رو داره. مثل لغت های اپیدمی گونه و اپیدمی مانند (:

ادبی؟! نه نه سعیم اینه خیلی خودمونی صحبت کنم.

ببین کتاب های داستانی برای خودم یه محدودیت هایی توی معرفی داره به شکلی که حتما باید حواسم باشه داستان رو ناخواسته لو ندم، جوری معرفی کنم که مخاطب براش گنگ نباشه، اشارات و نکات مثبت داستان رو حتما در نظر بگیرم و حاشیه هم نرم. در واقع به همین دلیله که زیاد رمان معرفی نمیکنم اما؛ اینجور کتاب ها مخاطب های خودش رو داره و رگه های از دارک بودن توش وجود داره و ی جاهایی آدم با کتاب به معنای واقعی درگیر میشه پس زیاد عامه پسند نیست (:

بازم مرسی (: اندازه ی کل عمرم کتاب برای معرفی دارم اما خو یکم مشغولم سعی میکنم عامه پسند بیشتر معرفی کنم (:


   
Azi واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
karman
(@karman)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 638
 

@Araa M.C 98238 گفته:

(:

لطف داری امیر کسرا!

اپیدمی وار یه کلمه اس. در واقع یک کلمه مشتق (:

درواقع "وار " تو اینجا نقش مانند کردن رو داره. مثل لغت های اپیدمی گونه و اپیدمی مانند (:

ادبی؟! نه نه سعیم اینه خیلی خودمونی صحبت کنم.

ببین کتاب های داستانی برای خودم یه محدودیت هایی توی معرفی داره به شکلی که حتما باید حواسم باشه داستان رو ناخواسته لو ندم، جوری معرفی کنم که مخاطب براش گنگ نباشه، اشارات و نکات مثبت داستان رو حتما در نظر بگیرم و حاشیه هم نرم. در واقع به همین دلیله که زیاد رمان معرفی نمیکنم اما؛ اینجور کتاب ها مخاطب های خودش رو داره و رگه های از دارک بودن توش وجود داره و ی جاهایی آدم با کتاب به معنای واقعی درگیر میشه پس زیاد عامه پسند نیست (:

بازم مرسی (: اندازه ی کل عمرم کتاب برای معرفی دارم اما خو یکم مشغولم سعی میکنم عامه پسند بیشتر معرفی کنم (:

ولی درکل اپیدمی یه کلمه ی خارجیه و نباید وار براش بیاد :دی

اپیدمیک درسته چون من خودم اپیدمی گونه یا اپیدمی مانند هیچ جا ندیدم حقیقتش

ترکیب واژه ها یه غلط مصطلح شده که بدتر بجای اینکه یه کمک باشه ضعف شده... اسم نمیبرم ولی نویسنده ایرانی داشتیم تو یه کتاب چندبار تکرار کرده! تازه کتابش برای مبارزه با غلط های جوامع و ایرانیا بوده!!!!

((62))((225))

اسم قسمت دوم داستان گروهیم همین شیوع بود دیگه 😀 epidemy


   
Azi و Araa واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Reen magystic
(@reen-magystic)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 421
 

به نظر خیلی جالب مییاد

ولی نقدینگی یه چیزی کمتر از صفره((84))


   
پاسخنقل‌قول
اشتراک: