بادی ملایم وزیدن گرفت ورفته رفته شدیدتر شد.
مبارزان از ترس در جایشان میخکوب شده بودند.به جزء رهبرشان که شجاعترین مردان بود.
مرد به درون باد رفت و فریاد زد:"من علی ام ، فرزند ابوطالب ، جانشین و پسرعموی پیامبر، پس برخیزید!!
باد متوقف شد و دوباره همان سکوت دهشتناک دره را فرا گرفت.
در گوشه و کنار دره ، مردمانی مشعل به دست ظاهر شدند و دور علی (ع) را گرفتند.علی (ع) شمشیرش را کشید و همانطور که قران تلاوت می کرد و اسامی الهی را می گفت به سمتشان هجوم برد.شمشیر را به چپ و راست می برد و جنیان با حرکت شمشیرش به دودی سیاه بدل می می گشتند.
لحظات طاقت فرسایی گذشت.آسمان از دود،سیاه شده بود و نمیگذاشت مبارزان ببینند چه اتفاقی می افتد.می خواستند به کمک بروند ولی ترس مانند خوره به جانشانافتاده بود.
علی فریاد زد : ((الله اکبر...)) پس او موفق شده بود.ولی با این حال کسی جرات نداشت قدم پیش بگذارد. لحظاتی گذشت تا آسمان شفاف شد و همراهش علی (ع) نمایان شد.
مبارزان با کمی ترس به سمتش رفتند : یا اباالحسن!چه دیدی؟چه شد؟داشتیم از ترس هلاک میشدیم و بیشتر از خودمان ، برای شما می ترسیدیم.
حضرت عرق پیشانیشان را تمیز کردند وشمشیر را در غلاف گذاشتند :"زمانی که جنیان روبه رویم قرار گرفتند ، اسامی الهی را در میانشان گفتم.در ان هنگام دیدم از ترس خود را کوچک کردند و در صدد فرار برآمدند . در آن زمان کمترین ترسی نداشتم و اگر به همان شکل آغازین باقی می ماندند همه را از پای در می آوردم."
برای اطلاعات بیشتر در مورد این داستان میتونید به صفحه ی 340 کتاب ارشاد شیخ مفید مراجعه کنید (البته باید عربی هم بلد باشین)
این جای توصیف زیاد داره و البته فضاسازی بیشتر یه صحنه ی حماسی رو میخوای به تصویر بکشی باید شور وحال بهش بدی و ترس بقیه رو نشون بدی تاشجاعت قهرمان ماجرا مشخص بشه و باید بنویسی چه چیز مثلا اینجا که نوشتی:
در کل جالب بود ممنون اممم در مورد داستانای واقعی اگر منبع رو درخاطر دارید هم بنویسید بهتره یعنی جایی که ماجرا رو ازش خوندید و روش کار کردید تا داستان بشه
((70))
@skghkhm 97951 گفته:
این جای توصیف زیاد داره و البته فضاسازی بیشتر یه صحنه ی حماسی رو میخوای به تصویر بکشی باید شور وحال بهش بدی و ترس بقیه رو نشون بدی تاشجاعت قهرمان ماجرا مشخص بشه و باید بنویسی چه چیز مثلا اینجا که نوشتی:
مبارزان که می دانستند
چیدر دره انتظارشان را می کشد...در کل جالب بود ممنون اممم در مورد داستانای واقعی اگر منبع رو درخاطر دارید هم بنویسید بهتره یعنی جایی که ماجرا رو ازش خوندید و روش کار کردید تا داستان بشه
((70))
ممنون بابت نظر
در مورد منبع هم ص340 کتاب ارشاد(جلد اول)
خب جای توصیف زیاد داشت خیلی خیلی زیاد که کار نشده بود روش!
یه داستان این جوری که میخواد وصف شجاعت باشه باید خیلی خیلی خیلی خیلی بیشتر حس حماسه رو القا کنه!
و البته خودم میدونم یه داستان واقعی اونم در مورد یک فرد که جزو مقدسات مردمه خیلی سخته در موردش توصیف به کار بردن ( اصلا چیزی نزدیک به جون ادمو در میاره است) ولی خب توصیف لازمه داستانت1
اقا تشکر بابت موضوع جالب! احسنت و صد باریک اوردی!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اها و یه چیز، موضوع با اسم داستان اصلا با هم نمیخونن ( میدونم قضیه دره و اینا چیه ولی خب میبایست روی موضوع دره بیشتر کار کنی تا بشه اسم داستانو دره گذاشت)
خسته نباشی.داستان جالبی بود.
خیلی خلاصه بود.
فضا سازی خیلی ضعیف بود.
جمله بندی ها ناقص و بعضی جاها ایراد دار بود.
یکی دوجا اشکال فعلی داشتی .
پیچش نداشت که خواننده رو جذب کنه.
در کل میتونست بهتر باشه.
خسته نباشی به شدت
عاقا خیلی زیبا بود ((111))
ولی می تونستی خیلی خوبترش کنی. می تونستی از ظاهر سرباز ها و تعداد و اسلحه ها اطلاعات بدی. اگه بتونی رو جزئیات خوب کار کنی، داستان می تونه دو سه برابر این بشه و صد البته قشنگ تر. شایدم بتونی یه نسخه بازسازی شده از همین تایپک ایجاد کنی ((99))
در کل خیلی خوب بود.
از داستان خیلی خوشم اومد
درکل بیشترین چیزی که بقیه هم میگن، فضا سازی بهتر و توصیف بیشتره.
ولی این یارو جن، نمیتونستی ترسناکترش کنی؟ ((94))
خیلی قشنگ بود.
من از این داستانای اماما خوشم میاد.
لبته یه چند تایی دارم ولی از بس خوندم که دیگه حفظ شدم.
ممنون بابت تاپیکت.((70))((55))